ریشه مصائب
چرا در کشور ثروتمند ما آمار تصادفاًت جادهای به شکل وحشتناکی بیش از متوسط جهانی است؟ برخی جوابها اینهاست: مردم فرهنگ ترافیک و رانندگی ندارند، پیمانکار دزدی میکند، کارشناسی ضعیف است، ناظر کنترل ندارد، ماشینها کیفیت ندارند، خطای انسانی، باید مردم رعایت کنند، برخی عصبی و یا خواب هستند، آموزش کم است و...سایر علتهای فرعی و فردی دیگر. اما بهوضوح هیچکدام علت اصلی نیستند. علت اصلی؛ یعنی همان که همهٔ علتها را جمع میزند و توضیح میدهد، از قضا بسیار مشخص و صریح است: منابع و ذخایر و ظرفیتها و مالیات و در آمدها به جای خدمت به صاحبانش؛ یعنی مردم، صرف چپاول و ترور و اختناق و دخالت در دیگر کشورها میشود. کیفیتها افت میکند و آموزش لازم و فرهنگ سازی لازم صورت نمیگیرد و حاکمیت ضدبشری ملا- پاسدار اساساً هم و غمش جای دیگری است. سایر علتها هم مستقیم و غیرمستقیم از همین واقعیت تلخ و امالمصائب ریشه میگیرند.
در تلفات و ویرانی عظیم سیلاب که حاکمیت به هیچوجه آمار تلفات گسترده را آشکار نمیکند(به گواه تناقضات آمارها و سیاست دروغ و وعده و وعید و آبدرمانی)، سلسله علتها و اسباب کار در کنار هم ردیف میشوند اما به طریق اولی اینها علتالعللی دارند که همان حاکمیت دزد و فاسد ضدایرانی است. باران و بارش حتی به میزان زیاد هم پدیدهای طبیعی است. اما عدم آمادگی برای هدایت و بهرهبرداری و ذخیره آب برای سرزمینی تشنه آب، یا تخریب و ویرانی و فجایع ناشی از آن، به هیچوجه طبیعی نیست و تماماً ناشی از حاکمیت چپاولگر است. مسکوت گذاشتن و لاپوشانی و دیر آمدن و نمک بر زخمها پاشیدن طبیعی نیست نفرستادن امکانات یرای مهار آثار مصیبت، به هیچوجه طبیعی نیست. و راستی ارسال تانک و مزدور بر سر مردم مصیبت دیده، به جای امکانات نجات، چطور؟! کشاندن نمایشات و دعواهای باندی به صحنهٔ سیل ویرانگر و حرکات تهوع آور پاسدار لمپنی به جای اعلام آمادگی عمومی و تخصیص امکانات، اصلاً طبیعی نیست و بالاخره سوءاستفادههای مالی و سواری گرفتن از همین فاجعه خود ساخته، اصلاً طبیعی نیست.
اظهارات عنصر پلیدی مثل تائب و یک آدمخوار همریش او روشن و بدون تفسیر است. گفتند سوریه از خوزستان مهمتر است و گفتند که علیه مردم غارت شده و به فغان آمده، از لبنان و یمن و عراق، آدمکش وارد میکنند. اگر در سوریه، مملکتی را شخم زدند، در خاک خودمان که تازه خوزستان را به اهمیت سوریه نمیدانند، چه میکنند و چه کردند؟! آدرسهای انحرافی میدهند تا هر چه سریعتر مصیبت را در لای عبا بپوشانند و نوبت مصیبت بعدی برسد. چهل سال است از یک فاجعه به فاجعهٔ بعدی و از یک تباهی به تباهی بعدی رسیدهایم، با سریالی از تولیدات و بازیافتهای خبیثه. چهل سال است که با چپاول و تخریب، به شکل متزاید و سیستماتیک به انهدام و نابودسازی پرداختند و اینچنین نتایجش از همه جا بیرون زده است و حالا باز هم اصرار بر دادن آدرس غلط و لاپوشانی برای تداوم انهدام دارند. آنها تا حیات و انسان و ذی حیات و جوششی باقی است، مأموریتشان ناتمام خواهد بود.
ناخن عفریت
واژههایی نظیر مطالعه، کارشناسی، پیشبینی، پیشگیری، کنترل و مدیریت بحران، به سامان رسانی مردم عزیز ما! (به جای امت همیشه در صحنه!) برنامههای خوب داریم! بحمدالله اوضاع خوب است! دشمنان نگذاشتند! نعمت بود!.... فراوان میگویند. اما تنها برای مقدمه چینی و تمهید فجایع در هم تنیده بیشتر. هر مهره یا خرمهره که میکروفون ببیند چشم را میبندد و دهان را باز میکند و فراوان غلط گویی میکند. روزانه انبوه انبوه انگلهای حکومتی به سور چرانی و سفرهای خارج و گرفتن مزایا و مأموریتهای بیحساب میروند. به بهانههای مختلف ذخایر و امکانات را حیف و میل کرده و جالب است که همگی هم منتقد و مدعی و طلبکار همان خرابی و انهدامی هستند که خود در آن دخیلند.
در جمعهای خودشان مدام از خاطرات سفر به این یا آن کشور دنیا میگویند و فخرمیفروشند. حتی در جلسهٔ درونی یکی از سرکردگان پاسداران، نوچهها از آرزوی زندگی در آمریکا میگفتند.. عجبا که در همین دوران آرزومندی و انتقال اموال غارتی به منگنه گیر میکنند!
اکنون شیخ ریاکار دیگر چیزی در چنته ندارد و پامنبریهایش خبره شدهاند که استکبار را با دست پس زده و با پا پیش بکشند، اما این بار کمی دیر است. برخلاف سالهای اولیه که با سر و وضع مندرس و هر چه پاره و پینهتر قیمتش بیشتر بود، حالا دیگر از اینکه در اینجا و آنجا با ماشینهای آنچنانی و تیپهای برند دنیا در بیایند، ابایی ندارند و اتفاقاً در اشرافیت فخر فروشی و رقابت هم با یکدیگر دارند. اوایل میکشتند و میبستند و میدوختند که باید همه خفه شوند و به زیر بیرق ولایت درآیند تا "بتوانیم به مستضعفین خدمت کنیم". حالا با دستهای خونین از غارت همین مستضعفین، هر کدام به ویلا و سفر خارج و... رسیده و در فخر فروشی و اشرافیت و تبختر از هم سبقت میگیرند. به سرانشان نگاه کنید که در کشورهای "دشمن" منافع و خانه و لانه دارند. بازی روزگار را ببین که در دوران بدمستی و انتقال ارز و داراییهای غارت شده به سرزمین از مابهتران، تصورش را هم نمیکردند که در همان میانه راه لای منگنه گیر کنند. چهل سال لبخند و امدادهای غیبی بیش از حد خوش باورشان کرد.
اما درجه دو و سههای حکومتی یا همان پامنبریها، مأمور به دادن آدرسهای غلط و جعلیند. مأموریت آنها به در بردن پاسداران و عظمای حرام لقمه است. هر رطب و یابسی مینویسند و میگویند و میپراکنند. مأموریتشان گمراهی است و تقلیل و نهایتاً فراموشی تا تولید بعدی ولایی. سیاستهای کلان و نابودگر توسط همین عناصر میانی و مادون به پیش برده میشود. باید روشن باشد که عفریت مستبد، آن بت و فرعون گردنکش، بدون سر انگشت و ناخن ناتوان است. اگر سر پنجههای عفریت، گلههای پاسدار و بسیجی آدمکشند، ناخنهایش همین خائنینی هستند که در هر کسوتی با نقاب و بینقاب از بدبختی کلاه میبافند. با علل واهی مثل تحریم، کمکاری بعضی مسئولان، غیرمترقبه، تقصیر فرهنگ ماست، مردم هم بیتقصیر نیستند، تغییرات اقلیمی... تقلیل و فراموشی را ترویج و تحمیل میکنند.
قطع شریان اقتصادی سرپنجههای عفریت، ناحنهایش را نیز ناکار میکند و به مرگش منجر میشود. چرا که از شکار مغز جوان عاجزمیماند.
ادامه دارد
محمود از تهران
برای مطالعه شمارههای قبل از این سلسله مقاله به لینکهای زیر مراجعه کنید
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند