قیام آبان همه چیز را دگرگون کرد. نقطهٔ عطف سلسله اعتراضات و قیامهای دیماه ۹۶ تا امروز و سکوی پرش به سوی سرنگونی. در آستانهٔ چهلمین روز قیام و شهیدانش، دریایی از خون جوانان رشید میهن در اعتراضی به حق و مشروع، مهر پایان بر دودمان لعنت شدهٔ خمینی کوبید و سرنگونی محتوم آن را تضمین نمود. مردودیت فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران جهانی شد و خامنهای بهعنوان قصاب منفور قرن بیستویکم به افکار عمومی معرفی گردید. آنچه شگفت مینمود این بود که انفجار را خود ولیفقیه کلید زد. یک بار در موافقت با وارد کردن شوک ۳برابر شدن قیمت بنزین و بار دوم در حمایت مجدد از این تصمیمگیری ضدخلقی و صدور فرمان کشتار و قتلعام معترضان. اما راستی چرا؟! شاید خودکشی از ترس مرگ، شاید خفگی در بنبستهای لاعلاج و یا ناباوری به عمق خشم و کین خلق جان بهلب رسیدهای که ۴۰سال آنها را غارت و سرکوب کرده است. به هرحال بهنظر میرسد این همان قانونمندی سقوط دیکتاتورهاست. همان قانونی که حضرت علی در خطبه ۸۷ نهجالبلاغه بر آن تأکید کرده است: «خدا پشت هیچ دیکتاتور گردنکشی را نمیشکند مگر پس از مهلت دادن و به خوشی و غفلت و رخوت افتادن او «ان الله لم یقصم جباری دهرقط الا بعد تمهیل و رخاء». این همان معادلهای است که موجب شد دژخیم ضدبشر دست خود را تا آنجا باز ببیند که یکی از بزرگترین قتلعامهای قرن بیستویکم را در روز روشن در کف خیابان فرمان دهد. اما نه شاه از کشتار ۱۷شهریور جان بهدر برد و نه شیخ از جوشش این خون گریزی خواهد داشت.
در برنامهٔ گلریزان همیاری سیمای آزادی در همین آذرماه(۹۸) که بهواقع آن روی شکوه و عظمت سکهٔ قیام بزرگ آبان بود، شنیدم مادر دردمند و بزرگواری از تهران، کمکهای ارزشمند خود را طی پیام شورانگیزی برای سیمای آزادی ارسال میکرد و در همین پیام خطاب به ضحاک زمان خامنهای این آیهٔ قرآن را میخواند: «روزی که خشم آریم، آن خشم بزرگ را، همانا که ماییم انتقامگیرندگان «یوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکبْرَی إِنَّا مُنتَقِمُون»َ(آیه ۱۶سوره حم).
شاه در زیر آوار کشتار ۱۷شهریور بهسرعت درهمشکست، هرگز نتوانست کمر راست کند و در سراشیب سقوط قرار گرفت. ۱۷شهریور یک نقطهعطف خونین در اعتلای جنبش مردمی بود. نتیجه بلافصل آن کشتار که شاه برای مهار اوضاع و ایجاد شکاف در صفوف جنبش به آن دست زد، کاملاً برعکس بود. ۱۷شهریور صفوف جنبش ضدسلطنتی را منسجم و یکپارچه کرد و به هر گونه شائبهٔ سازش زیر لوای «قانون اساسی» پایان داد و زمینهساز شعار «مرگ بر شاه» در میان تودههای میلیونی گردید. دکتر علی امینی در یک مصاحبه گفت: «شاه همهٔ رشتههای بین خود و مردم را پاره کرد. یک وزیر که روز بعد با شاه دیدار داشت گفت: «شاه به اندازه ۱۰سال پیر شده بود و لرزان راه میرفت و وقتی به بحث درباره اوضاع پرداخت به گریه افتاد…». واقعیت این بود که دیگر نه شاه امید چندانی به ماندن داشت و نه جنبش عظیم مردم بهخصوص پس از عبور از ۱۷شهریور، بازگشتپذیر بود. تعداد شهیدان طبق اطلاعیه حکومت نظامی که همان روز یا روز بعد اعلام شد، ۸۷نفر همراه با ۲۰۵زخمی بود و ۳روز بعد تعداد شهیدان به ۹۷نفر رسید. مطابق آمار دیگر منابع و مخالفان رژیم تعداد کشتهها بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ و بالاترین رقمی که برخی مخالفان بر اساس حدس و گمان گفتند حداکثر ۵۰۰نفربود.
قیام آبان ۹۸ و شقاوتبارترین کشتار در کف خیابان و در ملا عام، ایران را از یک نقطهعطف عبور داد. قیام مردم با این جوانان شورشی، به یک جهش عظیم در راستای سرنگونی ارتقا یافت. قیامی که فیالواقع لرزه بر ارکان تمامیت نظام آدمکشان افکند. هیبت پوشالی سپاه و نیروی اهریمنی ولیفقیه فروریخت و همه معادلات داخلی و بینالمللی دگرگون شد و هرگز به شرایط قبل از قیام برنخواهد گشت. اکنون این رژیم است که در ترس و هراس دائمی بهخاطر قیامهای بعدی و سرنوشت محتوم خویش است. آخوندها در برابر مردم عاجز و در بنبستاند. رژیم به نقش کانونهای شورشی اذعان کرده و شهرهای شورشی در تهران بزرگ و چهارگوشهٔ میهن بپاخاستهاند. خمینی ملعون فرمان قتلعام مجاهدان و زندانیان سیاسی در بند را در سال ۶۷ و ولی خلف پلیدش خامنهای فرمان قتلعام مردم در کف خیابان را صادر کرد و دست به جنایت بزرگ علیه بشریت زد. هر دو جناح رژیم بهطور وحشیانه در سرکوب مردم نقش داشتند و این خود از علائم تغیر دوران است. شهیدان، گلها و غنجههای یک نسل شورشی هستند. پیکهای خونین آزادی ایرانزمین که پایگاههای رژیم را منکوب خشم خود کردند.
سرکردگان رژیم از قیام سراسری و کوبنده آبان با واژههایی مثل «موقعیت انقلابی»، «جنگ جهانی»، «فروغ ۲»، «لرزه بر ارکان نظام» و... یاد کردهاند. توفانی آنقدر سریع و کوبنده که بهرغم آمادهباش رژیم همه دستگاهشان را درهمنوردید و کلانضربه جبرانناپذیر را به آن وارد کرد.
۱۰۰۰بانک، ۹۰۰پمپبنزین، ۸۰پایگاه بسیج و سپاه در آتش خشم خلق سوخت و خاکستر شد. برخی مناطق و بخشهایی از برخی شهرها مثل شیراز، قدس و ماهشهر آزاد شد و ساعتها دست مردم بود.
آخوند ذوالنوری، رئیس کمیسیون امنیت مجلس، در واکنشی ترسآلود از خشم مردم گفت: «ما روز یکشنبه(۲۶آبان) فقط در تهران ۱۴۷نقطه درگیری داشتیم، در سراسر کشور در یک روز هشتصد(۸۰۰) نقطه درگیری داشتیم..».(تلویزیون شبکه ۵ رژیم ۳آذر ۹۸) اینها تنها بخشهای قابل رویتی از رخدادهای قیام بود.
جمعبندی کارشناسان حکومتی
تحلیلگران از دو جناح، ارزیابیهای مختلف در رابطه با قیام ارائه کردند. از جمله روزنامه ابتکار(۹۸۰۹۱۲) به قلم پژوهشگر حوزه امنیت و سیاست بینالملل خودش مینویسد: «این اعتراضات، نظام سیاسی را در مورد چگونگی آن با چالش جدی مواجه کرد. بدین جهت که جنس و جمعیت و جغرافیای آن جدید و تحولساز بود... شاید بهتر است بگوییم فقرا و به حاشیهرفتگان در سایه سکوت گروههای سیاسی پیش روی گذشته بهپاخاستهاند که این میتواند هم برای گروههای سیاسی، هم نظام سیاسی و هم امنیت وجودی کشور تبعات جبرانناپذیری به همراه داشته باشد...
جنس اعتراضات: اعتراضات آبان ۹۸ اگر چه از جنس اعتراضات دیماه ۹۶ بود، اما تفاوتهای عمدهای با آن داشت. اعتراضاتی که دامنه تخریب و خشونت آن فراتر از اعتراضات دیماه ۹۶ رفت. بهنظر میرسد، این اعتراضات با تفاوتهایی ادامه اعتراضات دیماه بود و افزایش قیمت بنزین پیشران اصلی وقوع آن بود.
ترکیب جمعیتی معترضان: اقشار ضعیف، حاشیهنشینان شهرهای بزرگ، جمعیت ضعیف شده شهرهای کوچک و متوسط و گروههای غیرهمسو با سیستم سیاسی که تمایل به خشونت برای تغییر دارند[بخوانید براندازند] ترکیب جمعیتی این اعتراضات را شامل میشوند. بهنظر میرسد در مقایسه با دی ۹۶، گروهها و افراد بیشتری هر چند پراکنده، تمایل به فعالیت اعتراضی و حتی خشونتبار از خود نشان دادند.
