728 x 90

مزاج دهر تبه شد؛ به پور کاوه بگو فکر «انقلاب» کند!

قیام ۹۶
قیام ۹۶

«مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ

کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی»

 

گشت و تماشا در جامعهٔ کنونی ایران آموخته‌های زیادی نصیب آدمی می‌کند. نه از آن آموخته‌هایی که وقتی کتابش بسته می‌شود، دانشش نیز بسته و سپس معلق و بعد هم ناکارآمد و رها شده و حاصلی به جامعه نمی‌دهد. این گشت و تماشا، گردشی در لای چرخ‌ دنده‌هایی است که جامعه‌ای را به کام خود می‌کشد و مکش و بازخورد آن هر هفته بیشتر می‌شود.

گشت و تماشا در جامعهٔ ایران، دچار حیرت و گاه وحشت گشتن است. جامعه‌ای بدل به پدیده‌یی مدام در زیر تیغ جراحی که حاصل آن بیشتر شدن تومورهای بدخیم است. از هر محله و شهر و دیار و روستایی که گذر کنی و در دروازه‌های چهار ضلع ایران که بایستی، همهٔ گشت و تماشاهایت تو را آگاه می‌کنند و به یقین می‌رسانند که سبب‌ساز این همه، دو ذبح و قربانی بوده است: کشتن آزادی؛ غارت اقتصاد.

کشتن آزادی و غارت اقتصاد، دو ویژه‌گی مکمل یکدیگر در نظام‌ها، دولتها و حاکمیت‌های دیکتاتوری و طبقاتی هستند. چنین حاکمیتهایی بدون این دو ویژه‌گی، توان ادامهٔ سلطه‌گری و صدارت و وزارت ندارند. پس برای چنین گردش کاری، بحران پشت بحران، جنگ پشت جنگ، سرکوب پشت سرکوب، زندان در پی زندان، کشتار در پی کشتار و نتیجهٔ بلافصل آن، رشد نجومی فاصلهٔ طبقاتی و شکل‌گیری کامل جداسازی جامعه بر اساس اقلیت مسلط و اکثریت محکوم!

در این گشت و تماشا، وقتی از آغاز تا پایان پرونده جامعهٔ کنونی ایران را ورق می‌زنی و به واپسین برگ در زمان حاضر می‌رسی، آن را بازتابی جز از همان دو ویژه‌گی نظام سلطه‌گر طبقاتی نمی‌بینی: گسترش دامنهٔ سرکوب و شتاب جامعه به سوی زیر خط فقر.

به این گزارشات توجه کنید:

ـ «گزارش مرکز آمار ایران حاکی از آن است که تورم اردیبهشت ۹۸نسبت به مدت مشابه سال ۹۷به رقم ۵۲.۱درصد رسیده و قدرت خرید مردم به روایت اقتصاددانان تقریباً ۵۵تا ۶۰درصد کاهش یافته و افراد بسیاری در سالیان اخیر به زیر خط فقر کشیده شده‌اند... بالای ۴۰درصد جامعه ایران زیرخط فقر هستند.» (روزنامه رسالت، ۱۱تیر ۹۸)

ـ «پولدارها پولدارتر شده‌ اند و فقرا، فقیرتر. سیستم نظام مالیاتی به‌طور کامل در خدمت ثروتمندان است...سیستم بانکی ۷۰درصد سپرده‌هایش در اختیار ۲.۵درصد جامعه قرار دارد. (روزنامه رسالت، ۱۱تیر ۹۸)

با جامعه‌یی روبه‌رو شده‌ایم که مدام باید به آن فکر کرد و تلاش نمود آن را فهمید. چه چیزی را فهمید؟ مگر با چنین اعداد و ارقامی، چیزی پنهان و در خفاست که قابل فهم نباشد؟ آنچه باید فراتر از اعداد و ارقام فهمید، این است که مردمی که قدرت خریدشان ۵۵تا ۶۰درصد کاهش یافته، با واقعیت‌های سرسخت زندگی و معیشت ناگزیر، چه می‌کنند؟ در این گشت و تماشاها وقتی که همین «چه می‌کنند» را ادامه بدهی، به رعشه و زلزله‌ایی در زیر شهرها می‌رسی؛ شهرهایی که خانه‌هایش‌ کانون نبرد طبقاتی برای رسیدن به نان و آب‌اند تا کرامت انسانی‌شان بیش از این در چرخ‌دنده‌های مکش دولت و حاکمیت خرد نشود.

