وقتی قافیه بر نظام تنگ میآید، از هر گوشه «جفنگ» های ولایی به گوش میرسد. تلاشهای مذبوحانهای که به قصد سفت کردن پای نظام و عمود خیمهاش انجام میگیرد، اما مانند تف سر بالا بر سر و ریش ولیفقیه و آخوندهای هم مسلکاش فرو میآید. نتیجهٔ نهایی این تلاشها هم استهزا است و بیآبرویی هر چه بیشتر خیمهٔ ولایت و عمود آن نزد مردم ایران و جهان.
از آن سو مقامات حکومتی از هر دو باند هر روز به ناله و زاری میپردازند و ضمن اعتراف به «بیاعتمادی» مطلق مردم ایران به سراپای نظام ولایی، دروغگویی یا فساد باند مقابل را عامل بیاعتمادی قاطبهٔ مردم میدانند. بهطور همزمان نیز به «دشمن اصلی» نظام یعنی «مجاهدین» اشاره میکنند که تقصیر آنهاست که با افشای دروغپردازیهای رسوای ولایت، باعث باز شدن چشم و گوش مردم میشوند!
اعترافات دوسره و سوزناک!
روزنامهٔ حکومتی «مستقل» در سوزشنامهٔ رسوای ۲۱دیماه خود، مانند آونگی میان دو اعتراف دردناک تاب میخورد. از یکسو تلویحا اذعان میکرد که فرمان ضدانسانی ولیفقیه فرتوت ولایت در مورد نخریدن واکسنهای تأیید شدهٔ جهانی باعث تشکیل یک موج عظیم نارضایتی در مردم ایران شده است. از سوی دیگر از تاثیر مستقیم و غیرمستقیم مجاهدین در بدنهٔ جامعه و هدایت این موج عظیم علیه خیمه و خرگاه ولایت سفیه نظام نگران و دستپاچه بود.
صد البته که حکم ضدبشری خامنهای دست کمی از یک فرمان قتلعام عمومی نداشت؛ اما در حکومت آخوندی همگان میدانند که با ورود مقاومت پیشتاز مردم ایران به هر کدام از عرصه های جنایات ولایت آخوندی، پردهها کاملاً کنار میرود و گزینه براندازی برجسته میشود.
هم از این روست که مقالهٔ رسوای روزینامهٔ ولایتمعاش، که در آن بارها و بارها آژیرهای هشدار از مجاهدین به گوش میرسد، بیش از آنکه بخیهای بر عبای پارهٔ خامنهای باشد، اعترافی سوزناک به نقش و جایگاه مجاهدین در جامعه است!
افزون بر این، از نکات قابل تأمل دیگری که در این نوشتار به چشم میخورد، باید از «اعتراف به بیاعتمادی به نظام» نام برد که جای بررسی دارد.
بی اعتمادی به نظام؛ چرا؟!
علیرضا رئیسی گماشتهٔ حکومتی در منصب سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا (ستاد گسترش کرونا؟!) از قافلهٔ مهرههایی که در نظام به «بی اعتمادی» مردم اعتراف میکنند عقب نماند!
وی در مصاحبهیی با باشگاه خبرنگاران جوان (از تولیدات فرهنگی سپاه پاسداران!) در روز ۱۴دیماه به شیوهٔ جدیدی به این حقیقت محض اقرار کرد: «به ما اگر بگویند یک ایرانی رئیس ناسا شده یا یک ایرانی در آلمان یک فناوری اختراع کرده است، باور میکنیم اما اگر این فناوری در ایران اختراع شود، بسیاری باور نمیکنند».
صد البته که این مزدور مواجببگیر نظام تلاشی برای دلیل یابی این حقیقت محض نمیکند. چرا؟! زیرا از این نقطه به بعد اگر جملهای از حقیقت بگوید، از چریدن در مرتع ولایت محروم خواهد شد!
صد البته که برای اولین دلیل باید مستقیم به ابتدای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و خیانتهای پیرکفتار جماران بازگشت. اما برای تبدیل نشدن این نوشتار به مثنوی هفتاد من کاغذ، ناچاریم به همین روزگار اخیر بسنده کنیم.
پرسش واقعی این نیست که چرا مردم ایران به آخوندها اعتمادی ندارند! بلکه پرسش این است که «چرا باید اعتماد داشته باشند؟!»
آیا این همان حکومتی نیست که علیرغم ورود ویروس کرونا به کشور و ابتلای دهها تن د رهمان اول کار به بیماری کووید۱۹، همهجانبه در تلاش برای کتمان و پوشاندن این حقیقت بود تا مبادا روی نمایش ۲۲بهمن نظام تاثیری بگذارد؟!
آیا این همان حکومتی نیست که ابتدا بیماری را کتمان کرد، سپس مدیریت شهرهای قرمز (مانند قم) را رها کرد تا بیماری در سراسر کشور گسترش یافت؟!
آیا این همان حکومتی نیست که درهای مکانهای مذهبی را باز گذاشت، بر اجرای مراسم و برگزاری تجمعات بزرگ در محرم اصرار کرد؛ آزمون میلیونی کنکور را اجرا کرد؛ مدارس را گشود و میلیونها دانشآموز را به میدان مین کرونا فرستاد؛ مردم را در مترو و اتوبوسهای مزدحم برای کار روزانه فشرد؛ سپس گسترش ویروس را به گردن همین مردم انداخت و از عدم اجرای فاصلهگذاری توسط مردم شکایت و ناله کرد؟!
آیا این همان حکومتی نیست که در مورد واکسن کرونا، ابتدا تحریم را بهانه کرد، سپس ناتوانی در انتقال پول را بهانه کرد، بعد از آن «نداشتن یخچال» را، ولی ناگهان سخن از «تولید واکسن داخلی» به میان آورد و در نهایت هم با اعتراض مردم مستقیماً با رأس نظام خامنهای به جنگ مردم آمد و واکسن را «ممنوع» کرد؟!
آیا این همان حکومتی نیست که بنزین را به بهانهٔ مصرف زیاد توسط مردم گران کرد و یکی از نتایج «مثبت!» آن را کاهش مصرف بنزین و در نتیجه پاک شدن هوای شهرهای بزرگ اعلام کرد؛ سپس اما، با سوزاندن مازوت در نیروگاهها و مصارف صنعتی شرکتهای حکومتی و وابسته به سپاه جنایتکار پاسداران، باعث افزایش هولناک آلودگی شد؟!
آیا این همان حکومتی نیست که مردم را میان «قطع برق» و «تنفس دود مازوت» مخیر کرد، اما در خلیجفارس به گروگانگیری کشتیهای خارجی به بهانهٔ «آلودگی محیطزیست» دست زد؟!
و آیا این همان حکومتی نیست که به هواپیمای مسافربری حامل شهروندان موشک شلیک کرد و سپس شلیک را برای «حصول اطمینان» دوباره تکرار کرد؛ اما تا ۷۲ساعت پس از آن بارها و بارها به کتمان و تکذیب پرداخت و «دشمنان» را متهم به دروغگویی کرد و در پایان هم سران نظام را مبرا از «اطلاع» دانست؟!
این سیاهه را میتوان تا حد رقابت با مثنوی مولانا ادامه داد! اما همچنان نتیجه همان است که پیشتر آمد؛ پرسش این نیست که «چرا مردم به نظام اعتمادی ندارند؟!» بلکه پرسش حقیقی این است که «چرا مردم ایران باید به این حکومت سراپا دروغ و فساد اعتمادی داشته باشند؟!