روز یکنشبه دوم فروردین۹۷، خامنهای بهطور بیقافیهیی با سرکردگان ارتش تحتامر رژیمش دیدار کرد و از ارتش و بهخصوص از موسوی سرکردهٔ منصوب خودش در ارتش بسیار تعریف و تمجید کرد. تلویزیون رژیم ضمن اعلام این خبر گفت: فرمانده کل قوا با تجلیل از مواضع انقلابی و وحدتآفرین امیر سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش، افزودند: «آقای سرلشکر موسوی در عین دلبستگی سازمانی و پایبندی عاطفی به ارتش که حفظ و تأکید بر آن لازم است، سخنان بسیار خوبی در خصوص اتحاد نیروهای مسلح بیان کردند که این سخنان نشاندهنده عقل مدیریتی و صفای باطنی است و ارتش را در چشم مردم بیشازپیش ارزشمند میکند».
این دیدار ظاهراً بهمناسبت روز ارتش و نیروی زمینی انجام شد، در حالی که روز ارتش و نیروی زمینی ۲۹فروردین بوده و حالا ۴روز از آن گذشته بود. طبعاً این سؤال پیش میآید که خامنهای چه حرف و پیام جدید و مهمی داشت که لازم بود و ایجاب میکرد برای گفتن آن چنین دیداری را تدارک ببیند؟ موضوع مشخصاً به جنگ و دعوایی برمی گردد که در حال حاضر بین روحانی و سپاه یا به عبارت درستتر بین باند روحانی با باند خامنهای بر سر سپاه جریان دارد. مسأله از اینجا شروع شد که روز ۲۹فروردین، روحانی در مراسم سان و رژه بهمناسبت روز ارتش ضمن تمجید و ستایش از ارتش، بهطور مکرر با گوشه و کنایه به سپاه طعنه زد. با جملاتی از این قبیل: در هیچ فسادی در کشور ما نامی از امیران و بزرگان ارتش نیست، یا اینکه ارتش هیچگاه در برابر انجام وظایف خود از دولت و ملت جایگاهی را نخواسته و...
این حرفها خیلی به سپاه و به باند خامنهای که اهرم اصلی قدرتشان سپاه پاسداران است گران آمد و نتوانستند از کنار آن بگذرند و شدیداً واکنش نشان دادند و روحانی را زیر ضرب گرفتند که چرا این گوشه کنایهها را به سپاه زده و علیه او در نمایشهای جمعه و همچنین در رسانههای حکومتی لشگرکشی کردند. از جمله سرلشکر بسیجی موسوی سرکردهٔ ارتش را که جدیداً توسط خامنهای به این سمت منصوب شده، آوردند و او به تعریف و تمجید سپاه پاسداران پرداخت و بر وحدت و برادری سپاه و ارتش تأکید کرد. رسانههای باند خامنهای هم صحبتهای او را برای حمله به به روحانی پردازش کردند. از جمله وطن امروز نوشت: «تو دهنی ارتش؛ پاسخ فرمانده کل ارتش به تفرقه افکنیهای اخیر تفرقه افکنان بین ارتش و سپاه، تنها خودشان را خسته میکند». یا روزنامه جوان نوشت: فرمانده کل ارتش: «نمی گذاریم در حرکت سپاه اخلال کنند».
با این حال خامنهای راضی نشد که طعنهٔ روحانی به سپاه به همین اندازه جبران شده باشد. به همین جهت روز یکشنبه این صحنه را ترتیب داد تا در پوشش تعریف و تمجید از ارتش بهویژه از این کار گزارش بهخاطر تعریف از سپاه و سفیدسازی آن تشکر و قدردانی کند: « آقای سرلشکر موسوی در عین دلبستگی سازمانی و پایبندی عاطفی به ارتش که حفظ و تأکید بر آن لازم است، سخنان بسیار خوبی در خصوص اتحاد نیروهای مسلح بیان کردند که این سخنان نشاندهندهٴ عقل مدیریتی و صفای باطنی است و ارتش را در چشم مردم بیشازپیش ارزشمند میکند».خامنهای به این وسیله خواست تصویر سیاهی را که در این جنگ باندی از سپاه آشکار شد، بپوشاند.
