به استناد تاریخ انقلابات در قرن بیستم، تمامی انقلابات و جنبشهای مردمی همواره یک دشمن اصلی داشتند که همان حاکمیتهای دیکتاتوری و یا قدرتهای اشغالگر خارجی بودند و یک جبهه دومی که دشمن برای فریب تودهها یا برای تفرقه و شقه کردن نیروهای خلق درست کرده تا با درگیر کردن نیروی انقلابی با نیروهای وابسته بهاصطلاح مخالف برای ادامه دیکتاتوری فرجهای پیدا کند
مثالها در این زمینه زیاد است: در ویتنام جنوبی: نگوین دیم / در روسیه تزاری منشویکها/ در دوران مصدق: حزب توده/ در دوران مشروطه: مشروعه خواهان به سردمداری شیخ فضلالله نوری و... ...
در عمل هم دیدیم که انقلابیون جنگ نیابتی با این عوامل دیکتاتوری یا اشغالگر را ناگزیز باید به سرانجامی میرساندند تا بتوانند دشمن اصلی را شکست بدهند / چه بسا با شکست نیروهای وابسته به دیکتاتوری خود دیکتاتور نیز ساقط میشد.
این سناریو در ایران ما نیز با علم کردن پدیدهای بهنام اصلاحطلبی از زمان رفسنجانی و در ادامه آن خاتمی استارت خورد و تا سال۹۶ که با قیام مردم بهکلی سوخت ادامه داشت. بنابراین خامنهای کمبود و جای خالی اصلاحات بمثابه سوپاپ اطمینان را با دمیدن به جسد متعفن سلطنت، برای انحراف قیام پر کرد.
بی علت هم نیست که در گرماگرم قیام و در زمانی که خامنهای و رژیمش در ضعیفترین نقطه خود قرار دارند، یعنی در شرایطی که باید ضربه نهایی را هر چه محکمتر و قاطعتر به خامنهای وارد کرد یکهویی صداهایی بلند میشود، سناریوهایی علم میشود، کسانی در صحنه سیاسی ایران ظاهر میشوند که مطلق در این ۴۴سال حکومت ننگین آخوندی اصلاً پیداشون نبوده و یا بنوعی در متن رژیم ارتزاق میکردند: سردمدار این جریان خیانت بار بچه شاه است که مطلق در صحنه سیاسی ایران طی این سالیان حضور نداشته و مشغول خونه زندگی و ورزش خونگی و آشپزی و... . . با پولهای باباجون بوده که از مردم ایران چپاول کرده بود.
و دیگرانی که اصلاً اجازه بدین از خیر بیان سوابق آنچنانی این حواریون بگذریم بهتره.
اکنون این سؤال در مقابل ما است که برای رسیدن به سرنگونی با این پارازیت و بهعبارتی با این ویروس چه باید کرد. آیا آنرا بحال خودش واگذاشت؟ درست است که فی نفسه این پدیده با توجه به نداشتن سابقه مبارزاتی و حل تضادهای مبارزه مثل کشتیگیر مبتدی هست که بخواهد با یک حریف سنگین وزن و حرفهیی و تکنیکی درگیر شود و در یککلام خودش عددی نیست ولی همه بحث این است که در حال حاضر این پدیده سلطنت از جانب یک حاکمیت یعنی وزارت اطلاعات حکومت آخوندی ساپورت میشود، مشاوران و خط دهندگان اصلی این پدیده جملگی از عناصر اطلاعاتی دستگاه رژیم هستند، پس جنگ سیاسی در این مرحله با این پدیده جدای از جنگ با دیکتاتوری نیست
بعضی موضوعات هستند که در پروسه جنگ برای سرنگونی فرعی محسوب میشوند: مثلا الآن وارد مباحثی در ارتباط با مذهب یا ضدمذهب یا ماتریالیسم و ملیتی و راهکارهای اقتصادی و... . . نمیشویم و بهرغم اینکه نظرات خودمان را داریم این بحثها را موکول میکنیم به بعد سرنگونی و کار درستی هم هست.
ولی وقتی با فرد یا تشکل یا جبههای مواجه میشویم که با حرف و عملش در پی حفظ نظام است اینجا دیگر لحظهای نباید تردید کرده و باید با آن مانع جنگید.
چرا؟
چون بهمحض اینکه این نیرو و تشکل عملکردش در خدمت دیکتاتور و استمرار دیکتاتوری و زمان خریدن برای دیکتاتور هست دیگر این خودش است یعنی که او نیز در جبهه ضدخلق است. چون میشود یکی از پایههای نگهدارنده حاکمیت مستبد و چپاولگر، چون باعث کند شدن برایی و تیزی و قاطعیت و رادیکالیسم جبهه خلق میشود. و مهمتر اینکه آدرس غلط به تودههای ستمکش داده و مانع میشود که مردم سمت و سوی ضددیکتاتوری و سرنگونی بگیرند مثل همین پدیدهای که الآن در رابطه با قیام و عملکرد ضد قیام و سرنگونی از طرف حامیان سلطنت مواجه هستیم. در واقع اینها ویروسهایی هستند که حاکمیت ضدخلقی در جامعه منتشر کرده و مردم را به بیماری پاسیویسم و ناامیدی و ترس و بدبینی نسبت به آینده و تشویق به بازگشت به گذشته موهوم برای فرار از سرنگونی آلوده میکنند. بنابراین این ویروسها را باید مانند ویروس کرونا خنثی کرد. با آنتی ویروس افشاگری و بیان حقایق برای مردم، با افشای سوابق ننگین عناصر تشکیل دهنده جبهه ضدخلق.
جهت اطلاع هموطنان آزاده قبل از هر چیز و هر اقدامی، مهم مرزبندی قاطع و بیشکاف با این پدیده منحوس و مدفون سلطنت هست که انشاءالله در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
م. ایمان
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است