صورت مسأله
قیام شورشگران عاصی از تباهسازی، ویرانگری، جنایات و استثمار ۴دهه اشغالگری ایران، موجب واکنشهای گوناگون ایرانیان از یکطرف و اشغالگران آخوندیسم از طرف دیگر شده است. در این بین نحوهٔ تبلیغات حکومتیان پیرامون این قیام برقآسا و بزرگ و سراسری قابل تأمل است. تبلیغاتی که عیناً نمونههای مشابه آن را در هر قیام و خروش ایرانیان علیه حاکمیت شاهد بودهایم. نمونههایی از اینگونه: «فروشگاهها و مغازههای مردم را آتش زدند» / «امکانات خدماترسانی به مردم را از بین بردند» / «مراکز مذهبی را آتش زدند» / «از بیگانگان دستور داشتند» / «اراذل و اوباشی بودند که هدفشان برهم زدن آسایش مردم بود که مردم بترسند و در انتخابات شرکت نکنند» / «دشمن پشت داشت؛ پشتشان به خطدهندگان بیرون مرزها بود» / «ترامپ همهٔ کارهایش را تعطیل کرد و در اتاق فرمان این عملیات بود» و...
آیا چنین روش تبلیغاتی صرفاً یک واکنش خودبهخودی است یا ریشه و دنباله و سرچشمهٔ فکری و اصلی و هدفمند دارد؟ این عبارات، اتهامات، اصطلاحات و نسبتهایی که به شورشگران و قیامکنندگان از جانب ولیفقیه، رسانهها و مقامات حکومتی اطلاق شده و میشود، چیستند و از کجا نشأت میگیرند؟
به روانشناسی، ریشهشناسی، دستگاه فکری، منشأ شکلگیری و جاری کردن چنین روش تبلیغاتی و نیز آثار و بازتاب و نتایج آن نزد مردم ایران میپردازیم.
پرسشهایی که خود پاسخند!
آبشخور یا سرچشمهٔ اصلیِ تبلیغات هر رسانه چیست؟
در ایران، نقطهٔ کانونی که دستگاه تبلیغاتی آخوندیسم بر گرد آن جریان دارد، چیست؟
روش جاری دستگاه تبلیغاتی نظام آخوندها چگونه است؟
طرف حساب تبلیغات رژیم، چه طیفی هستند؟
علت طنزآلود کردن و به هجو و ریشخند گرفتن دستگاه تبلیغاتی آخوندها در کجاست؟
چرا دستگاه تبلیغاتی آخوندیسم مروج خشم و کینه و نفرت است؟
رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانههای رژیم آخوندها نزد مردم ایران چقدر اعتبار دارند؟
سابقهای در زندگی و فرهنگ مردم
در فرهنگ اجتماعی مردم ایران از سالیان دور یک عبارت جا افتاده که در توصیف شلوغبازیها و هوچیگریهای روضهخوانهای حوزوی استفاده میشود: «آخوند پاچه ورمالیده»!
به مصداق «هر کس طوری زندگی میکند که فکر میکند»، حالا تصور کنید که چنین موجودی وقتی به صدارت و حکومت و ریاست و سلطه بر ارکان یک کشور و صدها بنگاه صداپراکنی و تصویرپردازی دست یابد، با ویژهگی «پاچه ورمالیدگی»، چه دستگاه تبلیغاتی را برای خودش راه میاندازد! همینطور میتوان تصور نمود که برای پیشبرد چنین دستگاهی با چنان پشتوانهای، چه طیف عناصری را استخدام و تربیت میکند و در رسانههایش بهکار میگیرد.
