«حفظ نظام اوجب واجبات است»!
برخی میگویند این جمله را برای نخستین بار خمینی ابداع کرده و به کار برده است. چنین جملهای اس و اساس تفکر ارتجاعی او در مورد حاکمیت آخوندی را تشکیل میدهد؛ او گفته است: «مسأله حفظ نظام جمهوری اسلامی در این عصر و با وضعی که در دنیا مشاهده میشود و با این نشانهگیریهایی که از چپ و راست و دور و نزدیک نسبت به این مولود شریف میشود، از اهم واجبات عقلی و شرعی است که هیچ چیز به آن مزاحمت نمیکند».(صحیفه نور خمینی دجال، ج ۱۹، ص ۱۰۶)
خمینی با شیادی تمام، ولایت مطلقهٔ خودش را در ادامهٔ ولایت پیغمبر و امامان میدانست و معتقد بود سرسپاری به ولایتش از نماز و روزه و حج نیز بالاتر است. این عین گفتههای اوست:
«ولایت مطلقه فقیهان همان ولایتی است که از جانب خداوند به نبیاکرم(ص) و ائمه(ع) واگذار شدهاست و از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام الهی تقدم دارد. اختیارات حکومت محصور در چهارچوب احکام الهی نیست. حکومت یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمامی احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است».(همان منبع ج ۲۰ ص۱۷۰)
حفظ نظام از حفظ امام زمان مهمتر است!
دجال بزرگ قرن در فروردین ۶۲ پا را از حد معمول فراتر گذاشت و حفظ نظامش را از حفظ امام زمان نیز مهمتر دانست. با هم بخوانیم:
«امروز ما مواجه با همه قدرتها هستیم و آنها در خارج و داخل دارند طرحریزی میکنند؛ برای اینکه این انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی را شکست بدهند و نابود کنند. و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهم تکلیفهایی است که خدا دارد؛ یعنی، حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا میکند برای اسلام. همهٔ انبیا از صدر عالم تا حالا که آمدند، برای کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند».
خلاصهٔ کلام یعنی اینکه خمینی حفظ دیکتاتوری آخوندی را مهمتر از حیات فیزیکی امام زمان و بالاتر از نماز و روزه و حج میداند. او ابایی ندارد از اینکه پای خدا را در این مقوله نیز به میان بکشد و برای او نیز تکلیف مشخص کند!
استفادهٔ ابزاری از خدا، قرآن و پیامبران و ائمه
این جملهٔ خمینی را دوباره بخوانیم: «و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهم تکلیفهایی است که خدا دارد». یا باید گفت او معنی حرفی را که زده، نمیدانسته و همینطوری یک چیزی پرانده است یا اینکه در اعماق به مفاهیمی مانند خدا، قرآن، پیامبران و ائمه باور ندارد و جابهجا از آنها استفادهٔ ابزاری میکند.
ماکیاول معتقد بود زمامدار اگر بخواهد در قدرت باقی بماند نباید از اعمال خشونت و شرارت بپرهیزد؛ بدون شرارت حفظ حاکمیت ممکن نخواهد بود.
تمامیتخواهی خمینی و خامنهای تحت عنوان «سلطنت مطلقهٔ فقیه»، دروغ گفتن بیحد و مرز و نهادینه کردن آن در تار و پود حکومت، زیرپا گذاشتن هر اصل و عرف شناختهشدهٔ انسانی، اجتماعی و بینالمللی، خونسردی در اعمال جنایت و پایبند نبودن به هیچ مرز حقوقبشری، خشونت دولتی و استفاده از تمام روشهای وحشیانه برای سرکوب و ترور، کاربرد شیوههای مختلف شکنجه و اعدام در ملاء عام، ترسآفرینی و مصرف و بازمصرف آن نمودهایی از همین رفتار ماکیاولی است.
ضمن اینکه در پاراگرافی که خواندیم او تلویحا «همهٔ انبیا از صدر عالم تا حالا» را پشت سر خودش به صف میکند تا از آن این نتیجه را بگیرد که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» در کار بودهاند تا «ولایت مطلقهٔ فقیه» بهوجود بیاید و همه چیز در شخص خمینی متکاثف شود. او با شکستهنفسی و تواضع تمام خودش را مرکز ثقل دنیا، مافیها و ماورای آن میداند. به یک نمونه از تکلیف مشخص کردن او برای خدا از لابلای کلام خودش اشاره کردیم.
ماکیاولیسم از نوع خمینی و خامنهای
توهم و مطلقبینی خود یا به عبارت گویاتر این بلاهت تمامعیار، همان چیزی است که خمینی نخستین دیکتاتوری نیست که در تاریخ به آن دچار شده است.
خمینی با بهکار بردن و جاانداختن «اوجب واجبات» برای ورثهٔ خود، از جمله خامنهای استفاده از هر وسیلهای برای حفظ دیکتاتوری آخوندی را مباح اعلام کرده است. جدا از بازی با کلمات و لفاظیهای رایج برای کمرنگ کردن حقیقت، در اعماق این نظریهٔ خمینی برای حفظ قدرت به هر قیمت، چیزی جز ماکیاولیسم را تداعی نمیکند.
نیکولو ماکیاولی، سیاستمدار ایتالیایی(۱۵۲۷-۱۴۹۶)، در کتاب معروف خود «شهریار» کاربرد هر چیزی را در سیاست برای پیشبرد هدف مجاز میداند و در اساس سیاست را از اخلاق جدا میداند. او بهصراحت بر آن است که سیاستمدران و اصحاب قدرت در سختگیری بر مردم نباید پایبند تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات باشند.
ماکیاول معتقد بود زمامدار اگر بخواهد در قدرت باقی بماند نباید از اعمال خشونت و شرارت بپرهیزد؛ بدون شرارت حفظ حاکمیت ممکن نخواهد بود.
تمامیتخواهی خمینی و خامنهای تحت عنوان «سلطنت مطلقهٔ فقیه»، دروغ گفتن بیحد و مرز و نهادینه کردن آن در تار و پود حکومت، زیرپا گذاشتن هر اصل و عرف شناختهشدهٔ انسانی، اجتماعی و بینالمللی، خونسردی در اعمال جنایت و پایبند نبودن به هیچ مرز حقوقبشری، خشونت دولتی و استفاده از تمام روشهای وحشیانه برای سرکوب و ترور، کاربرد شیوههای مختلف شکنجه و اعدام در ملاء عام، ترسآفرینی و مصرف و بازمصرف آن نمودهایی از همین رفتار ماکیاولی است.
یک بار دیگر به این حرف خمینی بهعنوان روح خبیث این حاکمیت برگردیم و آن را مرور کنیم:
«حکومت یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمامی احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است».
نگاهی به کارنامهٔ ۴۱ساله جنایت و فساد این حکومت، جایی برای ابهام باقی نمیگذارد که خمینی و خامنهای به آموزههای ماکیاول برای حفظ قدرت به هر قیمت، قناعت نکرده و مرزهای شناعت را بیشتر به سمت شیطان کشیدهاند.
هنوز تهدید این است که این جملهٔ موذیانه و جنایتکارانه را که مانیفستی خونین را نمایندگی میکند، ساده بگیریم و در شناخت طینت دیکتاتوری آخوندی و ولایت فقیه به قهقرا برویم:
«حفظ نظام اوجب واجبات است»!