«زمان» پدیدهی همیشه قابل تأمل است. اگر در قامت تاریخ ببینیمش، وقتی انباشته میشود، بسا قدرتمند مینماید. شتاب گذران زمان، تیکتاک زنگهای درس و آموختن است. لئو تولستوی در رمان عظیم «جنگ و صلح» در صفحهی ۹۱۶ نوشته است: «هیچچیز پرزورتر از این دو سرباز نیست: صبر و گذشت زمان! این دوتا از عهدهٔ هر دشمنی برمیآیند».
اینکه ایران در تابستان سال ۱۴۰۴ در دورهیی بسیار خاص از نظر سیاسی، اجتماعی و زیستمحیطی بهسر میبرد، گواهیِ همهی دستاندرکاران این حوزویها در درون و بیرون حاکمیت است. این دوره که آن را باید بازهی پساجنگ نامید، به یک مرحلهی مهم در تعیین مسیر آیندهی حاکمیت و مردم ایران تبدیل شده است.
حاکمیت از پس جنگ ۱۲روزه، دم از «انسجام ملی» پیرامون خود میزند و تلاش دارد رسانههایش را مروج دورهی وحدت ملت ـ دولت جلوه دهد. برخی رسانههای حکومتی تلاش دارند به مردم تلقین کنند و مژده بدهند که به فصل «تغییر پارادایم (الگوی) حکمرانی» رسیدهایم. از طرفی آنچه حاکمیت بهطور مادی دارد انجام میدهد، بالا بردن تیغهای سرکوب و تشدید بگیر و ببند نسبت به گذشته است. بهراستی اصل موضوع چیست؟ «زمان» چه گزارش میدهد؟
اصل موضوع در طرف مردم ایران، تداوم تحمیل بحران گرانی، معیشت و زیستن و مطالبهی تغییر بنیادین حکومت است. اصل موضوع در طرف حاکمیت، بحران بود و نبود بهطور خاص پس از جنگ ۱۲روزه و وحشت از پتانسیل خشم و عصیان اجتماعی بهصورت قیام و انقلاب است.
دستگاه تبلیغاتی حاکمیت با پرحجمترین پمپاژ تلاش دارد یک روکش تبلیغاتی بر بدترین وضعیت موجودیت خود بکشد. عناصر این روکش، غلظت توسل به ایرانیت و کمرنگ جلوه دادن ولایتمداریِ فقاهتی و نیز توهمپراکنی دربارهی ضرورت نقد گذشته و صلح با مردم است.
واقعیتهای روی زمین و روبهروی مردم ایران در کف خیابان و محیط کار و زندگیشان، بسیار با اسلوبهای پروپاگاندای حکومتی متفاوت هستند. تبلیغات حکومتی همواره از پیشرفت نظام مقدس الاهی دم میزند، ولی بیش از ۶۰درصد مردم درب یخچالشان را که باز میکند، کل تبلیغات حکومتی یخ میدمد! [تازه اگر برق باشد!]
مردم خوب حس میکنند که شاخص «تغییر پارادایم حکمرانی» نه در تیترهای روزنامههای حکومتی یا مصاحبهی فلان کارشناس، بلکه در پهنههای مادی مثل آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تغییر اسلوب اقتصادی و هزینههای معیشت و آموزش، نفی قدرت مطلقهی ولی فقیه، برچیدن بساط سرکوبگریهای خیابانی و دست کشیدن از جنگافروزی است.
مردم میبینند در همین دورهی پساجنگ که حکومتیها هر روز از «تغییر پارادایم حکمرانی» دم میزنند، خامنهای ترکیب شورای نگهبان را که یکی از موانع دیرینه و مشکلات جدی مردم ایران است، تغییر نداد. بهقول معروف «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
روزنامهی جهان صنعت در شمارهی ۲۹ تیر ۱۴۰۴ عنوان و مطلبی قابل تأمل در وصف گره کور حکمرانی درج کرده است:
«خبری از تغییر نیست. به نظر میرسد تنها چیزی که در این مدت پس از جنگ اتفاق افتاده، بمباران تبلیغاتی و صحبتهایی مبنیبر نقش حمایتی مردم و همچنین تودهانی خوردن آمریکا و رژیم صهیونیستی است. نکته حائز اهمیت این است که این بمباران تبلیغاتی که در این مدت شاهدیم و نیز هیچیک از دیگر اتفاقاتی که در این روزها رقم میخورد، در آن ۱۲روز وجود نداشت.»
خامنهای در این روزها بیش از گذشته حس میکند که اساساً توافقی میان حاکمیت و اکثریت ملت امکانپذیر نیست؛ چرا که خودش خوب میداند حاکمیت ولایت فقیه [از خمینی تا خامنهای] چه جنایتها و چپاولها علیه مردم ایران کرده است. خودش خوب میداند که ساختار این نظام، با جنگ و بدون جنگ، اساساً دستخوردنی و مشمول تغییر نیست. این پیامد را رسانههای خود حکومت هم از منشأ عقیده و سیاست نظام دریافتهاند. و این عجیب نیست که تازه همین «تغییر پارادایم حکمرانی» را هم ناشی از پیامدهای جنگ ۱۲ روزه میدانند، و گرنه اصلاً خبری نبود:
«اوضاع و احوال و تحولات پس از پایان جنگ ۱۲روزه بسترساز طرح طیفی از خواستهها و مطالبههایی شد که طی سالها و دهههای گذشته چندان مورد توجه و اعتنا قرار نمیگرفت. خواستههایی مثل پایان انحصار رسانهای، اصلاحات بنیادین، بازگشت به شایستهسالاری و آزادی زندانیان سیاسی و در یک کلام “تغییر پارادایم حاکم بر نظام حکمرانی”. اما متأسفانه باید اذعان کنیم که ظاهراً جای امیدواری نبوده است».
این اعترافات سخت و جانکاه از منظر حکومتیان، بازخورد قدرت «زمان» است که گریبان نظام را سخت میفشارد و مردم ایران را مترصد بزرگترین تحول و تغییر بهدست خودشان نگاه داشته است.