728 x 90

خون من هرگز نخسبد، دادخواه من کجاست؟ (۲)

خون من هرگز نخسبد،
خون من هرگز نخسبد،

جنبش دادخواهی را بایست بسان آینه‌ای به وسعت آسمان ایران دانست. آینه‌ای که نظام آخوندی را از خمینی تا خامنه‌ای هیچ گریزی از انعکاس جنایاتشان در آن نیست.

جنبش دادخواهی، فریاد شعور انسانی، حافظة اجتماعی و زندگی تجربی ملت ایران و لاجرم شناخت آنان نسبت به حاکمیت ولایت‌فقیه است.

واقعیت این است که جنبش دادخواهی فقط مربوط به‌قتل‌عام شدگان تابستان ۶۷نیست؛ بلکه جنبشی است فراگیر به وسعت تمامیت ایران. واقعیت این است که پاشنه آشیل نظام ولایت‌فقیه هم در همین جنبش سراسری گیر است و هرگز هم از آن خلاص نخواهد شد. این جنبش به‌مثابه خواسته‌ای ملی و میهنی، تا سرنگونی این حاکمیت، آن را هدف قرار خواهد داد.

واقعیت این است که ستونهای نگاهدارندهٔ حاکمیت آخوندی، جز تنوع جنایت نبوده و نیست. این واقعیت را خود حکومت و حکومتیان به‌وضوح اشراف دارند و از این روی، جنبش دادخواهی را تهدید اصلی و بنیادی نظامشان می‌دانند؛ چرا که هر شهر و روستا و خانه و کاشانه‌ای در ایران، یک کانون جنبش دادخواهی است.

جنبهٔ دیگر جنبش دادخواهی این است که خواسته و مطالبهٔ کف جامعهٔ ایران و زیربنای همهٔ اعتراضات است. از این روی جنبش دادخواهی حرف مشترک همهٔ اقشار جامعهٔ ایران رو در روی نظام آخوندی می‌باشد.

اکنون که به عرض و طول جنبش دادخواهی به وسعت فلات ایران نگاه می‌کنیم، می‌توان از این منظر علت تمام قیامهای مردم ایران را طی بیش از دو دهه اخیر شناخت. کانون مشترک تمام قیام‌ها از ۷۸و ۸۸و ۹۶تاکنون، برانگیختگی اجتماعی علیه ماشین بی‌توقف جنایت بوده و می‌باشد.

اکنون جنبش دادخواهی به همه‌جا و به سراسر ایران سرایت یافته است. به صفحات مجازی و شبکه‌های اینترنتی نگاه کنید؛ تمامیت نظام آخوندی در محاصرهٔ دادخواهی وطن قرار گرفته است؛ چرا که هر شهر و روستا و خانه و کاشانه‌ای در ایران، در تعقیب جنایت‌کاران حرفه‌یی دهه‌های ۶۰و ۷۰است.

جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان تابستان ۶۷، نورافشانی و روشنگری در سپهر ایران است. در این تابش، هم از دیوهای ظلام نظام ولایت‌فقیه ـ از خمینی تا خامنه‌ای‌ ـ پرده‌برداری می‌کند و هم انبوه اختران رخشان نسل آزادی را بر آسمان ایران می‌تاباند...

 

«صدا کن مرا

صدای تو خوب است

و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد

و آن وقت

حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد.

 

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان، چراگاه جرثقیل است».

(سهراب سپهری، شعر «صدا کن مرا»)

 

حالا دیگر «سطح سیمانی شهر»های ایران از «شبیخون حجم» نگاه و صدا و خاطرهٔ قتل‌عام شدگان، ترک برداشته است.

حالا دیگر «سطح سیمانی» قتلگاههای مزدحم اوین و گوهردشت، منفجر می‌شوند و فواره‌های خون‌اند بر سقف خانه‌های هیأت‌های مرگ و دژخیمان و جلادان.

حالا رگه‌های خون از «سطح سیمانی» و سکوت دهه‌های ۶۰و ۷۰، از پله‌های خانه‌ها پایین آمده و در کف خیابان‌ها بدل به حنجرهٔ تمامیت ایران شده است.

اکنون سال‌های سکوت سیمانی فصل‌های جنایت سپری شده است. اکنون دستان شهیدان از خاک برون آمده و ندای دادخواهی می‌دهند که «خون من هرگز نخسبد، دادخواه من کجاست؟».

اکنون آنانی که سال‌ تا سال و دهه تا دهه نقاب بر چهره نهادند و جرثقیل‌ها را هم توان برداشتن نقاب‌هاشان نبود، حالا به ضرب سرانگشت دادخواهی خون یاس‌ها و شقایق‌های ایران‌زمین، نقاب‌هاشان دریده گشته است و در بن‌بست همه‌جانبه، ناگزیر به اعتراف می‌شوند. بگذار این اسناد مهر سری خورده، هر چه بیشتر و بلندتر در تلویزیونها و سایت‌های حکومتی، نقاب از خود بردارند.

حالا ایران با قدرت خاطراتش، خود را بازمی‌یابد.

اکنون این جنبش دادخواهی‌ست که از قیام ۹۶و قیام‌ها و اعتراضات ۹۷و ۹۸گذشته است و به بلوغ آگاهی و ندای ملتی بدل گشته است.

اکنون مردم ایران می‌بینند که در ۳۰سال پیش که «سکوت سیمانی» اختناق، راه هر فریادی را بسته بود، فرزندان قهرمانشان چه افتخاری در پایداری در برابر هیولای انسان‌ستیز خمینی خلق کرده و رقم زده‌اند. همان پایداری که زیرساخت تمام قیامهای دو دهه اخیر بوده است. قیام‌هایی که در کانو نشان دادخواهی مردم ایران برای خون‌هایی بوده است که هرگز نخسبیده‌اند.

حالا این عشق و یاد و خاطرات شهیدان‌ آرمان آزادی‌ و فریاد شکست نخورده‌شان است که‌ از پس گذار باد و باران و آفتاب زمانه، گزند و آسیب ندیده‌ و «سطح سیمانی» ۴۱سال را شکسته‌اند.

حالا «صدای خوب» آنان است، آن «سبزینهٔ گیاهی عجیب که از انتهای صمیمیت حزن» ۴۱ساله خلق و میهنی به گوش می‌رسد. این «صدای خوب» آنان است که اینک از شهرهایی به گوش می‌رسد که ۴۱سال «خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل»ها بوده و می‌باشد.

سر بر آوردن اشرف ۳ -در کهکشان ۹۸، پیوند و گره خوردن زنده و پویای دادخواهی قیامهای ایران و جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان ۶۷است.

اکنون این صدا و ندا را پژواک‌ها باید تا شعله‌اش گر بگیرد و روشنای بیداری‌اش، همه‌گیر گردد. اکنون توفان نفس‌های ۳۰هزار زندانی قتل‌عام شده، بر هر کوی و برزن و درب و پنجره و دریچه‌ای می‌کوبد و بذر جنبش دادخواهی می‌پراکند. کانون‌های شورشی، صفیر این توفان روشناگر را به همه‌جا می‌رسانند و تکثیر می‌کنند و امیدهای زخم‌خورده را مرهم می‌نهند...

بیشتر بخوانید:

خون من هرگز نخسبد، دادخواه من کجاست؟ (۱)

ادامه دارد...

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/adaabf60-3e6b-4875-a7db-143ffe41f04e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات