تردید نباید داشت که ایران جدید از میان تصادمی بنیادین میان حاکمیت کهنهتبار و جزماندیش ملایان و جامعهٔ جدید ایران برخواهد خاست. از همینروست که در صحنهٔ سیاسی و اجتماعی ایران، میان جبههٔ جامعه با جبههٔ حاکمیت، خاکریز کشیده شده و سنگربندی شده است. سلاحهای ۲جبهه اما بسیار متفاوتاند.
اعدام و قطع اندام، تنها سلاحهای بازمانده برای حاکمیت هستند. در سال ۲۰۲۴ میلادی بیش از ۱۰۰۰ اعدام در ایران آخوندزده انجام شده است. حاکمیتی که طی یک سال، روزانه ۳ اعدام به جبهه و پروندهاش اضافه میکند، دارد چه حرفی با جبههٔ جامعهٔ ایران میزند؟ دارد میگوید تمام افقها و چشماندازها بهرویم بسته است،
هر اصلاحی یعنی شتاب گرفتن به جانب سقوط،
از درونم جز آتش جنگ قدرتطلبی و ثروتخواهی برنمیخیزد؛
تمام سرمایهٔ معدنی و طبیعی و درآمدزای مملکت را خرج حفظ خودم و وابستگان محافظم در منطقه کردهام،
پشتم خالی شده است
و روبهرویم جز عاقبت قیام و خیزش و انفجار اجتماعی نمیبینم.
هر چه حاکمیت ملایان از این خاصهخرجیها در جنایت و چپاول کرده است، در یک مجازات قانونمند اتودینامیک، به سرمایههای جبههٔ جامعهٔ ایران افزوده شده است. این جبهه البته از لحاظ اقتصادی و معیشتی خیلی آسیب دیده است؛ حاکمیت تلاش کرده با این تاکتیک، کمرش را خم نگه دارد و توانش را تحلیل ببرد؛ اما آنچه بنا بر تجربههای تاریخی، هیچ دیکتاتوری درس آن را نمیآموزد، تجمع پتانسیل خشم و خیزش و قیام است که روزبهروز در جبههٔ جامعه و مردم رفیع میشود و آسمانخراشی مقابل بنبست حاکمیت میگردد.
این مختصات یا موقعیت متقابل میان جامعه و حاکمیت را ضرب در شکست عمق استراتژیک ارتجاع ولایی ــ آخوندی در فلسطین و لبنان و سوریه کنید تا واضحتر شود که دمیدن در کورهٔ اعدام و رو آوردن به تاکتیک بهائمگونهٔ قطع اندام توسط خامنهای، هرگز مصدر حقوقی و قضایی ندارد. این تاکتیک، تنها سنگر باقی مانده برای مقابله با جبههٔ قدرتمند و مهیای سرنگونی آن در بطن جغرافیای ایران است.
در جبههٔ جامعهٔ ایران، کارزارهای مستمر «سهشنبههای نه به اعدام» توسط زندانیان سیاسیِ ۲۸زندان ایران،
پیامهای پیاپی زندانیان سیاسی به مردم برای پیوستن به فراخوانهای «نه به اعدام»،
عملیاتهای تصاعدی و مستمر کانونهای شورشی علیه اعدام،
وجود جبههٔ قدرتمند مادران دادخواه در سراسر ایران علیه مجازات حکومتیِ اعدام،
گسترش روزافزون «نه به اعدام» در شبکههای اجتماعی و مجازی،
رسیدن این صداها، فراخوانها و عملیاتها بهعنوان «صدای ایران» به گوش وجدانهای بیدار جهان،
بیانیهٔ مهم اخیر ۲۵۰نمایندهٔ انگلیس در فراخوان به توقف اعدامها در ایران،
محکومیتهای سالانهٔ نقض حقوقبشر توسط ملایان در سازمان ملل که هفتادویکمین قطعنامهٔ آن در اواخر آذر ۱۴۰۳ صادر شد،
فعالیتهای مقاومت ایران و مجامع حقوقبشری ایرانی با هدف بسیج جبههٔ جهانی علیه اعدام در ایران،
حضور پیاپی خانوادههای شهیدان قیامها برای گرامیداشت مبارزه و یاد عزیزانشان در آرامستانهای ایران و انعکاس گستردهٔ این فعالیتها در رسانهها و شبکههای اینترنتی،
همه و همه گویای یک جبههٔ قدرتمند، گسترشیابنده و پیشرونده برای شکست محتوم حاکمیت آخوندیِ اعدام است.
مجموع این فعالیتها، حجم انبوه و سنگین تهاجم به سلطهٔ متکی بر اعدام و آثار آن در درون حاکمیت است؛ حاکمیتی که در بحران سرنوشتساز بزرگترین شکست استراتژیک غوطه میخورد، شکست قاطع اتکا به اعدام را، هم از درون و هم از بیرون دریافت خواهد کرد.
مهم، تداوم تهاجم توسط جبههٔ قدرتمند جامعهٔ ایران در داخل و خارج کشور است. اهمیت استمرار و گسترش این تهاجم در موقعیت خاص کنونی که تعادلقوای داخلی و بینالمللی در جهتی همسو علیه حاکمیت آخوندی شکل گرفته است، ضریب مضاعف میخورد.
پاسخ به این دوران را باید وظیفه و مسئولیت ملی، میهنی و انسانیِ خویش در شکست استراتژی اعدام بدانیم. آنکه پشت سنگر استراتژی اعدام سر پا مانده، عنکبوتیست که تار نگهدارندهاش را تنها بازدمی از تنفس خیزش اجتماعی، به فنا میدهد. این است فراخوان جبههٔ ایران علیه استراتژی اعدام.