یک روایت ساده، ابعاد بیشتری از چنین تصویری را نشان میدهد. در سالهای ۵۹ـ ۶۰که دو سال از صدارتنشینی آخوندها در ایران میگذشت، ویژهگی تبلیغات آخوندی را با همان عبارتی که از فرهنگ اجتماعی مردم ایران نقل شد، همه تجربه میکردند. در یک جمع کوچکی که برخی دنیادیدهها هم حضور داشتند، صحبت از تبلیغات عجیب و غریب رادیو و تلویزیون خمینی پیرامون جنگ و مخالفان جنگ بود. یکی از همان دنیادیدهها که خیلی هم پای منبر این جماعت رفته بود، برای آنکه دیگران خیلی وقت صرف تحلیل و شناخت چنین تبلیغاتی نکنند، گفت:
«فکر میکنین اینها کیان؟ اینا همون روضهخونای زمون شاه هستن که با چند تومن میرفتن بالای منبر و کلهٔ ما رو میخوردن که جیب ما رو خالی کنن. اینا همونان که یه لقمه نون با عرق جبین بهدست نیاوردن و دستشون همش توی سفرهٔ ماها بوده. اینا همونان که با یه مشت حرف مفت، پامنبریهاشونو گریه میانداختن که پول در بیارن....خوب، الآن همونها به حکومت و ریاست رسیدن. میخواستین چه بشه؟!».
اگر سرچشمه و آبشخور هر دستگاه تبلیغاتی را رواج فکر، اهداف، برنامه و کنش و واکنش نسبت به حریف و رقیب و پیرامون خود معرفی کنیم، در این نقلقول میتوان به منشأ فکر آخوندیسم حکومتی و سرچشمه و آبشخور تبلیغاتی آن پی برد: «یه مشت حرف مفت».
کانون، سرچشمه و آبشخور تبلیغات آخوندیسم
در کانون، سرچشمه و آبشخور چنین دستگاه تبلیغاتی، دو عامل مکمل هم وجود دارند: حفظ نظام با هر وسیله و توجیهی / ایرانزمین با تمامی شهروندان و تنوع عقاید و گوناگونیهای قومیاش باید در تیول سلطهگر باشد.
در این کانون و با این دو هدف، اگر شهروندان چنین نباشند، شامل ادبیات در تبلیغاتی میشوند که باید هویت انسانیشان را نفی کند و حق هر گونه انتخاب و اختیار را از آنها بگیرد. در سایه و هیمنهٔ چنین دستگاه و خط تبلیغاتی است که نیروی انتظامی، سپاه، بسیج، بازجو و زندانبان تعلیم و تربیت میشوند و از طرفی زندانیان باید در تلویزیون هویت خود و اعتقادشان را نفی کرده، نظام را تأیید کنند و توبه نمایند و...
در ساختار چنین دستگاه تبلیغاتی، همهٔ شهروندان در مظان اتهاماند. هیچ شهروند ایرانی اصالت ملی و ناوابسته به بیگانگان ندارد. هیچ ایرانی حق انتخاب و اختیار برای بیان عقایدی مخالف نظام آخوندی و تبلیغ آن را ندارد. هیچ نظم و تشکل و سازماندهی و فعالیت ناشی از آن در بیرون نظام آخوندی نباید وجود داشته باشد. هیچکس حق پافشاری بر اعتراض و دادخواهی و در ادامهٔ آن شورش علیه نظم آخوندی را ندارد و نباید داشته باشد.
در سرچشمه و آبشخور چنین دستگاه تبلیغاتی، هر متفکر و آفرینندهٔ معناها و فرهنگ خلاف فکر آخوندیسم و یا عضو ارگانی مستقل از حکومت، رقیب و حریف حکومتی محسوب میشود که حق فعالیت وی نخست زیر سؤال میرود و سانسور میشود و در صورت ادامهٔ فعالیت، باید از سر راه برداشته شود.
بنابراین کانون، سرچشمه و آبشخور دستگاه تبلیغاتی نظام آخوندی بر چنین ویژهگی تکیه دارد و به موازات و هماهنگ با وزارت اطلاعات فعالیت میکند. لذا ادبیات و فرهنگ گفتاری و نوشتاریاش را هم از رادیو و تلویزیون گرفته تا نماز جمعه و مساجد و دیگر رسانهها بر این مبانی سامان میدهد و ترویج میکند. آنچه که موجب نفرت و از طرفی ریشخند مردم ایران نسبت به چنین دستگاه تبلیغاتی شده است، ناشی از رذالت، ابتذال و مهوع بودن چنین آبشخور و سرچشمهای بوده و میباشد.
