در قسمتهای پیشین این نوشته دیدیم جنبش برابری زنان در ایران دارای ویژگیهایی است که در دیگر سرزمینها و دیگر جنبشهای زنان کمتر به چشم میخورد و آن، «تقدم مبارزه سیاسی» به «جنبشهای حقوقی و مبارزات فرهنگی» زنان است. این نکته شاید بزرگترین وجه تمایز جنبشهای زنان ایرانی با جنبشهای خواهرانشان در دیگر کشورهای جهان باشد. در واقع زنان ایرانی در میان اهداف متنوع و البته تماماً ضروری و عاجل خودشان، مستقیماً به قلب اهداف مورد نظر متوجه شده و مرکز لشگر دشمنشان را مورد حمله قرار دادهاند: حاکمیت سیاسی!
جنبش پیشتاز زنان انقلاب مشروطه دو جریان قوی را نشان میدهد:
جنبش تماماً سیاسی زنان که دستاندرکار مبارزه برای ایجاد یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک بودند.
و جنبش فرهنگی زنان که بهدنبال ایجاد مدرسه و آموزش زنان بودند.
این دو جریان رقیب یا حتی به موازات یکدیگر نبودهاند. جنبش فرهنگی زنان، امتداد و بخشی از پیکره اصلی مبارزه سیاسی زنان انقلاب مشروطه بوده و در پناه آن رشد کرده است.
مرور آنچه گفته شد
در شمارههای پیشین این نوشته همچنین نگاهی اجمالی به تاریخچه مبارزات انقلابی زنان ایران از انقلاب مشروطه به اینسو شد. گوشههای منتخبی(گرچه کوتاه) از زندگی یا مبارزه نامداران و گمنامان جنبش زنان، همچنین قطعاتی از مهمترین اطلاعیههای انجمنهای زنان عصر مشروطه بازبینی شدند و به بازتاب حضور و عمل انقلابی آنان در عرصه مطبوعات آن روزگار اشاره شد.
در این قسمت پس از نگاهی کلی به آنچه که تا اینجا گفته شد و جمعبندی مختصری از جنبش زنان در عصر مشروطه و سرکوب آن به دست رضاخان، بخش اول این نوشته پایان مییابد تا از بخش دوم به دوره بعدی جنبش زنان در دوران دیکتاتوری شاه و مبارزات جدید زنان پرداخته شود.
بازیابی هویت سیاسی جنبش دموکراتیک انقلابی زنان مشروطه
نگاهی به اسناد به جامانده از انجمنهای زنان و حتی نگاهی به اسامی آن انجمنها و قیاس شمار زنان رزمنده و انجمنهایشان با زنانی که کمر به کار فرهنگی بسته بودند روشن میکند زنان مبارز ایرانی به درستی و با اجماع بسیار بالایی به این نتیجه رسیده بودند که:
کلید اصلی مشکل زنان و حلال اصلی معضل تبعیض جنسیتی، در نهایت یک مسأله اساساً «سیاسی» است و نه صرفاً «حقوقی».
چرا که: گرچه نیاز به یک کار عظیم و گسترده اجتماعی در پایه و آموزش زنان و ایجاد مدرسه و مکتب برای آنان، یک نیاز واقعی و ضروری است اما تعیینتکلیف «امر حاکمیت» آنچنان جدی و فوری بود که هیچ فوریتی نمیتوانست مبارزه برای حاکمیت ملی و دموکراتیک را به یک هدف ثانوی تبدیل کند.
زنان جنبش مشروطه خود بهتر از هر کس دیگری به نیکی میدانستند که هر دستاورد فرهنگیای چنانچه زیر چتر یک حاکمیت مردمی و دمکراتیک نهادینه نگردد به سرعت برق و باد نابود خواهد شد.