از این جا میتوان فهمید که سپاه عزیز دردانهٔ خامنهای چقدر شکننده است که برای جبران یک طعنهٔ غیر مستقیم روحانی باید این همه آن را باد زد و چوب زیر بغلش گذاشت. بهعلاوه معلوم شدکه:
اولا.گندابی که در زیر پردهٔ دعاوی، در سپاه وجود دارد، آن قدر متعفن و پر فضیحت است که با یک اشارهٔ غیر مستقیم و کنار زدن فقط گوشهیی از این پرده، سر تا پای خامنهای و باندش به لرزه میافتد.
ثانیاً. همهٔ مواردی که بهعنوان مؤلفههای قدرت سپاه لیست میشود، که در واقع چیزی جز سرکوب، غارت و تروریزم نیست، همگی جزو جرایم سپاه است. سپاه که با غصب همهٔ منابع ثروت ملی، کشور را به ویرانه تبدیل کرده و فقر و گرسنگی را به مردم ایران تحمیل کرده است مورد نفرت و کینه شدید مردم است.
در عرصهٔ بینالمللی هم بهخاطر همان زرادخانه موشکی و بهخاطر دخالتهای جنایتکارانهاش در جنگ و کشتار در سوریه و سایر کشورها و نقشاش در صدور تروریسم به منطقه و سراسر دنیا مورد محکومیتها و تحریمهای گسترده و متعدد قرار گرفته و خواسته از رژیم این است که باید به اینها پایان بدهد.
اما نکتهٔ قابل توجه اینکه این جرم و جنایت و فساد و چپاول سپاه پاسداران که چیز جدیدی نیست و این وضعیت اساساً خاصیت وجودی این نهاد از همان روز اول تأسیس آن بوده است اما آنچه جدید است این میزان آسیب پذیری این نهاد جرم و جنایت است. علت چیست؟
واقعیت این است که تاثیرگذاری فشارهای داخلی و خارجی بر روی هم این شکنندگی را به وجود آورده است و آنطور که جهانگیری تصویرکرد:«چالشهای داخلی و خارجی روی هم تأثیر میگذارند». جهانگیری گفت: «یک پیوستگی بیسابقهای میان چالشهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی به وجود آمده و هر مساله بینالمللی میتواند بر مسائل اقتصادی و اجتماعی ما تاثیر بگذارد و مسائل داخلی بر مسائل منطقهیی و بینالمللی مؤثرباشد». این به هم پیوستگی چالشها که در همهٔ آنها رد سپاه پاسداران بهعنوان بازوی اصلی ولایت فقیه دیده میشود، در حالی است که سپاه در معرض تعیین تکلیف قرار گرفته است و رژیم باید تکلیف خودش و در نتیجه تکلیف سپاه را در قبال این ضربالاجل و فشارهای بینالمللی روشن کند.
این که درآستانهٔ ضربالاجل و تعیین تکلیف سپاه، خامنهای اقدام به چنین بسیجی در حمایت از سپاه کرده خود مسالهیی است که دو تابلو در مورد آن متصور است: یکی اینکه این حمایتها از سپاه میتواند این طور تعبیر و تلقی شود که رژیم قصد ایستادگی در برابر آمریکا و جامعهٔ بینالمللی را دارد و حاضر نیست به هیچ قیمتی از سپاه که اصلی ترین عامل قدرتش هست، دست بردارد.
اما این میتواند یک معنی معکوس هم داشته باشد، به این معنی که اگر رژیم تصمیم به تسلیم و کوتاهآمدن گرفته باشد، باید سعی کند که این منجر به تشدید ریزش و فروپاشی سپاه نشود و با این قبیل چوب گذاشتن زیر بغل سپاه جلو آن را بگیرد یا لااقل به تأخیر بیندازد. به هر حال این قضیه هم در کمتر از سه هفتهٔ آینده روشن خواهد شد.