728 x 90

روان‌شناسیِ داس سلطنت مطلق بر گلوی یاس حقوق بشر

داس سلطنت مطلق بر گلوی یاس حقوق بشر
داس سلطنت مطلق بر گلوی یاس حقوق بشر

یکی از فواید حاکمیت جمهوری اسلامی با محوریت ولایت فقیه، تجربه‌آموزیِ همه‌جانبهٔ روان‌شناسیِ جنایت از برگ‌برگ کارنامهٔ آن است. جنایت را می‌توان توصیف، تشریح و گزارش نمود، اما برآمدن جنایت از باور به آن با توجیه عقیدتی و وظیفه‌شناسی، در مدار جنایت‌اندیشی و جنایت‌نگری همراه با تعادل داشتن با آن‌هاست.

 

همهٔ دیکتاتورها بر اساس باورهایشان دست به حداکثر جنایت می‌زنند؛ باوری که در کانون آن، فردیت خودپرستانه با محوریت قدرت متمرکز در دستان فردیت است. پس جنایت و نقض حقوق‌بشر، یک باور به محوریت مطلق «خود» با تکیه بر نقدناپذیریِ «نظام خود» است.

 

نقد و آلترناتیو؛ تهدیدات غیرقابل تحمل «باور مطلق»

در این مدار از اندیشه و نگرش، تعریفی که از انسان با جایگاه فلسفی، تاریخی و اجتماعی آن ارائه می‌شود، باید تراز و هم‌سنگ مطلق باور واضعان این اندیشه و نگرش باشد. این «باور مطلق» ــ چه دینی، چه غیردینی ــ نقدناپذیر است و این نقدناپذیری، سنگر «منافع» را پیرامون باور مطلق خود می‌چیند و این سنگر را نفوذناپذیر می‌کند. از این‌جاست که چنین باور مطلقی، همواره خود را در تهدید ناقدان، مخالفان، معارضان و غیرباورمندان به عقیده و نگرش خود می‌داند.

وقتی چنین باور مطلقی به حاکمیت سیاسی دست می‌یابد، این تهدید از بیرون خود ــ که همان منتقدان و مخالفان باشند ــ بالفعل، رقیب، آلترناتیو، خطرناک و حاد می‌شود. از این‌جاست که آن تعریف از «انسان» با جایگاه فلسفی، تاریخی و اجتماعی آن تبدیل به سانسور، زندان، شکنجه، تیرباران، قتل‌عام، گشت ارشاد، قتل‌های زنجیره‌یی، شلاق، دست بریدن، چشم درآوردن، حجاب اجباری، تجاوز به دختران قبل از اعدام‌شان، اعتراف‌گیری اجباری و تلویزیونی، شکستن سنگ گور مخالفان و... می‌گردد. همهٔ این جنایات، توجیه عقیدتی دارند و در زمرهٔ اعمالی منطبق بر حقوق‌بشر و اجرای آن با انجام وظیفه جلوه داده می‌شوند!

 

سلاخیِ حقوق‌بشر در دایرهٔ «سیاست و قدرت» با تکیه بر سلطنت مطلق «عقیده»

چهار دههٔ گذشته در ایران‌زمین با سلطهٔ مطلق چنین عقیده و باوری در امتزاج با دجالیت مذهبی ــ سیاسی طی شد که یکی از فواید حاکمیت جمهوری اسلامی با محوریت ولایت فقیه را تجربه‌آموزیِ همه‌جانبهٔ روان‌شناسیِ جنایت از برگ‌برگ کارنامهٔ آن کرده است. با چنین کاربستی از مثلث «عقیده، سیاست، قدرت» است که ابراهیم رئیسی با صفت مشهور «جلاد ۶۷» در روز ۶مهر ۱۴۰۱ می‌گوید:

«ما در ذات جمهوری اسلامی توجه به حقوق انسان‌ها و حقوق‌بشر را همواره مورد تأکید قراردادیم. از روز اول انقلاب اسلامی، همواره انقلاب اسلامی با توجه به حقوق انسان‌ها بوده. امروز ما در جایگاه مدعی قرار داریم اگر بخواهد مسائل حقوق‌بشری دنبال بشود»!