درک این نکته شاید اکنون و پس از تجربه مرگبار حکومت آخوندها خیلی عادی و طبیعی جلوه کند؛ اما در شرایط صد و ۱۰، ۲۰سال پیش و بیهیچ تجربه قبلی، درک چنین مسألهای بیشک نیاز به ظرفیت و اندوختههای نظری و سیاسی بسیار بالایی داشته که حقیقتاً حیرتانگیز است.
یک یادآوری ضروری درباره «دو موج» جنبش زنان
همینجا یادآوری این نکته بسیار ضروری است که این دو موج جنبش زنان(جنبش سیاسی زنان برای برپایی یک حاکمیت دموکراتیک و جنبش فرهنگی آنان برای ایجاد مدرسه و...) نافی یا معارض یکدیگر نبودهاند.
به گواهی اسناد باقیمانده از آن دوران، حداقل زنان دستاندرکار انقلاب مشروطه هیچ تردیدی در تقدم مبارزه برای استقرار حاکمیت دموکراتیک بر مبارزات فرهنگی و حقوقی نداشتهاند.
ضمن اینکه همین اندک اسناد موجود نیز بهخوبی نشان میدهند پس از جنبشی که زنان رزمنده مشروطیت ایجاد کردند، سایر جنبشهای زنان(از جمله جنبش فرهنگی زنان) نیز امکان تحرک و ابراز وجود بیشتری یافتند.
البته باز هم باید تکرار کرد که این نکته از ارج کار فرهنگی زنانی همچون صدیقه دولتآبادی، فخرعظمی ارغون، نورالهدی منگنه و مانند آنان که در واقع نسل دوم زنان انقلاب مشروطه بودند، نمیکاهد بلکه تلاش میکند جایگاه شایسته خواهران پیشکسوت آنان را (که با رزم خود راه را برای اینان گشودند) یادآور گردد.
در عینحال که همگان میدانند همین زنان نسل دوم انقلاب مشروطه نیز از گزند تیغ قاتل جرار انقلاب مشروطه(رضاخان قزاق) در امان نماندند و نهایتاً نیز تمامی انجمنها و نشریاتشان توسط دیکتاتوری رضاخان بسته و خودشان نیز بعضاً زندانی شدند.
و باز هم باید به تأکید یادآوری کرد که:
بسیاری از دستاندرکاران جنبش فرهنگی زنان خود در واقع «زاده یا بازمانده» جنبش انقلابی مشروطه و زنان مبارز آن دوره بودهاند مانند «محترم اسکندری»، «مریم عمید»، «فخرعظمی ارغون» و...
و زنانی همچون «فخرالملوک زند»، «نیمتاج خانم سلماسی» و... خود از رزمندگان مشروطه بودند که بعدها و با تغییر دوران و پیشروی دیکتاتوری ناگزیر به کار فرهنگی روی آوردند.
ناظران خارجی جنبش انقلابی زنان ایران در دوران انقلاب مشروطه را یکی از رادیکالترین جنبشهای زنان تا آن روزگار میدانند.
برای درک حقیقت این مدعا تنها کافیست گستره و عمق جنبش زنان ایرانی در آن روزگار مقایسه شود با جنبشهای خواهرانشان در دیگر کشورها.
امری که مایه مباهات بشریت است.
زنانی که جنبش متشکلشان از تبریز و ماکو گرفته تا کردستان و دشتستان و از شیراز گرفته تا اصفهان و از خطه شمال گرفته تا تهران و لرستان و دیگر نقاط کشور گسترده بود و بخش قابلتوجهی از بار انقلاب را به دوش میکشیدند.