کشته و زخمی و تخریب و آتش زدن بانکها، مراکز دولتی، خصوصی و فروشگاهها و... نسبت به دورههای گذشته قابل توجه بود.
جغرافیای اعتراضات: جغرافیای اعتراضات آبان ۹۸ گسترده و متنوعتر و شاید بتوان گفت پراکندهتر از قبل بود. حاشیه شهرهای بزرگ، جمعیتی ناراضی و معتقد به خشونت برای تغییر در شهرهای کوچک و بسیاری از جاهایی که تا پیش از این فعالیت اعتراضی ملموسی نداشتند به جغرافیای اعتراض اضافه شدند.
خشونت اعمالی در اعتراضات: خشونتها در اعتراضات آبان بیش از هر زمانی ملموس بود... خشونت اعمالی از سوی معترضان رشد قابلملاحظهای نسبت به اعتراضات گذشته داشت بهگونهای که شاید بتوان گفت معترضان گوی سبقت را از نیروهای امنیتی ربودند!
نخست: بهنظر میرسد در حال حرکت به سمت «توازن خشونت» میان معترضان و نیروهای امنیتی هستیم. این توازن میتواند منجر به وخامت بیشتر اوضاع در اعتراضات احتمالی بعدی شود.
دوم: دورههای اعتراض کوتاهتر و خشونتبارتر شدهاند. این زنگ خطری است که به صدا درآمده و باید آن را جدی گرفت. اعتراضات گذشته هر ۱۰سال یکبار اتفاق میافتاد اما اکنون با دورههای اعتراضی یکساله و ۲ساله روبهرو هستیم.
سوم: الگوی اعتراض تغییر یافته است. مردم احساس میکنند جریانهای سیاسی نمیتوانند پاسخگوی مطالبات آنها باشند. خودشان دست بهکار شدهاند».
گسترهٔ قیام و وفاق ملی
روحانی با خندههای کریه و چندشآورش که حتی اعتراض برخی افراد جناح خودش را هم برانگیخت، همراه با وزیر کشورش رحمانی فضلی بهرغم کوچکنمایی احمقانهٔ جمعیت قیامکنندگان، اما سرانجام به حضور نیروی خشمگین چندصدهزار نفره علیه رژیم اعتراف کردند. کارشناسان و تئوریسینهای رژیم هم که نمیخواهند و نمیتوانند دربارهٔ صورت مسأله اصلی، دم برآورند، در برابر واقعیتهای سرسخت و سؤال بزرگی که موج خون بیش از ۱۵۰۰شهید در برابر کل جامعه قرارداده، به بیان قطرهچکانی واقعیت که همانا جنگ خونین یک حاکمیت ستمگر ۴درصدی با اکثریت ۹۶درصدی مردم ایران است روی آوردهاند. آنها ابتدا از یک تودهٔ ۱۹میلیونی حاشیهنشین یعنی همان لشکر گرسنگان، بیکاران و بیآیندهها بهعنوان پایگاه قیام و تهدید آینده یاد کردند. سپس از «موقعیت انقلابی» یعنی شرایطی که «بالاییها دیگر نتوانند حکومت کنند و پائینیها هم دیگر آنها را نخواهند»، نام بردند ولی باز بهعنوان تهدید آینده. در حالی که هر کس اندک آشنایی با شرایط کنونی ایران داشته باشد میداند که «موقعیت انقلابی» همراه با فقر فراگیر و وضعیت انفجاری مدتهاست در جامعه ایران که برخوردار از حضور مقاومت انقلابی است، موج میزند. اینگونه تحلیلگران در عین حال هر بار به گونهای ترسان و شرمگینانه نوکی از واقعیتها را بیرون میدهند. از جمله نویسندهٔ سرمقاله روزنامه ابتکار(۹۸۰۹۲۱)، با عنوان «ما» و «آنها» گام به گام از کوچکنمایی شیادانهٔ دولت دربارهٔ نیروی قیامکننده فاصله گرفته و با پیش کشیدن اصطلاحاتی چون «هم پوشانی مطالبات» و «وفاق قشری» به همبستگی و اتفاقنظر لایهها و دهکهای مختلف جامعه علیه حکومت نزدیک میشود و با احتیاط مینویسد: «شکافهای اجتماعی در ایران بیش از هر جامعه دیگری مخاطرهآمیز و نگرانکننده است... و علیرغم وجود شکافهای پیشگفته، نوعی از «همپوشانی مطالبات» میان گروههای اجتماعی بهوجود میآید. در این همپوشانی مطالبات - که میتواند واقعی یا غیرواقعی باشد ـ یک «وفاق قشری» میان بدنه جامعه رخ مینماید. با بروز این وفاق قشری که امکان تبدیل شدن به «وفاق عمیق» را هم دارد، جامعه به نوعی همبستگی خواهد رسید. در این نقطه است که بسیاری از مفاهیم پایهای نظیر منافع ملی، برابرنهادی چون منافع حاکمیت پیدا میکنند... وجود چنین شرایطی بدون شک بحرانی بزرگ برای هر حاکمیتی محسوب میشود، بحرانی که میتواند ارکان یک نظام مستقر را به لرزه بیاندازد، وضعیتی که بهغایت ناپایدار است... به این معنی که میتواند بهسرعت تبدیل به «موقعیت انقلابی» شود».
پس معلوم میشود که این جنگ فقط بین حاشیهنشینان با حاکمیت نیست آنها پیشقراولاناند اما همه جامعه در این جنگ درگیر است. تئوریسین دیگری برای بیان همین مساله، به نظریه وجود یک طبقه عمودی متوسل میشود که همهٔ لایههای جامعه را دربرمیگیرد و بالاخره تئوریسین دیگری به نام «فاضلی» روی دست همهٔ اینها بلند شده، تعارف را کنار گذاشته و پردهها را کنار میزند «بحث من اعتراضات آبانماه از چیزباختگی تا نفرت است» او سپس وضعیت طبقات اجتماعی را اینگونه ارزیابی میکند:
«طبقه بالا وضع اقتصادیاش خوب است اجازه بروز خواستههایش را ندارد. طبقه پایین چیزی ندارد اصلا. طبقه متوسط سقوط طبقهاش را میبیند. تحصیلکردگان با آینده بیکار خود مواجه هستند. آنهایی که کسب و کار دارند بهدلیل ناامنیهای دائمی تورم، نرخ ارز و تحریمها وضعیت بیثباتی دارند. این وضعیت مولد یک استرس دائمی و خستگی اجتماعی است... خستگی اجتماعی یعنی وضع آدمها مدام بدتر میشود...». او ادامه میدهد: «ما داریم از سه مرحله عبور میکنیم از نارضایتی به خشمگینی تا نفرت. غر زدن و از چیزی ناراضی بودن در همه جوامع هست؛ اما دست به کنشی نمیزنند. یک مرحله جلوتر آدمها خشمگین میشوند و حاضرند برای خشمشان یک کاری انجام دهند. خشم به نفرت که میرسد فقط میخواهند نابود کنند. این گذار خطرناک است».
وی با اشاره به اعتراضات آبانماه میگوید: «نسل جدید شاکیتر است، نارضایتیاش بیشتر است... وضع اقتصادی، بیکاری، تورم، معیشت و فساد دلایلی است که مردم در نظرسنجی اعلام کردند بهخاطر آن در انتخابات شرکت نمیکنند...».(بهارنیوز ۲۷آذر ۹۸)
نسل جوان و کانونهای شورشی
شناخت ویژگیها و موقعیت نسل جوان و کانونهای شورشی، عنصر کلیدی و کانونی همه بررسیها و ارزیابیهای جامعهشناسانه از شرایط کنونی ایران است. این یک پدیده یا خلق جدید است که قد علم کرده و شناخت آن بر هر بررسی دیگری اولویت دارد. پدیدهای که خود معرف شرایط جدید است و تغییر دوران بیش از هر چیز در وجود این نسل نمایان میشود. نسلی که کانونهای شورشی از دل آن درآمده و نقش بنیادین خود را ایفا میکند. هنر رهبری مجاهدین هم در این است که از چند سال پیش با شناخت این پتانسیل در جامعهٔ ایران، استراتژی پیروز هزار اشرف و هزار کانون شورشی را تدوین کرد. در روند قیام ۹۶ اصلاحطلبی قلابی مرد و در ۹۸ جسد پوسیدهاش برای همیشه تشییع و تدفین شد. مهمترین واقعیت امروز جامعه ایران رادیکالیسم آن و عزم و اراده و جنگاوری نسل جوان برای ورود بیباک و بیم در صحنه و شجاعت شگفت انگیزش در برخورد با دشمن است که دنیا را هم غافلگیر کرد.