از طرقی با مشاهدهٔ چنین اعداد و ارقامی این پرسش پیش می‌آید که«۲.۵درصد جامعه‌ای که ۷۰درصد سپرده‌های بانکی در اختیارشان است»، چه کسانی هستند؟ این‌ها در کدام گردش کار اقتصادی هستند که ۷۰درصد سپرده‌های بانک‌های کشور را تأمین می‌کنند و جزیی از دارایی دولت محسوب می‌شوند؟ تا جایی که به واقعیت‌ امروز مردم سپرده‌گذار برمی‌گردد، هر روز در خیابان‌ها هستند و دادخواهی دارایی‌شان را می‌کنند. بنابراین آیا این ۲.۵درصد غیر از نورچشمی‌هایی هستند که یاری‌رسان دولت‌اند و آن‌قدر امنیت مالی‌شان تأمین است که جزء حساب و کتاب‌های رسمی اقتصاد کشور محسوب می‌شوند؟

با وجود چنین فاصلهٔ طبقاتیِ ایجاد شده و به‌رسمیت شناخته شده توسط حاکمیت ولایت‌فقیه و جداسازی جامعه به نورچشمی‌ها و طرد شده‌ها، به این گزارش هم دقت کنید:

ـ «بارها و بارها حضوراً، کتباً و شفاهاً مشکلات مناطق سیل‌زده را به گوش مسؤلان رساندیم. مشخص نیست که چرا کار انجام نمی‌شود...جایی که باید وام بلاعوض داده شود تا امروز پرداختی صورت نگرفته و اعتباری هم به بانکها در این خصوص داده نشده است...بازسازی خانه‌های تخریب و ویران شده از سیلاب‌های اخیر با تأخیر در حال انجام است..باید اقدامات واقعی روی زمین صورت گیرد و مشکلات مردم مرتفع شود تا از گرفتاری نجات پیدا کنند.» (روزنامه حکومتی مردم‌سالاری، ۱۱تیر ۹۸، از نامه رئیس مجمع نمایندگان استان خوزستان به خامنه‌ای)

با مواجه شدن با این نمونه‌ها این پرسش تداعی می‌شود که چه اموراتی واجب‌تر و اولویت‌دارتر از به سامان رساندن سیل‌زدگان و جامعه‌ای متلاشی شده در یک غارتگری‌ِ سازماندهی داده شده؟ از طرفی اما این پرسش هم وجود دارد که پس سیاستمداران نظام ولایت‌فقیه به چه کاری مشغول‌اند که فعالیت‌شان موجب هیچ بهبودی در معیشت و سازمان و نظام زندگی مردم ایران نمی‌شود؟

بنابراین می‌بینیم آنچه در میدان و عرصهٔ سیاست توسط نظام جمهوری اسلامی آخوندها در گردش است، هرگز ربطی به سامان بخشیدن به اقتصاد و فرهنگ و علوم جامعه و زندگی و معیشت مردم ندارد؛ بلکه گردش کاری جهت صیانت از موجودیت نظام برای استمرار بیشتر فاصلهٔ طبقاتی و سرکوب سیاسی است. نتیجه این‌که این استیلای سیاسی تنها با رعایت مطلق دو ویژه‌گی میسر می‌گردد: کشتن مداوم آزادی، تشدید مستمر غارت اقتصادی.

