در اینجا سنگها را شکستهاند!
اینجا قطعهٔ «اعدامیها» ست. این نخستین پیامی است که با نزدیک شدن به قطعهٔ ۴۱بهشت زهرا به ذهن متبادر میشود.
تبلیغات حکومتی با الگوگیری از معاویه و روشهای شناخته شدهٔ بنیامیه و بنیعباس بسیار تلاش کرده است نام این قطعه را به «لعنتآباد»! تغییر دهد. اینجا جایی است که کسی حق ندارد سنگی بر روی مزار در زیر خاک خفتگان بنهد، یا دسته گلی از سر مهر در آنجا بنشاند. هر سنگ مزار جدید بیدرنگ شکسته خواهد شد. گاه یک سنگقبر چندبار تعویض شده و دوباره آن را شکستهاند. کثرت سنگقبرهای شکسته باعث شده که بیشتر گورها را همین پارههای شکستهٔ سنگ، نشاندار کنند. تشخیص نامهای نوشته شده روی سنگها دشوار است.
ورود به قطعهٔ ۴۱بهشت زهرا، حتی آبدادن بهدرختانش جرم است؛ زیرا حکومت فقیهان ریایی خواسته است این نقطه از بهشت زهرا آباد نشود و همچنان متروکه باقی بماند. درختانش نیز باید بخشکند، سبزه نباید در آنجا بروید.
آبادانی از اینجا دریغ کردهاند. کسی حق ندارد باقیمانده دسته گلهای خشکیده و نهانی نهاده شده بر برخی مزارها را جمع کند. رفت و روب و نظافت آن ممنوع است. پاکبانان بهشت زهرا نیز از ورود به این محل منع شدهاند. همهٔ فاکتورهای تحمیلشده از سوی حکومت دست به دست هم دادهاند تا از این قسمت یک زمین بایر و متروکه بسازد تا در قدم بعدی بتواند با لودر و بلدوزر آن را صاف کرده و آسفالت نماید.
هراس دیکتاتور از پژواک مرگ قهرمانان
نظام ولایت فقیه با تقلید از سلف اموی و عباسیاش، تبحر خاصی در محو آثار گورها و آرامستانهای مخالفانش دارد. بسا وقیحانهتر یاد گرفته است که اجساد بهدارکشیده شدگان را به خانوادههای آنها پس ندهد و مخفیانه به خاک بسپارد تا قبرهای آن قهرمانان، به محلی برای تجمع و یادبود تبدیل نشود. از واکنش مردم سخت در هراس است. چه بسیار خانوادههای داغدیدهیی که در جستوجوی نشانی از عزیزان خود آوارهٔ آرامستانها در شهرهای مختلف شدهاند و بسیاری محلها را برای بهدست آوردن آدرس کاویدهاند.
آنها برای نشاندار کردن مزار عزیزانشان از شیوههای گوناگونی استفاده کردهاند، از علامت زدن زمین تا نصب سنگنبشته و... اما از آنجا که میدانند این سنگنبشتهها از سوی اوباش حکومتی و کفتارهای گورکاو آن ویران خواهد شد، گاه از یک قطعه فلز برای حک نام، سال تولد و سال تیرباران مجاهدین شهید استفاده کردهاند؛ قطعه فلزی که در غربتزار آن برهوت با وسایل ابتدایی به خاک تثبیت شده و بهسختی تلاش میکند خود را از زنگزدگی و کنده شدن حفظ نماید.
۴۰سال از تیرباران نسل قهرمانان میلیشیا گذشته است. عملهٔ جنایت و ابواب جمع ولایت فقیه هنوز از این نامها وحشت دارند.