کیست کاو از آدمیت میبْرد؟
در کانون چنین دستگاه تبلیغاتی، بهطور اتودینامیک چه طیف آدمیانی تربیت میشوند؟ آیا در رأس چنین دستگاهی جز موجوداتی حقیقتگریز و مردمستیز و هیولاهای سانسور و دروغ و دنائت تربیت میشوند؟ آیا مردم ایران و گروهها و پیشآهنگان آزادی در ۴۱سال گذشته جز این ویژهگیها، کار کردها و ابلیسٰصفتیها را از دستگاه تبلیغات سیاسی آخوندها تجربه کردهاند؟ آیا مستمعین رادیو و تلویزیون و نماز جمعههای آخوندی تا آنجا که به وجه تبلیغات سیاسی این رسانهها برمیگردد، چیزی جز فرهنگ «آخوند پاچه ورمالیده» شنیدهاند؟
عناصر گردانندهٔ این دستگاه تبلیغاتی، روح ابلیس تربیت شده در چنین ساختاری را به فکر و ضمیرشان تعمیم میدهند، آنگاه آن را بسان چتری بر تمام حوادث و انسانها میاندازند تا از آنها وجههیی از وابستگی به بیگانگان، اجیر شده، ستون پنجم، منحرف، مخالفان اسلام، خدانشناس، اشرار، اغتشاشگر و فتنهگر و... معرفی کنند.
این روح ابلیس تربیتشده در چنین روش جاری تبلیغاتی، در همان صوت و تصویر ساکن و باقی نمیماند و به آن بسنده نمیشود، بلکه در بروز اجتماعیاش دنبال میدان عمل میرود؛ بهدنبال ترویج بیشرمی و بیحیایی و عادی کردن جنایت با هدف رواج رعب و مسخ کردن میرود. از این رو در ملأعام شلاق میزند، در نگاه مردمان چشم درمیآورد، در انظار عموم دست و پا قطع میکند، در ملأعام سنگسار میکند، در ملأعام اعدام میکند، پول تیر کشتهشدگان بهدست حکومت را از خانواده مقتول میگیرد، به دختران قبل از اعدام تجاوز میکند، در تلویزیون سریالهای سراپا دروغ و بهتان به نمایش میگذارد و هزاران کتاب و مجله با ترفند جعل و دروغ تولید و پخش میکند! آنگاه همهٔ این کارها را در مسجد و نماز جمعه و رسانههایش تبلیغ میکند. این تبلیغ را آنقدر تکرار میکند تا بهزعم خود جامعهیی را از توان تشخیص، تهی نماید و به انحطاط و تباهی و مسخ بکشاند.
هدف چیست؟ خمینی گفت: «حفظ نظام، اوجب واجبات است» و در ضرورت و الزامات آن تأکید کرد: «باید دروغ گفت، جاسوسی کرد، مشروب خورد، پیمان با مردم را شکست، حد زد، دست برید، دشمنان اسلام را نابود کرد»!
از این رو چنین دستگاه سخنپراکنی و تصویرپردازی، با دمیدن مدام بر کورهٔ دروغ و بهتان و دجالیت مذهبی، همواره مروج خشم و کینه و نفرت است. طرف حساب چنین تبلیغاتی، ناآگاهی پیرامون واقعیت و سوژههای آن است که طیف اصلی آن را مستمعین جهول صاحب منافع در خود نظام تشکیل میدهند.
شکفتن نسترن بعد از سونامی سموم
روزگاری «حافظ» که ضدارتجاعیترین و ضدریاییترین شاعر تاریخ ایران است، در وصف حاصل کار محتسبین و مرتجعین ریاکار سیاسی ـ مذهبی زمانهاش، استعارهای نغز و جاودانه را تقدیم مردمان ایرانزمین نمود. استعارهای که در عصر کنونی، مصداق و تعبیر عینیاش همین ولایت فقیه آخوندی و دستگاه تبلیغاتی ریاکار و مبتذل و اهریمنی آن است:
«از این سموم که برطرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی»
اکنون از پس این همه سال تبلیغات زهرآگین و سموم آخوندیسم علیه اصالت ایرانی و حق آزادی و دادخواهی سیاسی و اقتصادی و صنفیاش، دستگاه ولیفقیه و خدمتگزاران تبلیغاتیاش چه طرفی بستهاند؟ البته در سایهٔ چنین تبلیغاتی، سرکوبها و جنایتهای بیمثال برای «اوجب واجباتٍ حفظ نظام» را بهجا آوردهاند؛ ولی آنچه واکنش ایرانی اصیل و دادخواه آزادی و برابری و کرامت انسانی بوده است، در هیأت قیامهای پیاپی و هر بار شورندهتر و پرخروشتر و هدفمندتر جریان یافته است و پایانی نداشته و ندارد.
حاصل چنین دستگاه تبلیغاتی در بین مردم ایران، برآشوبیدن و تنفر و طرد نسبت به سراپای یک ابتذال فکری و فرهنگی توأم با پلشتیِ معاویهصفتی و ریاکاری دینی بوده و هست.
حاصل چنین دستگاه تبلیغاتی، نسلهای جواناناند که از پیاپی هم به شورش و خروش نسل پیشین میپیوندند و تداوم آزادیخواهی و برابریطلبی توأم با نفی مطلق نظام آخوندی را اراده کردهاند.
حاصل چنین فساد فکری و رویکرد ضدبشریِ تبلیغاتی با ملتی خواهان حق مسلم آزادی و رفاه اجتماعی، خشمآگینی روزافزون سلسله فرزندان ایرانزمین بوده است. نسلهایی که در هر قیامی از ۳۰خرداد ۶۰تا آبان ۹۸ به اتحاد و همبستگی سراسری برای سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه نزدیکتر شده و بساط ریاکاری جناحین بازیگر درون نظام را از هم دریده و از حیز انتفاع برای خود نظام هم خارج کردهاند.
حاصل چنین دستگاه تبلیغاتی که بر نفی هویت انسانی و سرشت حقیتجوی آدمی بنا شده است، ریزشهای مداوم و شکافهای عمیقشوندهٔ درون نظام از پی هر قیام ایرانیان و بهطور خاص قیام آبان ۹۸ بوده است.
حاصل چنین دستگاه تبلیغاتیِ نفرتانگیز و دروغپرداز و دجالصفت، رساندن جامعهٔ ایران به این یقین است که هر گونه راه و روش مسالمت و قانون با حاکمیت ولایت فقیه، دویدن در پی سراب و کوبیدن آب در هاون و صرف نمودن عمر و انرژی و تلاشی بیهوده است. به همین دلیل هم هر قیامی منظمتر، گستردهتر، هدفمندتر، کاراتر و ایرانشمولتر از قیام پیشین خروش میکند.
آنتیتز مهلک معرکهگیری
اکنون دیگر آن ۴دهه خفه کردن همهٔ صداها در ایران و دمیدن بر دستگاه تبلیغات یکجانبهٔ آخوندیسم سپری شده است. اکنون عصر اینترنت و ارتباطات آگاهیبخش و افشاگرانهٔ مقاومتی خونبار و بینظیر و ایرانیان آزاده، آنتیتز مهلک معرکهگیریهای تبلیغاتی از خمینی تا خامنهای شده است. اکنون تمامیت دستگاه تبلیغاتی آخوندها بهدلیل همان خصایص و ویژهگیهایی که برشمرده شد، نزد مردم ایران بدل به یک سیرک سراپا مبتذل و بیخریدار شده که مستمعین جهول و سفرهخوار حکومتی و لابیهای صاحب منافع مشترک با نظام، مشتری آن هستند. اکنون بازتاب و واکنش دمافزون مردم ایران به دستگاه فاسد تبلیغاتی حاکمیت آخوندیسم، این واقعیت مسجل را عینیت داده است که ۴۱سال دمیدن در بوق رادیو و تلویزیون و مسجد و نماز جمعه و روزنامه و سایت، سرمایهیی نیندوخته جز «یه مشت حرف مفت»!