بسیار دیدهایم که هنگام یورش وحوش انتظامی با کاسکت و سپر و باتون به جمعیت بیدفاع، مردم در واکنشی یکسان، واژهیی خشمآلود را با صدای بلند تکرار میکنند و با آن دم میگیرند:
«بیشرف»!
«بیشرف»!
علاوه بر آن دیدهایم هنگام تعرض مأموران ولگرد شهرداری به بساط محقر یک دستفروش یا یک کودک خیابانی یا هنگام دستگیری زنان و دختران میهنمان به جرم آخوندساختهٔ «بدحجابی»!، مردم این کلمه را مکرر بهکار میبرند:
«بیشرف»!
«بیشرف»!
آنها گویی با این کلمه تمام خشم، نفرت، بیزاری و انزجار سالیان در گلو مانده خود را فریاد میزنند. آنها با این کلمهٔ خشمآگین بین خود و آخوندها، پاسداران، بسیجیها و اراذل و اوباش حکومتی مرز میکشند.
بهحرمت زنان و مردان شجاعی که این کلمه را تکرار میکنند، باید بهمعناشناسی آن پرداخت و این کلیدواژه را دوباره تعریف کرد.
«بی شرف «یک صفت مرکب است که (از: بی+ شرف) ساخته میشود. در فرهنگ دهخدا یعنی بیحرمت. بیآبرو. بیعرض. بیناموس. فرو مایه. مایهٔ ننگ و عار.
بهنظر میرسد با توجه به کاربرد خاص آن در مورد لشگر یزیدی خامنهای، لازم است این واژه از توسع معنایی کافی برخوردار باشد. این میزان مترادف برای آن ناکافی است. با تمام احترام برای فرهنگهای دهخدا، عمید، معین و انواع واژهنامهها باید معادلهای جدیدی برای این کلمه یافت.
«بیشرف»!، یعنی مزدبگیر حقیر و آلت فعل یک دیکتاتوری مفلوک و پیزوری که تنها با تازیانهزدن، حلقآویز کردن و باتون کشیدن سر پا مانده است. وقتی یک روز نتواند چنین کند، همان روز با سر به زمین سقوط خواهد کرد.
«بیشرف»! یعنی خارج از جرگهٔ انسان و آنچه به انسان هویت میبخشد. موجودی نفرتانگیز و حقیر که برای پول، تفنگ و دگنگ این رژیم را برداشته و به قیمت شلیک به قلب هموطنانش، به زندگی زالووار و انگلی خود ادامه میدهد.
«بیشرف»! یعنی گزمهیی که از خون خلق ارتزاق میکند.
«بیشرف»! یعنی کسی که شرف و کرامتش را به نوالهیی فروخته که دیکتاتور آن را در خون فرو میکند و در پیش پای او میاندازد.
«بیشرف»! یعنی تفالهٔ دیکتاتور، لمپنترین رسوبات دور انداختنی یک جامعه، یعنی قرهنوکران ارزانخرید استبداد.
«بیشرف»! یعنی شحنه و چماقبهدست و ربات آدمکش.
«بیشرف»! یعنی بیوطن، بیغیرت، بیهمیت، بیفرهنگ، یعنی فاقد تمام ارزشهایی که یک انسان اجتماعی را در مقام انسان معرفی میکنند.
«بیشرف»! یعنی پاسدار، بسیجی، لباسشخصی و نیروی انتظامی.
«بیشرف»! یعنی به اندازه نفرت تمام مردم ایران پرانتز این کلمه را بازنگهداشتن و همچنان شعلهور در مورد آن سخن گفتن.
...
در خیزش مردم اصفهان، در یکسو مردم و جوانان شرافتمند اصفهانی بودند، حلقه در حلقه و صف به صف، شجاعت پشت سر شجاعت، در دیگر سو سگان دستآموز و قلادهدار و ترسخوردهٔ خامنهای، مسلح به تفنگ و فشنگ ساچمهیی، شوکر و باتون و موتور و کاسکت و سپر و گاز اشکآور. لشگری از بیشرفهای یزیدی؛ جانورانی که به طرف دختران جوان یورش میبردند، به طرف پدر پیر تیر میانداختند و بیشرمانه به مادر مسن تهاجم میکردند.
این زامبیهای آدمخوار بههمان اندازه که وحشی هستند، بیشتر از آن به بیجربزگی شناخته میشوند، همین که هوا را مقداری پس ببینند، صحنه را خالی میکنند. کافی است که جوانان شورشی، مقهور شکل و شمایل و فیگور پوشالی آنها نشوند. آنها تا جایی برای رژیم کارآیی دارند که کسی در مقابل آنها قد علم نکند، همین که مقاومتی را در برابر خود میبینند بهسرعت وا میروند و از هم میپاشند.
در جنگ و گریز و صحنههای ملتهب قیام، هر نیروی شورشی با تلفن خود میتواند از آنها عکس و فیلم بگیرد و در اینترنت منتشر کند تا چهرههای این مزدوران برای همهٔ مردم شناسایی شود. آنها وقتی شناسایی و افشا شوند، از بیم مجازات شدن به دست جوانان غیرتمند، دیگر نمیتوانند با فراغ بال به جنایت ادامه دهند. عکسها و فیلمهای آنان را باید در همه جا منتشر و دست به دست کرد تا هیچ حاشیهٔ امنی برای ادامهٔ مزدوری نیابند.
آنها باید بدانند تاوان سختی در انتظار هر کسی خواهد بود که بر روی مردم آتش بگشاید یا به ضرب و شتم آنان اقدام نماید. باید بدانند زودتر از آنچه که تصور میکنند این رژیم سرنگون خواهد شد و آنها با کارنامهٔ سرکوب و جنایت تنها خواهد ماند و کسی نخواهد بود از آنان دفاع کند.
باید بدانند خلقی که امروز با نفرت تمام به آنها «بیشرف» میگوید، فردا بهگونهیی دیگر با آنان رفتار خواهد کرد. اگر میخواهند سرنوشت خود را به این رژیم گره نزنند، باید از همین لحظه و همین امروز صف مزدوری این رژیم را ترک کنند و به جانب مردم بازگردند. پنجرهٔ فرصت بهسرعت در حال بسته شدن است.