جنبش دادخواهی قتلعام شدگان ۶۷ در سیوسومین سالگردش در گسترهیی به وسعت ایران طنین انداخته است؛ زیرا صدای دادخواهان همان صدای ایران در زنجیر است. همان صدای خانوادههای قتلعام شده با داس کرونای ولایت است. همان صدای کولبران گلوله خورده و غریب افتاده در تنگراههای کوهستانی است. همان صدای شکسته در اشک مادران آبان است. همان صدایی است که در دی و آبان و نیز در سراوان و خوزستان به گلوله بسته شد و از پا نیفتاد. همان صدایی است که هماینک وقتی همهٔ راهها را برای پژواک خود بسته میبیند، در بغضهای آتشین، چشمان شعلهور و فریادهای خشمآلود خود را به رخ میکشد.
شرافت این خاک از غزلهای آبی من
اعتبار مییابد
من خون مسلح به مظلومیت یک نسلام
آن که مخافت مرگ را
در ارتفاع دار
با ممنوعترین واژگان خورشیدی
به سخره گرفت
دفاع از حق مقاومت برای آزادی
ایران و جنبش دادخواهی با هم و در کنار هم تصویر یک حق به یغما رفته را میسازند؛ حق حاکمیت مردم ایران که نظام ولایت فقیه آن را پایمال کرد. بههمین دلیل جنبش دادخواهی شانه به شانهٔ جنبش براندازی استبداد دینی است.
قهرمانان قتلعام ۶۷ نخستین پیشگامانی بودند که در برابر هیولای استبداد تن سپر کردند. آنها در برابر تندر ایستادند و به قیمت خاکستر شدن خود خانهٔ ایران را روشن کردند. هنگامی که جلاد میخواست بارقههای انسانی را خاموش کند و هر نوع مقاومت را بمیراند. آنها قامت خود را شمع راه کردند تا مقاومت را فروزان نگهدارند.
آنها از یک حق مسلم دفاع کردند. حق مقاومت برای آزادی. اگر این حق را از انسان و جامعهٔ انسانی بگیریم، زیستن جز یک تمرین تکراری در یک تسلسل کور نیست.
اگر بهای زیستن، تندادن به اجبارها و زنجیرها باشد، زندگی انسان بیمقدارتر از پیچکی میشود که برای زنده ماندن و فقط زنده ماندن به هر جا چنگ میاندازد و از هر چیز آویزان میشود.
کرامت انسان
سؤالهای هیأت مرگ از زندانیان سیاسی [برگرفته از گزارش عفو بینالملل] را مرور کنیم:
ـ آیا حاضرید برای کمک به نیروهای نظامی جمهوری اسلامی به میدان مین بروید؟
ـ آیا حاضرید به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ملحق شوید و با سازمان مجاهدین خلق بجنگید؟
ـ آیا حاضرید در مورد همفکران سابق خود اطلاعات بدهید، «تواب» های غیرحقیقی را شناسایی کنید و با مأموران اطلاعاتی «همکاری» کنید؟
ـ آیا حاضرید عضو جوخههای اعدام باشی؟
ـ آیا حاضرید یک «منافق» را دار بزنی؟
بهای زنده ماندن در زندانهای رژیم پا گذاشتن روی کرامت انسانی و ارزش انتخاب انسان بود. قهرمانان انتخاب کردند که بهبهای دیدن سر خود بر بالای دارها و دفن مخفیانهٔ اجسادشان در گورهای جمعی و بینشان به جلاد پاسخ منفی بدهند. آنها کرامت انسان ایرانی را در برابر حکومتی حفظ کردند که آمده بود تا همه چیز را برباید، مسخ کند و به مسلخ ببرد. در صدر آن انسان و کرامت او بود.
کینهٔ سیریناپذیر ارتجاع از مجاهدین
بهراستی آیا سؤالمان شده است که علت کینهٔ سیریناپذیر خمینی و میرغضبهای او به مجاهدین چیست؟ این کینه چنان غلیظ است که خمینی در پاسخ به نامهٔ احمد خمینی تأکید میکند: «هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید».
ـ چرا؟
ـ زیرا مجاهدین این ولایت دروغین و تحت پردهٔ دین را به چالش کشیده بودند. این در منطق خمینی بزرگترین گناه و نابخشودنیترین بود. از این رو با حکم شوم خود آنان را مهدورالدم اعلام کرد و این حکم را برای بعد از خود نیز باقی گذاشت.
در زندانهای خمینی آرمان مجاهدین با تفکر ارتجاعی مصاف داد. مجاهدین کتبسته و گرفتار بودند. در نقطهٔ مقابل لاجوردی و گزمههایش قدرت و اختیار داشتند. آنها همه چیز را بر بدن بیدفاع زندانیان آزمایش کردند. از قبیل «تمامکش کردن در صحنه، تیربارانهای جمعی، داغ و درفش و تعزیر تا سرحد مرگ، هتک حرمت و تجاوز، زندانی کردن در قبر و قفس و اعمال شنیعترین شکنجهها بر زنان مجاهد و. ». . نقطهٔ اوج این آزمایش تابستان۶۷ و قرار گرفتن در برابر هیأت مرگ بود.
نسل۶۷ این آزمایش را با پیروزی کامل از سر گذراند. امروز دادخواهی خون آنان، همانگونه که گفتیم شانه به شانهٔ جنبش سرنگونی قرار دارد. نسلکشی و جنایت علیه بشریت تمام نشده است. کرونای ولایت در کار کشتار مردم ایران است و وقفه نمیشناسد؛ بنابراین جنبش دادخواهی ادامه دارد.
این دادخواهی برای ایران است. برای تمامی ایرانیانی که برای رهایی از این نظام اهریمنی مدد میجویند.
هر یک از ما میتوانیم عضوی از این جنبش باشیم و پرچم آن را به اهتزاز در بیاوریم.
ایستادن با تمام قوا، جنگیدن حتی با اندام افراشتهٔ خود بر سر دار، کوتاه نیامدن از کلمهٔ مقدس آزادی، وفا به پیمان و پافشاری بر سرنگونی این رژیم مضمون اصلی این دادخواهی است.
آیا قهرمانان ۶۷ جز این را میخواستند و جز این را به یادگار باقی گذاشتند؟