تعریف انسان و حقوق‌بشر آن از منظر ابراهیم رئیسی و پشتوانه‌ٔ عقیدتیِ او و دیگرانی چون او مثل آدولف آیشمن، نه انسانی دارای حق انتخاب آزاد، اختیار و آگاهی با حقوق انسان‌شمول ــ با هر عقیده‌یی ــ در جامعهٔ بشری؛ بلکه وجودی‌ست که خمینی و نحله خمینی‌صفتان، آن را در دایرهٔ منافع عقیدتی و باورهای مذهبی خود تعریف می‌کنند. کما این‌که آخوند مصباح یزدی ـ از مراجع تکیه‌گاه افرادی مثل رئیسی ـ در تفسیر اصل ولایت فقیه و وظایف شخص ولی‌فقیه، این اصل و این شخص را فراقانون و برتر از انسان متعارف معرفی می‌کند. این آخوند جنایت‌اندیش با وقاحت ابراز کرد که رأی مردم هیچ ارزشی در مقابل رأی و نظر ولی‌فقیه ندارد!

 

شهروند ایرانی یا در «ذمهٔ» نظام اسلامی؟

آیا از این تعریف در توصیف انسان و تفسیر این جایگاه فرامردمان و فراانسان برای ولی‌فقیه، زندان و شکنجه و قتل‌عام مخالفان آن، منطبق بر مواد حقوق‌بشر اسلامیِ ولایت فقیهی نیست؟ یادآوری می‌شود که رفسنجانی در یکی از نماز‌های جمعه در دههٔ ۶۰ گفت: «هر ایرانی که ولایت فقیه را قبول ندارند، در ذمهٔ حکومت اسلامی است» (نقل به مضمون). دقت شود که نمی‌گوید حق شهروندی مثل باورمندان به ولی‌فقیه دارد، بلکه از «ذمه» به‌معنای کافرانی اسم می‌برد که ولی‌فقیه، بر بودن آنها در کشور اسلامی، منت گذاشته است!

آیا جمهوری اسلامی در این بیش از چهار دهه، با اقشار مردم ایران ــ که بنا بر منشور بین‌الملل حقوق‌بشر، حق داشته‌اند که باور به اصل ولایت فقیه و رهبری ولی‌فقیه نداشته باشند ــ چنین رفتاری را که رفسنجانی توجیه عقیدتی با کلاهک جنایت‌اندیشی‌اش کرد، نداشته است؟

 

چهار دهه داس سلطنت مطلق بر گلوی یاس آزادی و دگراندیشی

به‌جاست یادآوری شود اسدالله لاجوردی ـ که برخی از باندهای حکومتی هم وی را شقاوت‌پیشه توصیف کرده‌اند ـ با تکیه بر اصل ولایت فقیه و پشتوانه‌ٔ شخص خمینی، خودش و دهها زیردستش را خیل داس‌هایی کرد که هزاران یاس آزادیخواه و دگر‌اندیش مخالف و معارض ولی‌فقیه را با توسل به سلطنت مطلق نقدناپذیر ولی‌فقیه، درو کردند. با کنار گذاشتن وی، ادامهٔ مأموریش را ابراهیم رئیسی با شرکت در قتل‌عام زندانیان سیاسی استمرار داد.

این‌ها نیز مصادیقی از «ذات جمهوری اسلامی در توجه به حقوق‌بشر» هستند که ابراهیم رئیسی آنها را «توجه انقلاب اسلامی به حقوق انسان‌ها» توصیف کرده است!

 

برانداختن مطلقگرای اشغالگر؛ احقاق منشور حقوق‌بشر

تلاش شد مبانی تئوریک و عقیدتیِ شکل‌گیریِ جنایت‌اندیشی و باورمندی مطلق‌گرا در دایرهٔ قدرت سلطنت مطلقهٔ فقیه و نیز کانون صدور افسارگسیخته‌ترین جنایات مذهبی ـ سیاسی آن تشریح شود. در چنین ساختاری است که جمهوری اسلامی در نقض آشکار تمامی مواد منشور حقوق‌بشر، هیچ تردیدی به خود راه نداده است و نمی‌دهد.

مشاهده می‌شود که رزم بی‌امان چهل‌واندی سال فرزندان ایران‌زمین علیه اشغالگران ولایی، هم پیکار روشنگرانه‌یی‌ست لاجرم علیه عقیده‌یی جنایت‌اندیش و هم مبارزه‌یی‌ست سیاسی برای برانداختن کانون قدرتی که گستره‌اش را بر توجیه سربریدن حقوق‌بشر با عقیده و مذهب نهاده است.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ff90c2e5-12f0-4d8d-8764-5f28332d386e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات