«من با سرعت با فیات آبیرنگ قدیمی که داشتم وارد خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت [تظاهرات] زدم!». هادی غفاری در مصاحبه با ایسنا ـ ۲۸شهریور ۹۴)
«آن روز یعنی روز ۳۰خرداد ۶۰ وقتی که تظاهرات مردم و مجاهدین را سرکوب کردیم و کار تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یکمرتبه آقا هادی پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن!..».(اسدالله بادامچیان)
«در جمع دوستان و جمع خصوصی خود میگفتیم یکبهیک آنها [مجاهدین خلق] را بکشیم مملکت درست میشود!».(حسن غفوریفر وزیر اسبق نیرو ـ ۱۳اردیبهشت ۹۵ در مصاحبهای با خبرگزاری پاسداران)
«از زجرکشیدنتان لذت میبرم».(اسدالله لاجوردی خطاب به زندانیان ـ زمستان ۱۳۶۱ زندان اوین)
«همین آدمها که در بیرون ایستادهاند از هر کدامشان بخواهید تا در هر یک از جلسات ایرانی شرکت کنند و ببینید اگر زنده ماندند؟ آنها یک دقیقه زنده نمیمانند، مردم عراق آنها را زنده میخورند»!(محمدجواد ظریف وزیرخارجه آخوندی ـ ۳۱مرداد ۹۸)
یکی از موضوعاتی که لازم است نسلهای پس از دهه ۶۰ خوب بدانند تا بتوانند اهمیت پایداری، اراده و نبرد پیشتازان آزادی را بهتر درک کنند، آشنایی با خوی هیولای ولایت فقیه و ماهیت حاکمان و کارگزاران نظام آدمخوار است. ممکن است در روش میان حافظان نظام اختلاف باشد اما در منش و محتوا هیچ اختلافی نیست. هر دو حافظ و پاسدار نظامی هستند که ۱۲۰هزار تن از خالصترین، پرشورترین و فداکارترین جوانان میهن را وحشیانه تیرباران کرد. تفاوتی میان لاجوردی که با راهاندازی واحدهای مسکونی روی مغول و تاتار و قاجار را سفید کرد با صادق زیباکلام که گفت «ما هم مثل شمر اعدام کردیم توی زندان اوین...» نیست. هر دو نگهبان مصالح عالیه نظام ولایتند. یکی نقاب اصلاحات دارد یکی نه!
اگر محمد خاتمی که تنپوش اصلاحات دارد و سخت «مدافع» گفتگوی «تمدنها»ست تعارف را کنار گذاشته و بهصراحت میگوید «اسدالله لاجوردی یکی از مؤثرین و متنفذین در جریان انقلاب اسلامی بود» و دیگری لاجوردی را «پیشانی نظام» معرفی کرد به همین خاطر است.
نخ تسبیح نظام
مهرهها و دانههای تسبیح نظام همه حول یک مدار میچرخند. محور اصلی و رشتهای که همه کارگزاران مجبور به عبور از آن هستند، حفظ نظام «به هر قیمت» است. همان که خمینی بهصراحت از روز اول گفت:
«حفظ نظام اوجب واجبات است».
منظور از حفظ نظام، حفظ حکومت و نظام ولایت آدمخوار فقیه است که به این شکل توسط شخص خمینی تئوریزه شد:
«حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولالله است، یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در مواقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو نماید. حکومت میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است، جلوگیری کند».
با این تئوری خامنهای ۳۰سال برید و درید و قتلعام کرد. نه فقط انسانها که واژهها را و عواطف و زندگی را به مسلخ برد.
۲دهه بعد از روی کار آمدن خامنهای، آخوند احمد علمالهدی تئوری ولایت را برای مهرهها و پاسداران حکومت باز کرد و در تشریح مشروعیت نظام و جنس حکومت موردنظر خمینی و خامنهای گفت:
«مشروعیت نظام جمهوری اسلامی به ولایت فقیه وابسته بوده و در واقع هر نظامی منهای ولایت فقیه طاغوت است. زمانی که مردم به یک رئیسجمهور رأی میدهند، آراء آنها عددهای صفر است و عددی که آن صفرها را معنادار کرده و به آن مشروعیت میدهد تنفیذ ولایت و مقام معظم رهبری است».(خبرگزاری فارس ۷اردیبهشت ۹۰)
در قاموس ولایت فقیه، «مردم»، «قانون»، «انتخابات» و هر نوع نظر و عقیده مخالف «رهبر» باطل است و مطلقا اعتبار و مشروعیتی ندارد. آخوند مصباح یزدی تعارف را کنار گذاشته و به تیزترین بیان، مضمون، محتوا و درونمایه نظامی که «آدمخوار»ی یکی از محصولاتش است را بیرون میریزد:
«در حکومت اسلامی رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاستجمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری. ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن «رضایت ولایت فقیه» است.
مشروعیت حکومت نه تنها تابع رأی و رضایت ملت نیست، بلکه رأی ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد».(مصباح یزدی - هفتهنامه حکومتی پرتو سخن ۷دی ۸۴)
این همان تئوری و درونمایه «آدمخواری» است که در اشکال مختلف ظاهر و بارز میگردد.
محصول تئوری آدمخواری
وقتی نظامی بنیادش بر «حفظ نظام اوجب واجبات است» بنا میشود و «رأی مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد» موضوعاتی مانند حقوقبشر، برابری، برادری، مردم، انسانیت، حقوق و ارزشهای مردمی و انسانی فقط واژههایی سست و بیمحتوا روی کاغذ است و عباراتی مانند مستضعفین، پابرهنگان و زحمتکشان و... اهرمی برای کشتار همان پابرهنگان و قتلعام حقوق و قانون و بشر است.
در این نظام ۳۰هزار زندانی سیاسی را که با معیارها و قوانین همین نظام و در محکمه و بیدادگاه همین نظام، به یک یا چند سال حبس محکوم شده بودند مثل آب خوردن میکشند.
بله! در نظام آدمخوار، اسیران محکوم بی هیچ دلیل و بهانهای، بعد از ۷سال، با یک «فتوا» و «حکم ولایی» بهسرعت حلقآویز میشوند و اگر کسی اعتراض یا سوالی هم داشته باشد، به سرنوشت همان سربهداران تهدید میشود.
با این تئوری آخوندی به نام هادی غفاری که نه مسئولیت قضایی دارد و نه سواد حقوقی و شعور سیاسی، بدون کمترین تزلزل و تردید و ترس از پاسخگویی، سوار فیات آبی شده و «با سرعت تمام به وسط جمعیت» تظاهرکنندگان میرود و تلاش میکند زندهزنده «آدم»ها را زیر لاستیک و سپر خودرو ببلعد و چون سیراب نمیشود، با یک خیز میپرد پشت تیربار و «حالا نزن و کی نزن!»
به این میگویند زندهزنده خوردن آدمهایی که ساعتی قبل، با خیال شرکت در یک تظاهرات مسالمتآمیز و اعتراضی از خانه بیرون آمدند و طعمه گرگ آدمخوار شدند.
اگر جواد ظریف میگوید «همین آدمها که در بیرون ایستادهاند» و شعار «ظریف برو گمشو» میدهند، در جلساتی که در داخل ایران برگزار میشود شرکت کنند «یک دقیقه هم زنده نمیمانند» و حتی «مردم عراق آنها را زنده میخورند!» پایهاش همین تئوری و همین نگرش به انسان و «خیرات» تئوری «...اوجب واجبات» و نگرش «حفظ نظام به هر قیمت» است.
ادامه دارد...