بازتابهای درون حاکمیت
گرچه تصمیم به گران کردن بنزین تصمیم فراجناحی بود و خامنهای از آن حمایت کرد اما در فاصله کوتاهی سردمداران شروع به فاصله گرفتن از این جنایت بزرگ و سلب مسئولیت از خود و تقصیر را گردن هم انداختن کردند و شکافهای درونی باز و بازترشد. این روند از همان صحنه قیام شروع شد و عملاً به روش جاری تبدیل شد. در بالای هرم، به فاصله کوتاهی رئیسی، رأس قضاییه نظام، گفت من موافق این تصمیم(گران کردن بنزین) نبودم. روحانی هم با وقاحت گفت من اصلاً خبر نداشتم. نمایندگان مجلس هم در صحنههای مختلف مواضع انتقادی گرفتند و برخی هم رسما گفتند که بیخبر بودند و با فرمان خامنهای اجازهٔ مخالفت به آنها داده نشد. بسیاری از جمله موحدی کرمانی و آخوند حمیدی گناه ۳برابر شدن قیمت بنزین را گردن روحانی انداختند و حمید روحانی از باند خامنهای او را رسما به معاویه تشبیه کرد. تعدادی از طرفداران روحانی در انتخابات گذشته هم از انتخاب خودشان اظهار پشیمانی کرده به معذرتخواهی از مردم پرداختند. پروانه سلحشوری، نماینده مجلس، گفت روحانی شرایط را به گونهای رقم زد که حامیانش در حاشیه قرار گرفتند و از مردم خجالت میکشند. در داخل جناحها هم شکاف گسترش یافته و از جمله در آمادهسازیهای انتخاباتیشان در شقه شدن و در امتناع از دادن لیست واحد و یا انصراف از کاندیدا شدن و غیره خود را بارز کرده است. کما اینکه روند ریزش و انفعال از بالا تا پایین سر باز کرده است. در حوزههای آخوندی هم اعتراضات حتی به زبان فقهی علیه ولایت فقیه و فقه حاکم بهگوش میرسد.
چندی پیش(۶آذرماه ۹۸) علمالهدی در مشهد به مناسبت هفته بسیج به مسألهدار شدن نزدیکترین لایه نیروهای رژیم تحت عنوان «کسانی که عشق آنها به خامنهای جای تردید ندارد» پرداخت. ریزش در سپاه و بسیج و خالی بودن پایگاههای بسیج مدتهاست جریان دارد. در سطوح بالا هم اعلام انصراف در مناصب هست از جمله علی لاریجانی بعد از ۳دوره ریاست مجلس، صحبت از انصراف در انتخابات آینده کرده است. یا فلاحتپیشه، رئیس سابق کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس و عارف، سردمدار باندهای اصلاحطلب مجلس و بعضی دیگر از اعضای فعلی اعلام کردند که قصد ندارند در انتخابات شرکت کننند.
شرایط تشابه بسیاری به روزهای پایانی شاه دارد. شاه همچنان که اشاره شد، بعد از ۱۷شهریور، درهمشکست و دچار جنون شد، همهاش به سقف نگاه میکرد و پیر و ذوب شد. حالا اینها هم دستهجمعی دچار جنون(ازچه نوعش!) و پریشانگویی شدهاند. اما ولیفقیه که دجال و ضدبشر است، به مانور سخیف و احمقانه «رافت اسلامی» و فرستادن شمخانی(سرقاتل) برای معذرتخواهی نیابتی از خانوادهٔ شهدا روی آورده است. رویکرد متناقضی که از یکطرف قیامکنندگان را اشرار خوانده که شایسته همان عناصر سپاه است و از طرف دیگر تلاش میکند با خانواده شهدا تلطیف رابطه کند و از طریق شهید خواندن آنها یا کمکهای مالی و مراجعه سران رژیم به این خانوادهها راه گریزی پیدا کند. اقدامی که به همان اندازه دستور کشتار، برای دیکتاتور خطرناک است چون چنگ و دندان شکسته او را به مردم نشان میدهد. و تداعیکننده مانورهای روزهای آخر شاه است که هویدا نخست وزیر ۱۳ساله را برکنار کرد و نصیری را به زندان انداخت. این کارها در شرایطی است که منافع فردی خود اینها هم حکم میکرد که بهطور صوری هم شده با هم وحدت کار کنند ولی واقعیتهای جامعه سرسختتر از اینهاست. بازتاب بحرانهای رژیم و مشخصاً فاز جدید، حتی امکان تفاهم صوری را هم از آنها گرفته است. قیام آبان همه چیر را در صفحه مختصات ایران عوض کرد دیگر نه رژیم آن رژیم است و نه مردم آن مردم.