در جامعهشناسی، اصلی به این مضمون هست که: «یکی از علائم بحرانهای عمیق اجتماعی و سیاسی این است که پایینیها درخواست و طلب تغییر دارند و بالاییها نمیتوانند پاسخ دهند و کاری کنند».
این معنا و مضمون که حاصلش بروز بحران لاعلاج در بالا است، وصف حال وضعیت فعلی حاکمیت ولایت فقیه میباشد. این وضعیت به یکباره خلق نشده است؛ بلکه حاصل رشد تصاعدیِ تضاد بین مردم و جامعهٔ ایران با حاکمیت آخوندی بوده که اکنون به بلوغ خود رسیده و در آستانهٔ انفجاری بزرگ است.
غریبگی اشغالشده و اشغالگر
چنین وضعیت بحرانی آنقدر اظهر منالشمس است که رسانههای حکومتی صحنهٔ انفجاریِ جامعهٔ ایران را با تعبیر «پایین آمدن آستانهٔ تحمل جامعه»، خطاب به سلطهگران حکومتی تعیینتکلیف شده میدانند و لاجرم غریبگی یک جامعهٔ اشغالشده با تجاوزگر اشغالکننده را گزارش میکنند: «آستانهٔ تحمل جامعه امروز ایران بهدلیل وجود تناقضهای بیپاسخ، پایین آمده و بهنوعی در فضای بیتعلقی نسبت به تصمیمسازیها و تصمیمگیریها زیست دارند. عدم درک واقعیتهای جامعه امروز ایران باعث بهوجود آمدن یک نوع غریبگی محسوس جامعه با مسؤلان شده است!».(روزنامه آرمان، ۲۱شهریور ۹۸)
مشاهده میشود که آن اصل جامعهشناسی که یادآوری شد، جابهجا در این گزارش روزنامه حکومتی عینیت یافته است. به این عبارتها دقت کنید: «تناقضهای بیپاسخ»، «فضای بیتعلقی نسبت به تصمیمسازیها و تصمیمگیریها»، «غریبگی محسوس جامعه با مسؤلان»! این عبارتها ترجمان و برگردان بنبست لاعلاج حاکمیت در قبال طرد سراسری از جانب مردم ایران هستند.
صریحترین مختصات نظام
تصویری گویاتر از تبعات و آثار بنبست لاعلاج «بالاییها در پاسخ به پایینیها» را ادامهٔ گزارش روزنامه حکومتی کامل میکند: «جامعه به نوعی، مؤثرین دو طیف اصلاحطلبان و اصولگرایان را پس میزند! آنچه واضح و مبرهن است اینکه موجودیت فعلی اصولگرایان و اصلاحطلبان هر چه میکنند، نمیتوانند اقبال جامعه را نسبت به خود جلب کنند». (همان منبع)
این صریحترین و روشنترین مختصات نظام الهی و مردمسالار جمهوری مقدس اسلامی آخوندی است! این صفات عوامفریبانه و دجالگرانه که لقلق زبان تبلیغات مبتذل رسانههای حکومتی و امامان جانی جمعه هستند، فقط نمودار نزول شتابان موقعیت حاکمیت ولایت فقیه را در جامعهٔ ایران ترسیم میکنند. همین شیوهٔ تبلیغاتی خاصالخاص آخوندی و حوزوی، وجه ممیزهٔ وحشت نظام از تحریم و طرد شدن از جانب مردم در موقعیت سرنوشتساز کنونی است؛ تحریمی که جوهر و پیام سرنگونیطلب آن بسان پلی بین مردم در شبکههای اجتماعی بروز روزافزون یافته است.
انقطاع کامل بین ملت و حاکمیت
شبکههای اجتماعی همان نیرو و قدرت بالندهٔ آگاهیبخش و روشنگری هستند که ارتجاع قرونوسطایی ولایت فقیهی با همهٔ تدبیرها، تمهیدها، تمکینها و لشکرسازیها، از پس رشد و گسترش آن برنیامده است. از این رو حسرت سالها و دهههای ۶۰ و ۷۰ را میخورند که هر جنایت و سانسوری که میکردند، حصارکشی و پنهانکاریاش هم دست خودشان بود؛ اما حالا شبکههای مجازی یا اجتماعی بهمثابه یک جامعه عمل میکنند. چنین قدرتی که «باعث پیداییِ بسیاری پنهانها شده است»، اکنون کابوس آینده را مدام روی پردهٔ عاقبت نظام میبرد: «شبکههای اجتماعی بهعنوان یک واقعیت جامعهساز، باعث پیدایی بسیاری از پنهانها شدهاند. بههمین دلیل است که برخی مسئولان نحوه مواجهه با واقعیتهای امروز جامعه را نمیدانند و جامعه در یک عدم مفاهمه با نظام است».(همان منبع)
آنقدر این «عدم مفاهمه» (بخوانید زبان سرکوب توسط نظام و زبان سرنگونیطلب توسط مردم) جدی و سنگین است که هیچ پایگاه سیاسی و اجتماعی برای حکومت باقی نمانده و «فرمانروایی حاکمان» هم به جایی نخواهد انجامید: «اگر جامعه در چنین فضایی زیست کند، حاکمان چنین جامعهای فرمانروایی معقول و مطلوب نخواهند داشت!».(همان منبع)
اینها شمهای از تصویر یک جامعه علیه حاکمیت ولایت فقیه هستند که گزارشگر حکومتی از بیرون نظام رو به درون نظام تهیه کرده است تا هشدار دهد که کرباس حاکمیت را دریابید که بیش از این از هم دریده نشود!
اینها واقعیتهای عینی و ملموس از تبلور همان اصل جامعهشناسی هستند که انقطاع کامل بین ملت و دولت را تصویر میکنند.
علامت خروج ناگزیر از بحرانهای بزرگ
در این میان نگاه از درون حکومت به بیرون و جامعه هم تصویری منطبق بر همهٔ نمونههای بالا است. این تصویر را نفر اول دولت، حسن روحانی ارائه و اعتراف میکند. روحانی هم که دستش از «عدم مفاهمه» بین دولت و ملت پر است و نتیجهٔ چنین عمقی از شکاف و طرد و انزوای حکومتی را در انتخابات ۶ماه آینده میبیند، تلاش میکند با همان زبان تبلیغاتیِ مبتذل آخوندی و حوزوی، ذرههای پل منهدم شده بین ملت و دولت را به هم بچسباند و باریکهراهی سرهم کند. از آنجا که پیام قاطع تحریم و طرد و سرنگونیطلبی را از آحاد ملت ایران دریافت کرده است، زور میزند که بنبست نظام را به جامعه تسری دهد و همهٔ راهها را به امامزادهٔ ولایت منتهی کند: «آحاد و اقشار مختلف مردم اعم از زنان و کارگران هر مشکلی که به ذهنشان میآید و احساس میکنند که حقوقشان مراعات نمیشود، راه اصلی برای کسب حق خودشان انتخابات است. باید در انتخابات دیدگاههای خود را اعلام کنند و افرادی را انتخاب کنند که حقوقشان را سریعتر و زودتر به دستشان برسانند و غیر از این هیچ راه دیگری وجود ندارد».(روزنامه فاشیستی جوان، ۲۱شهریور ۹۸)
فراخوان افلاسمآبانه روحانی، از منظر تضادهای درونی نظام است که گویا اگر چند اصلاحطلب فشنگ تمام کرده به مجلس بروند، مردم «حقوقشان سریعتر و زودتر به دستشان میرسد»! اما همین گدایی رأی از ۶ماه پیش از انتخابات، گویای شرایط انفجاری جامعه برای خلاصی و رهایی از وضعیت غیرقابل تحمل کنونی است.
در تمام نمونههای بررسی شده، بالغ شدن تضادهای سالیان به یک کیفیت نوین را شاهدیم. همان کیفیتی که فریاد پایینیها را هیچ گوش شنوایی در بالا نیست و توان هیچ پاسخی وجود ندارد. این همان علامت خروج ناگزیر از بحرانهای بزرگ سیاسی و اجتماعی است که علاج آن در نهایت، نفی کامل سلطهگر و مسبب وضعیت فعلی است.