این روزها بهدنبال رجزخوانیهای روحانی که با دم شیر بازی نکنید و غیره... شاهد هستیم که واکنشهای متضاد درون رژیم نسبت به این حرفها، تندتر و عمیقتر شده و ۲گرایش در برابر هم قرار گرفتهاند؛ آیا این تقابل فقط جنبه تبلیغاتی و رسانهیی دارد یا به تصمیم نهایی رژیم هم راه میبرد؟
مواضع دلواپسان
تشدید تضادهای درونی رژیم در این مورد، یک واقعیت است. یک دسته امثال قاسم سلیمانی هستند که ظاهراً بر طبل جنگ میکوبند و اینطور بهنظر میرسد که ایستادگی در برابر جامعه بینالمللی را تبلیغ میکنند. اینها روحانی را از بابت حرفهای اخیر تشویق میکنند و مانند مهدی محمدی میگویند: «جواب این حمایت از جانب سپاه و دلواپسان این است که روحانی یک قدم جلوتر گذاشته و عمل و اقدام را در مقابل آمریکا آغاز بکند و قدم اول هم این است که کسانی را که دم از سازش میزنند از دستگاه خود طرد کند».
یا تلویزیون حکومتی و روزنامههای دلواپسان همانطور که نمونههایش را این روزها زیاد میبینیم، صراحتاً به موشکپرانی حوثیهای یمن آبوتاب میدهند و کشورهای عرب منطقه را تهدید میکنند.
مواضع باند روحانی
اما یک دسته دیگر در باند روحانی هستند که او را بهخاطر این مواضع و این حرفها سرزنش میکنند و به روحانی میگویند این حرفهایی که میزنی دیپلماتیک نیست و حتی در پرده گفته بودند که این لحن، لحن لومپنهاست و یکی از آنها به نام فریدون مجلسی از اعضای سابق مجلس ارتجاع گفته بود:
«شاید علت تغییر لحن روحانی تضعیفش در بلوک قدرت باشد». و با اشاره به عقبنشینی بعدی روحانی از ادعای بستن تنگه هرمز از آن استقبال کرده بود، اما گفته بود که روحانی با جمله دوم که «تنگهها بسیار است» این تلقی را ایجاد کردند که منظورش بابالمندب هم هست.
یک مهره دیگر این باند به نام تاجیک هم با نگرانی سؤال و انتقاد کرده بود که آیا توقف انتقال نفت عربستان از «تنگه بابالمندب»، با تهدید روحانی درباره «تنگهها» ارتباط دارد؟
و بعضی از مهرههای این باند مثل موسویان ابراز امیدواری کرده و گفته بود:
«بهرغم تشدید لفاظیها، هنوز امکان مذاکرات مستقیم بین واشنگتن و تهران وجود دارد». و مشخصاً عقبنشینی از سوریه را با مدل برجام پیشنهاد کرده بود و گفته بود: «اکنون وقت آن رسیده که روسیه و ایران در کنار ترکیه، برای یک صلح جامع در سوریه، یک طرح به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کنند و اروپا و چین هم از آن حمایت کنند و... مذاکرات میتواند سایر بحرانهای منطقه را حل کند».
بعضیها هم مثل حمیدرضا آصفی، سخنگوی وزارتخارجه در زمان خاتمی گفته بود که مضمون واقعی حرفهای روحانی در زیر ظاهر خشن، صلح جویانه بود. آصفی گفته بود:
«برخی روی مواضع رئیسجمهور دقیق نشدند. آقای روحانی اعلام کردند صلح با ایران مادر صلحهاست».
دوگانگی حرفها، نماد بنبست واقعی
بنابراین نمیشود قاطعانه گفت که اینها یک فلش و جهت را مشخص کردند یا هر کدام تا چه حد در گام نهایی که رژیم باید بردارد مؤثر هستند. آنچه اهمیت دارد این واقعیت است که رژیم در بنبست است و قادر به تصمیمگیری نیست و این برجستهتر از سایر جنبههای این مسأله است.
یعنی نفس بنبست در سیاست خارجی، وجه غالب تضاد موجود است و تضاد مواضع جناحها، وجه فرعی در این حوزه محسوب میگردد.
تاثیر رجزخوانی در سیاست خارجی؟!
روشن است که این قبیل اظهارات و بهخصوص اقدامات عملیای که رژیم انجام داده، مواضع و اقدامات قاطعتر علیه رژیم را از مشروعیت و مقبولیت بیشتری برخوردار کرده است.کمااین که مثلاً هنگامی که این خبر علنی میشود که بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید که بهعنوان سمبل سیاست قاطعیت در برابر رژیم شناخته میشود، ریاست یک کمیته سیاستگذار مرکب از وزیر خارجه و وزیر دفاع آمریکا را بهعهده دارد و هم پنتاگون و هم کنگره آمریکا را در مورد سیاستهای آمریکا توجیه کرده، خودش معنای مشخصی دارد.
کما اینکه نامه ۱۰تن از اعضای ارشد سنا به کشورهای اروپایی هم در همین دستگاه معنی میشود، نامهیی مبنی بر اینکه کنگره ایالات متحده به هر گونه تلاشی برای دورزدن یا تضعیف تحریمهایی که قرار است آمریکا بهدنبال خروج از توافق هستهیی علیه ایران اعمال کند، واکنش نشان خواهد داد.