زنان ایران، رادیکالترین زنان جهان
یکی از نکات ظریفی که لابلای اسناد و مدارک باقیمانده از جنبش زنان انقلاب مشروطه بهچشم میخورد، انگیزه مضاعف زنان به استقرار یک حاکمیت مردمی و دموکراتیک است که از دید ناظران بیرونی نیز پنهان نمانده است. کارشناس مالیه معروف آمریکایی «ویلیام مورگان شوستر» که در کوران ا نقلاب مشروطه به ایران آمده بود در کتابی که پس از بازگشت از ایران نوشت(اختناق در ایران) ضمن اذعان به عیار بسیار بالای انقلابیگری زنان ایرانی گفته است:
« زنان ایران تقریباً به مترقیترین، اگر نگوییم رادیکالترین، زنان جهان تبدیل شدهاند. اینکه این نکته ایدههای قرون و اعصار را درهممیپیچید تفاوتی در (واقعیت) داستان نمیکند. اغراق نیست اگر گفته شود که بدون نیروی قدرتمند اخلاقی این زنان، جنبش انقلابی که عاری از ستاره و کوتاه مدت بود، در همان اوایل به یک اعتراض غیرسازمانیافته تبدیل میشد. زنان برای زنده نگاهداشتن روحیه آزادی تلاش فراوانی کردند. آنها که خود از سرکوب مضاعف سیاسی و اجتماعی رنج میبردند، بیشتر (از مردان) علاقه داشتند تا به ایجاد یک جنبش ملی دست بزنند. آنها در مبارزه برای آزادی و بیان آن به شیوه مدرن، بسیاری از (بهظاهر) مقدسترین رسومات را که سالها این جنس را در سرزمین ایران به بند کشیده بود، درنوَردیدند».
آنچه که مورگان شوستر دیده و به آن شهادت داده است همان ویژگیای است که در ابتدای این مجموعه نوشته، بر آن تأکید شد: سیاسی بودن جنبش زنان در ایران!
زنان، پیگیر مطالبات انقلاب مشروطه
جلوه دیگری از سرشت ویژه جنبش زنان ایرانی را مورخین ایرانی گواهی دادهاند. مهدی ملکزاده از مورخان انقلاب مشروطه نیز در کتابش(تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ج ۲) یادآور شده است:
« غیر از زنان تبریز و تهران، تشکلی از زنان شیراز نیز نامه نوشتند که اعیان و اشراف مانع تدوین و تصویب قانون اساسی میشوند پس علیه آنان انقلاب کنید!
اعتراض زنان ماکو نیز به تأخیر در تدوین متمم قانون اساسی، بهاندازهای شدت یافت که اقبالالسلطنه گماشته استبداد، شماری از آنان را به شهادت رساند. کشتار زنان ماکو اعتراض زنان تهران و اصفهان را در پی داشت».
در کتاب وقایع اتفاقیه(چاپ ۱۳۷۶ تهران) به جنبش جمعی از زنان شیراز و فسا پیش از انقلاب مشروطه اشاره میکند که وقایعی بهوجود آوردند که رنگ سیاسی به خود گرفت و حتی به کشته شدن شماری از زنان معترض منجر شد.
مخالفت سراسری زنان با دریافت وام خارجی در جریان مباحثات مجلس اول مشروطه و کمک مالی گسترده آنان به جمعآوری اعانه ملی(طلاآلات زنان) شاید یکی از پیشپا افتادهترین حرکتهای جنبش زنان در آن دوران محسوب گردد چرا که بهنوشته مورگان شوستر (اختناق در ایران ص ۲۴۱) «هنگامی که نمایندگان مجلس در جلسات سری خود تصمیم گرفتند تسلیم مطالبات روسیه شوند، جمعیتی از زنان در حالیکه زیر چادرهایشان طپانچه حمل میکردند به مجلس رفته و با تهدید کردن رئیس مجلس و مجلسیان و حتی تهدید بهقتل تمامی تصمیمگیرندگان، مخالفت جدی خود را در تسلیم به خواستههای روسیه ابراز میکنند».
ماجرای مقاومت مسلحانه زنان جنگاور دشتستانی در برابر نیروهای متجاوز انگلیسی نیز از وقایع مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
بخش اول این نوشته همینجا بهپایان میرسد.
در قسمت بعدی که اولین قسمت از بخش دوم این نوشته است به جنبش زنان در دوران پس از سرکوب انقلاب مشروطه پرداخته خواهد شد. دورانی که اساساً تحت حاکمیت دیکتاتوری پهلوی طی شد.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: