«استراتژی، علم برنامه ریزی و هدایت عملیات نظامی بزرگ در مقیاس کلان، با هدف تشخیص و یافتن بهترین موقعیت قبل از شروع درگیری واقعی با دشمن است».
این تعریف لغتنامه وبستر از کلمه استراتژی یا راهبرد است. پس وقتی از استراتژی سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه صحبت میکنیم یعنی اینکه چه خط مشی یا برنامهای برای تحقق این هدف داریم؟!
استراتژی اعلام شده سازمان مجاهدین خلق ایران برای سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیه کانونهای شورشی است. حالا ممکن است یکی بگوید مجاهدین که قبلاً میگفتند ارتش آزادیبخش، بعد هم از هزار اشرف صحبت کردند. ربط اینها با هم چیست؟! واقعیت این است که اینها همگی یک مفهوم را بیان میکنند. ریشه و جوهره همان ارتش آزادیبخش است. یعنی هسته مرکزی داستان، همان عنصر سازمانیافتگی است. در واقع کانونهای شورشی نتیجه انطباق فعال ارتش آزادیبخش با شرایط است. نشاندهنده گسترش و تعمیق ارتش آزادیبخش در سراسر خاک ایران است.
برای تشریح بیشتر این مفهوم کمی به عقب برگردیم.
همانطور که میدانید در مهر سال ۱۳۹۱ نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا خارج شد. قبل از آن هم از لیست اتحادیه اروپا و انگلیس خارج شده بود. نامگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران در لیست تروریستی در واقع هدیه مماشاتگران به آخوندها بود. یعنی با این کار آلترناتیو این رژیم را به زنجیر کشیدند و برای آخوندها عمر خریدند. خروج نام مجاهدین از لیست تروریستی نتیجه کارزار گسترده مقاومت ایران به رهبری مریم رجوی بود و این پیروزی یک پیام سیاسی و استراتژیک داشت و آن شکست سیاست مماشات بود. به همین خاطر مجاهدین از همان مقطع اعلام کردند که وارد دوران سرنگونی شدیم و در نتیجه اشرف میتواند تکثیر شود. ارتش آزادیبخش میتواند تکثیر بشود. یعنی حالا یکانهای ارتش آزادیبخش میتوانند در سراسر ایران و در هر شهر و روستا و دانشگاه و کارخانهای تشکیل بشوند. این بهمعنی آن بود که دو مفهوم استراتژیک یعنی ارتش آزادیبخبش و ارتش قیام تبدیل به یک مفهوم جدید، یعنی ارتش آزادیبخشی میشوند که از این ویژگی برخوردار است که در شرایط جدید میتواند یکانهای خود را در سراسر خاک میهن اشغال شده تکثیر کند. در شهریور۹۲ که آخرین نیروهای مجاهدین اشرف را ترک کردند هزار اشرف توسط مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش اعلام شد. در این استراتژی در سراسر ایران، در هر شهر و هر روستا، در هر کارخانه و در هر اداره و در هر محله و... یکانهای ارتش آزادیبخش که همان یکانهای شورشی هست شکل میگیرد. این معنای استراتژیک کانونهای شورشی است. شاید در سال۹۲ که مجاهدین این استراتژی را در پیش گرفتند هنوز به آن صورت نمیتوانست آثار عملی خود را نشان دهد. اما پس از گذشت ۵سال صحت این استراتژی به اثبات رسیده و کانونهای شورشی نقش تعیینکنندهیی در پیشبرد قیام مردم ایران و سرنگونی رژیم پیدا کردهاند.
حالا سؤال بعدی این است که بسیار خوب... این کانونهای شورشی چهکار قرار است بکنند؟ قرار است مثل تیمهای چریکی اوایل دهه ۶۰ عمل کنند؟! پاسخ منفی است. کانونهای شورشی با تیمهای چریکی فرق میکنند. آن تیمهای چریکی مجاهدین در زمان شاه و بعد هم در اوایل دهه ۶۰ در واقع آغازکننده مبارزه بودند. میخواستند با عملیاتهایشان به مردم بگویند که میشود با این رژیم مبارزه کرد. میشود شاه را سرنگون کرد. میشود با خمینی درافتاد. اما امروز دیگر در آغاز راه نیستیم. امروز در پایان راه دیکتاتوری ولایت فقیه هستیم. در دورانی که هر روز شاهد قیام و اعتراض در شهرهای مختلف هستیم. شرایط مهیاست. جامعه در آستانه انفجار است. در چنین شرایطی نقش هدایت، سازماندهی، جرقه و موتور محرکه این قیامها برعهده کانونهای شورشی است. بدون این کانونها قیام نمیتواند ادامه پیدا کند. چرا؟! چون رژیم با استفاده از ارگانهای سازمانیافته و سرکوبگرش اعتراضات را خفه میکند. ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشی تضمینکننده استمرار قیام هستند.
فراز پایانی پیام شماره ۱۰ مسعود رجوی که در تاریخ ۱۱مرداد سال ۹۷ منتشر شد بیان روشنی از افق همین استراتژی است: «اما سؤال این بود که چگونه میتوان شعلههای قیام را به یکدیگر گره زد تا آتشفشانی برانداز و بنیانکن تبدیل شود. پاسخ واقعی و ضروری و حقیقی در جنگ صدبرابر و شورشگری حداکثر بوده و هست و خواهد بود. آنقدر که از طریق کانونهای شورشی به ارتش آزادیبخش ملی اعتلا یابد و سپاه دشمن ضدبشر را در هم بکوبد. راستی وقتی دیکتاتوری دینی میزند و حمله میکند و آتش میگشاید چه باید کرد؟ مشت در برابر مشت، حمله در برابر حمله، آتش جواب آتش».