از طرف دیگر خود اروپاییها نیز سیاست خود را در قبال رژیم تیزتر کردهاند. از گزارش اداره حراست قانون اساسی ایالت هامبورگ آلمان تا حکم دادستانی این کشور در مورد دیپلمات-تروریست رژیم یا موضع وزیر خارجه امارات که اعلام کرد حاضر است در قبال تهدیدات ایران مسئولیت بیشتری بپذیرد، همه حاکی از چنین رویکردی است.
آیا مواضع اخیر، نماد مرحله جدید است؟
آیا این تلقی منطقی است که بگوییم: با ورود روحانی به این جنگ لفظی، رژیم وارد دور جدیدی شده است؟
و اگر این سؤال منتفی است، سؤال بعدی این است که این وضعیت تا کجا پیش میرود؟
بهخصوص که بعضی از مهرههای رژیم صحبت از نزدیکشدن به تصمیم نهایی کرده بودند، بعضی هم از ضرورت گرفتن یک تصمیم شوکآور صحبت کرده بودند.
مسأله اصلی آنگونه که هر دو باند رژیم سعی میکنند جلوه بدهند، این نیست که رژیم در برابر این فشارها تسلیم خواهد شد یا ایستادگی خواهد کرد. این واقعیت که مسأله اصلی چیست را روز جمعه ۵مرداد سرکرده سپاه پاسداران رژیم خیلی صریح اذعان کرد و گفت «تهدیدهای نظامی خارجی جدی نیست، ضعفهای داخلی جدیتر است»!
بحران سرنگونی و وضعیت انقلابی
بنابراین تصمیم در این باره موکول و مشروط است به موقعیت رژیم در برابر مسأله اصلیتر و ریشهییتر و آن مسأله جنگ اصلی رژیم با مردم ایران و با مقاومت سازمانیافته مردم ایران است.
بحرانی که رژیم آخوندی با آن دست به گریبان است بسا فراتر از بحران مربوط به خروج آمریکا از برجام و در راه بودن تحریمهای سخت اقتصادی است. این بحران سرنگونی است که از قیام دیماه به این سو موجودیت رژیم آخوندی را در خطر نابودی قرار داده است. بنبست رژیم در عرصه بینالمللی تنها یک مؤلفه و یکی از نمودهای بحران سرنگونی است. علائم بحران سرنگونی را که رئیس جمهور برگزیده مقاومت در سخنرانی ۹تیر در گردهمایی بزرگ ایرانیان در پاریس برشمرد میتوان به قرار زیر خلاصه کرد:
- تداوم قیام و جنبشهای اعتراضی در زیر سرکوب حداکثر
- موقعیت انفجاری جامعهیی که در آن مشکلات و تنشهای اقتصای و اجتماعی به نقطه بدون بازگشت رسیدهاند و در چارچوب رژیم ولایت فقیه هیچ چشماندازی برای حل آنها وجود ندارد.
- هیچ راهحل سیاسی در درون رژیم آخوندی برای پاسخگویی به شرایط وجود ندارد و «شعبده راهحل از درون فاشیسم دینی، سوخته و باطل شده است، مردم و جوانان شورشگر، پایان کار هر دو جناح رژیم را اعلام کردهاند».
- فروریختن سیاست «مماشات» بهعنوان مهمترین پشتوانه بینالمللی آخوندها. رژیم آخوندی اکنون با شرایط دشواری در عرصه جهانی روبهروست. «تحریمها، پیاپی بر سرشان فرود میآید و توان جنگافروزی و ماجراجویی منطقهیی آنها فروکش میکند».
- پیوند میان جنبشهای اعتراضی و قیامآفرینان با مقاومت سازمانیافته مردم ایران. سازمان رهبریکننده قیام از طریق کانونهای شورشی هر روز بیشازپیش به مردم بپاخاسته متصل شده است و این را همه سران رژیم به زبانهای مختلف بیان کردهاند.
در شرایطی که جامعه به دلائل فوقالذکر در یک موقعیت انقلابی قرار دارد و رژیم در بحران سرنگونی دست و پا میزند، برای حکومت آخوندی بههیچوجه میسر نیست در مورد مشی و سیاست بینالمللی خود به وحدت برسد. شدیدتر شدن شقه و شکاف و تضاد و اختلاف در درون هیأت حاکمه، آن هم در مورد حیاتیترین مسائلی که رژیم آخوندی با آن مواجه است ذاتی بحران سرنگونی و وضعیت انقلابی است. به همین دلیل است که میبینیم خامنهای نمیتواند بین ایستادگی در مقابل جامعه بینالمللی و یا نوشیدن جامزهر دیگری تصمیمگیری کند و رژیم آخوندی راه فراری از این بنبست در وضعیت انقلابی کنونی ندارد.
از این رو آنچه که در این دوران برای همه قیامآفرینان و مجاهدین و مبارزین اهمیت دارد نه گمانهزنی در مورد غالبشدن یا گزینش احتمالی سیاستهای این یا آن باند رژیم است بلکه فهم عمیقتر بحران سرنگونی است که رژیم را به این بنبست کشانده است. این بحران به همان اندازه که برای رژیم مرگبار است برای قیامآفرینان حیاتی و فرصتی سرنوشتساز محسوب میشود. در وضعیت انقلابی کنونی و در شرایطی که رژیم آخوندی در مسیر سقوط دست و پا میزند جوانان قیامآفرین و مردم بهپاخاسته باید هر چه بیشتر در قالب کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت سازمان بیابند و برای پسگرفتن ایران از آخوندهای اشغالگر خط و استراتژی سرنگونی را به پیش ببرند.