واقعهٔ سراوان بازتاب بسیار گستردهیی در کل ایران و نیز شبکههای مجازی داشت. یکی از آثار این واقعه، بیرون ریختن مجموعهیی از مگوهای درونی و تناقضهای اندرونیِ رژیم آخوندی است. در این هنگامه، آنچه از این مگوها و تناقضها از پس یک واقعه دریافت میشود، این است که اگر هر شهر دیگری همچون سراوان دچار چالش و تنش و درگیری با رژیم شود، انبوهی مگو و تناقض از زبان خودیها بیرون خواهد زد.
جنبهٔ دیگر این مگوها و تناقضها این است که اعتراضات و شورشها در هر شهر ایران، از آنچنان حقانیت و مشروعیتی برخوردار است که آثارشان در مقابل ستم و جور و جنایات حاکمیت، از قضا به درون آن میریزد و به شکاف و شقه شتاب میدهد.
در زمرهٔ یکی از این مگوها و تناقضهای درونی رژیم که شورش سراوانیها موجب بروز آن شده است، باید از یادداشت ابراهیم طاهرخانی مشاور اقتصادی استاندار رژیم در سیستان و بلوچستان در شمارهٔ ۹ اسفند۹۹ روزنامه حکومتی آرمان نام برد.
وجهی دیگر از دروغپراکنی دستگاه تبلیغات نظام آخوندی در کشتار سوختبران و جنایاتی که پاسداران خامنهای در سراوان مرتکب شدهاند، بیرون زدن بیاعتمادیها از درون خود رژیم است. چه کسی بهتر از مشاور استاندار رژیم در سیستان و بلوچستان میتواند شمایی از یک بنگاه دروغپراکنی تحت عنوان تبلیغات جمهوری اسلامی را برملا کند؟ حجم دروغگویی رژیم دربارهٔ واقعیتهای رخ داده در سراوان آن هم بهقول مشاور استاندار رژیم «در عصر گستردگی اطلاعات و رسانه و با صدها شاهد و ناظر» ـ آنقدر حیرتانگیز است که وی را واداشته تا از «بیاعتمادی به تاریخ» بنویسد. دقت کنید:
«وقتی در عصر گستردگی اطلاعات و رسانه، از یک واقعهٴ تلخ که صدها شاهد و ناظر زنده داشته و دارد، چندین روایت مختلف و متناقض نقل میشود، به تاریخ چگونه میشود اعتماد کرد؟!».
در قدم بعد مشاور استاندار رژیم مجبور شده است با اشاره به رخداد سراوان، نشانی بیاعتمادسازان به تاریخ را در درون نظام آخوندی بدهد؛ آدرس مسؤلینی که وی از آنها مگوها و تناقضهای بسیار دارد و در ضمن نمایی از یک مدیریت را نمایان میکند که بیلیاقتی و بیکفایتیاش را با جنایت علیه سوختبران رنجبر جبران میکنند:
«مسئولانی که هیچکجا حاضر نشدهاند روشهای تکراری و چارچوبهای خشک و وظیفهایِ ساختارشان را بازنگری کنند».
وجهی دیگر از ابراز مگوها و تناقضهای درونی نظام، اعتراف به تنفر زحمتکشان و رنجبران نسبت به «ساختار دولت» های تحتامر ولیفقیه است که ۴۲سال است عرضهٔ «ایجاد شغل» در سیستان و بلوچستان نداشتهاند. وی نشانی و محصول چنین دولتهایی را، با وضعیت فعلی مردمی محروم و بیپناه میدهد:
«از منظر مرد بیکار و بیپشتوانهای که در خانهاش سفرهای در انتظار نان دارد، این ساختاری که محدود به یک دولت هم نیست و نتوانسته در یک بازه زمانیِ تاریخی در سیستان و بلوچستانٍ دارای گستره وسیع و جمعیت جوان، «شغل» ایجاد کند، چگونه مینماید؟!».
بارها گفتهایم که نظام آخوندی در درون خودش و در بیرون دچار بنبست تمامعیار سیاسی و اقتصادی است؛ از این رو در مقابل پتانسیل جامعهیی همواره در حال انفجار، هیچ مانوری هم نمیتواند بدهد و تنها راه را سرکوب عریان انتخاب کرده است. این واقعیت آنقدر با وضعیت کنونی این رژیم عجین است که حتی از منظر یک مشاور استاندار خود رژیم هم اعتراف میشود که برای تأمین امنیت، راهی جز «گلوله» برایش باقی نمانده است. این بنبست کور، در رخداد سراوان هم بیرون زده شد و تجسم آن در درون نظام، اینچنین بازنمایی میشود:
«مسیر ایجاد امنیت، پیش گیرندگی اقتصاد باید باشد، نه بازدارندگیِ گلوله».
کورذهنیِ ناشی از امنیتاندیشیِ مطلق و جنایتپیشگیِ ناشی از آن در اتاقهای تاریک افکار کارگزاران نظام آخوندی، هرگز نتوانسته واقعیتهای زندگی مردم ایران را درک کند؛ چرا که امنیت اندیشی حتی ضرورت تأمین نیاز نان و آب مردمان سیستان و بلوچستان را هم برنمیتابد. چنین گردش کاری در دوایر حکومت آخوندی باعث بروز همین اعتراف از جانب مشاور استاندار شده که در آینهٔ واقعهٔ سراوان اینچنین بازتاب یافته است. بازتابی که هم اعتراف ناگزیر به حقانیت شورش در سراوان و هر شهر دیگر ایران میباشد و هم معرف یک دستگاه پروپاگاند بهتانساز و دروغپراکن است:
«اینجا کولبری و سوختبری برای خانوادهٔ مواجه با چنین تنگنایی، مسیر خلق ثروت نیست! زحمت و رنج پر مخاطرهای برای تأمین قوتلایموت است و از همینجاست که راه و هویتش قاطعانه از قاچاق جدا میشود».
اینها خون رنجبران سیستان و بلوچستان و سراوان داغدار هستند که بر خاک تفتیدهٔ آن شتک زدهاند. شتک خون رنجبران ایران که داغیاش بر خیمهٔ ولایی افتاده و از شقهها و شکافهایش، مگوهایش را برملا میکند.
باش تا دیگر شهرها برخیزند تا مگوها و تناقضهای هزار هزار درون نظام، از کرباسش فرو ریزند!