آنان اینگونه زیباترند
هدف حکومت از بایر گذاشتن و تخریب این منطقه آن است که نامها محو شوند. کسی نداند که کدام اعدامیدههٔ شصت در اینجا آرمیده است. حذف فیزیکی نسل پایدار میلیشیای مجاهد خلق و دیگر مبارزان نخستین گام بود. گامهای بعدی حذف آنها از حافظهٔ اجتماعی و سپس حذف از تاریخ ایران است. گویی هرگز نبودهاند و در جهان ما نمیزیستهاند. این نقشهمسیری است که قاتلان آزادی پیمیگیرند و چه عبث میاندیشند. محاسبات آنها چه بیپایه و آبکی است. تاریخ فرزند انسان بسا از این بلاهتها به چشم دیده است. سلف خمینی و خامنهای بارها بر مزار حسین بن علی، این صدای نامیرا و ماندگار آب راندهاند. بارها آن را شخم زده و بر ویرانههایش گندم و جو کاشتهاند تا هیچ نشانی از این آرمان سرخ در حافظهٔ خلقها باقی نماند اما این صدا و این آرمان باز روییده و به گل نشسته است؛ شمیم شکفتنهای پی در پی آن بهرغم تحریف و مسخ دیکته شده از سوی دجالان، حقیقت زیبای روزگار ما و روزگاران است.
مزارهای غریب و سنگنبشتههای شکستهٔ اعدامیان دههٔ شصت، زیباتر از رواقهای طلاکاری شده و گنبدهای تهیمغز ریایی است. مزار آنان سند شرافت یک خلق در زنجیر و مقاومت حماسیاش در روزگار استیلای استبداد و بنیادگرایی دینی است. بگذار سنگنبشتههایشان شکسته بماند؛ آنان اینگونه زیباترند.
جوان بودند؛ بسیار جوان با آرزوهای بزرگ
راستی گناه آنان چه بود؟ جز ایستادن در برابر تنورههای آزادیکش دیو؛ دیو ربایندهٔ آزادی و سارق اعتماد خلق. آنها جوان بودند؛ بسیار جوان با آرزوهایی بزرگ برای آینده و سعادت میهن خویش. هنگامی که در برابر جوخههای تیرباران قرار گرفتند، نگاهشان به ما بود و میدانستند که پوزار جستوجو در پا، عصای بینایی در دست و کولهبار رسالت بر پشت راهشان را پی خواهیم گرفت.
رسم آنان هفت سال بعد در تابستان۶۷ گل داد و اینک در قامت یک جنبش دادخواهی، خاموشی و فراموشی نمیپذیرد.
قطعهٔ ۴۱ بهشت زهرا و خاوران و بسیاری از مزارهای دستهجمعی شهیدان، به یادمانهایی تبدیل شدهاند که با نگریستن به آنها عزمهایمان را تازه میکنیم و برای رزمهای بیشتر همسوگند میشویم.
در سالگرد روز جهانی علیه مجازات اعدام، با حرمت تمام آنان را گرامی میداریم و در برابر حقانیت و شکوهشان سر تعظیم فرود میآوریم.
این نامهای شکسته در مزارهای متروک، بیتردید در روزی نهچندان دور در شاخسار سایهگستر درختان و حلقههای شاداب گل غرقه خواهد گشت و به میعادگاه خلق تبدیل خواهد شد.
وقتی سکوت، تنها صدا بود
وقتی فریادهای سوراخ سوراخ
با پوکههای خالی
تفسیر میشدند؛
وقتی عنکبوت تن تیرهٔ نکبت
بر دریچههای عتیق
تار میتنید
و بر نطع سرد خیانت
عشق سر بریده میشد
ما بر قداست قیام، قامت افراشتیم
و گفتیم:
«نه»!
در ما بلوغ سبز ایستادن کاج؛
در سرخ وزیدن وحشی توفان،
در ما غیرت افراشته قامت ماندن بود؛
گفتیم نه و ایستادیم
گفتیم نه و ایستادیم
تا بشکفد سپیدهٔ حتم آید خلق
از پیاپی گرتههای آبی باروت