مشاهده می‌شود که زخم و جراحت طبقاتی جامعه عمق پیدا کرده و بدل به التهاب‌های شدید سیاسی در بنیان یک جامعه گشته است. در چنین شرایطی دیگر جامعه و دولت و حاکمیت حتی به موازات هم نیستند که از هم اثر نپذیرند، بلکه مدام در تلاقی و زد و خورد و چالش‌ پشت چالش‌اند. در چنین شرایطی جداسازی کامل صورت گرفته و دو جبهه شکل گرفته است. در این وضعیت آن که مدام اندام‌ها و عناصرش ریخته می‌شوند و بلوغ تضادهایش به جدایی‌های بیشتر می‌انجامد، جبهه‌ای است که فقط یک چاره‌ دارد و آن سرکوب بیشتر سیاسی و تشدید فاصلهٔ طبقاتی است. در چنین موقعیتی خواسته‌های مردم سر از خانه و کاشانه و نهانی‌ها و شبکه‌های ملتهب شهرها درمی‌آورند و بدل به گلوله ـ تضادهایی انفجاری در تن حاکمیت می‌گردند. به این یادداشت دقت کنید:

ـ «اصلاح‌طلب و اصول‌گرا نام‌هایی بوده است که خود این جریانهای ‏سیاسی بر خود گذاشته‌اند و به هر طریق خود خواسته‌اند که دو جریان اصلی و تقریباً انحصاری در فضای سیاسی ‏ایران باشند...حکومت‌های مختلفی که در ایران بر سر کار می‌آیند، باید تکلیف خود را ‏با خواسته‌های اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران روشن کنند: این خواسته‌ها معلوم هستند و بار‌ها و بار‌ها گفته ‏شده‌اند: اکثر مردم می‌خواهند کشوری باثبات، آزاد و مستقل از وابستگی به غرب و شرق، اما بدون تنش نه با غرب ‏نه باشرق، داشته باشند؛ اکثریت می‌خواهند در یکی از ثروتمندترین کشور‌های جهان، از رفاه در مسکن و غذا و ‏بهداشت و آموزش برخوردار باشند و روند خصوصی‌سازیهای فاسد و رانتی متوقف شود. همه می‌دانند در یک ظاهر ایدئولوژیکی، فساد و رانت‌خواری اغلب در پشت آن پنهان می‌شود». (روزنامه همدلی، ۱۱تیر ۹۸)

با این اوصاف، این پرسش‌ها را هم باید پاسخ داد که

 اگر نظام ولایت فقیه «با خواسته‌های اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران» در قیام‌ میلیونی ۸۸، قیام دی ۹۶ در ۱۴۴ شهر و قیام‌های پیاپی سال ۹۷ موافقت کند،

 اگر نظام ولایت فقیه با اکثر مردم ایران جهت خروج از سوریه، عراق، یمن، لبنان، فلسطین و... برای داشتن «کشوری با ثبات، آزاد و بدون تنش با غرب و شرق» همراه باشد،

 اگر نظام تکیه‌داده بر تشدید فاصلة طبقاتی به مطالبات و به قیام پشت قیام و به اعتراض و تحصن مردم ایران برای تأمین «رفاه در مسکن و غذا و بهداشت و آموزش» پاسخ دهد،

اگر جمهوری اسلامیِ متکی بر شرکت سهامیِ اختلاس و کلان‌فساد اقتصادی، به «خصوصی‌سازی‌های فاسد و رانتی» مهار بزند و پایان دهد

 و اگر «فساد و رانت‌خواری در پشت ظاهر ایدئولوژیکی» (بخوانید همه‌عمر خدافروشی، دین‌فروشی، دجالیت و عوامفریبی) را کنار بگذارد، آیا از نظام جمهوری اسلامیِ ولایت فقیهی اثری باقی می‌ماند؟

فقط این پرسش باقی می‌ماند که ملتی که ۴۰ سال چنگ در چنگ این مصیبت‌ها و تنگناها با نظام آخوندی بوده است، حالا چه کند که هوشیار شده و از ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ و اقتصاد و هست و نیست این حاکمیت عبور کرده است؟

بنابراین:

[ ز «انتخاب» چو کاری نمی‌رود از پیش

به پور کاوه بگو فکر «انقلاب» کند

***

آزادی ایران که درختی‌ست کهن‌سال

ما شاخهٔ نورستهٔ آن کهنه درختیم] (فرخی یزدی)

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/d044c714-84e3-43ee-a52c-b45f63d7a439"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات