728 x 90

نامه‌ای به خمینی برای عبرت از سرنوشت شاه

پایین کشیدن مجسمه شاه در همدان
پایین کشیدن مجسمه شاه در همدان

شاهنشاه بزرگ ارتشتاران در ۲۵ دیماه ۱۳۵۷ چمدانهای سفری بی‌بازگشت را بست و فردایش به همراه علیا حضرت شهبانو سوار هواپیما شد و رفت. شلاقی که با آن انقلابیون و رشیدترین و آگاه‌ترین فرزندان خلق را شکنجه می‌کرد از دستش افتاده بود. صدای «انقلاب» مردم ایران را در ۱۴آبان شنیده بود و با زبانی لرزان آن را بیان کرد: «صدای انقلاب شما را شنیدم»... واژه‌ای که چه خون ها و رنج ها و زندانهایی که برایش کشیده نشد. داریوش همایون وزیر اطلاعات شاه می‌گوید: «شاه (در تلویزیون) ظاهر شد. درهم‌شکسته و با لکنت زبان و روحیه‌ای بسیار خراب و به‌حال نیمه‌گریه. یک نطقی هم خواند سراپا التماس و درخواست و آنجا هم گفت که «من پیام انقلاب شما را شنیدم» و بگذارید خلاصه من خودم رهبر انقلاب شما باشم. اجازه بدهید! تمنا می‌کنم. همه‌اش التماس ولی بعد حکومت نظامی اعلام کرد» (کتاب آیندگان و روندگان)

شاه از سر استیصال مقدمات به سلطنت رسیدن ولیعهدی با عنوان «ولی‌فقیه» را مهیا کرد. دیکتاتوری که سرنوشتش را وابسته به حساب و کتابهای سفیران آمریکا و انگلیس می‌دانست، از این‌که استعمارگران با ارتجاع سیاه به توافق برسند، متحیر گردیده بود... در آن پیام سه بار به ظلم و فساد و دو بار به اشتباهات و خطاهای گذشته اعتراف کرده بود و متعهد شد که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود. از آیات عظام و علمای اعلام تقاضا کرد مردم را به آرامش دعوت کنند! وعده داد انتخابات آزاد هم برگزار کند... اما دیگر دیر شده بود.

 

نامه‌ای که خوانده هم نشد

در آن روزگاران رسانه‌های استعماری برای قالب کردن خمینی به مردم ایران شایعه کرده بودند که عکس او در ماه دیده شده است. کاریسما‌سازی از این آخوند شارلاتان یک هدف نانوشته به‌دنبال داشت. هدف این بود که او خلأ قدرت را در نبود شاه پر کند و یک انتقال آرام قدرت از یک استبداد به استبداد دیگر صورت گیرد. ارتجاع و استعمار دست به دست هم داده بودند تا انقلاب دموکراتیک را سر ببرند و مانع از تأثیرگذاری نیروهای انقلابی شوند.

سازمان مجاهدین حتی در روزهایی که خمینی در اوج بود، از مرزبندی با این غول از بطری بیرون آمده خودداری نکرد. سخنرانی ۴بهمن ۵۷ مسعود رجوی، نخستین مرزبندی علنی مجاهدین با خمینی بود که به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد. مجاهدین با جریان راست ارتجاعی از درون زندانهای شاه به‌خوبی آشنا شده بودند و می‌دانستند و با آن مرزبندی داشتند. نادر روشنفکرانی نیز بودند که در ناصیهٔ خمینی، ظهور یک استبداد موحش دینی را پیش‌بینی می‌کردند. دکتر مصطفی رحیمی (۱) یکی از آنها بود. او که طینت و طبیعت دیکتاتورها و سیاه بازیها و سفیدسازی هایشان را از روی تجربه شخصی و اطلاعات و دانش آکادمیک می‌شناخت، در ۲۵دی ۱۳۵۷ نامه‌یی به خمینی نوشت.

در آن نامه دکتر رحیمی مخالفتش را با حکومتی که روحانیت آن را اداره کنند اعلام کرد و نوشت این کار ادامه دیکتاتوری غیرمذهبی است که در آستانه فرو ریختن است. با این کار، حکومت در انحصار یک قشر خاص قرار می‌گیرد. «و این برخلاف حقوق مکتسبه ملت ایران است که به بهای فداکاریها و جان بازیهای بسیار این امتیاز بزرگ را در انقلاب مشروطیت به دست‌آورد که قوای مملکت ناشی از ملت است». . (روزنامه آیندگان ۲۵ دیماه ۱۳۵۷). .

وی از خمینی خواست از سرنوشت شاه و دیگر حکومتهایی به نام یک خانواده و سلسله و یا دین و مذهب مانند ساسانیان و عثمانی و صفویه و... عبرت بگیرد. حکومتهای مدعی اصلاح و سلامت هم «فراموش کرده‌اند که قدرت سیاسی فقط در صورتی تباه کننده و فسادانگیز نیست که واقعاً در دست تمام مردم باشد. در حقیقت قدرت سیاسی، سمی است که اگر به شماره افراد کشور تقسیم شد و میان همه آنان تقسیم گردید خصوصیت دارویی شفابخش دارد...»

آن نامه نه خوانده شد و نه خمینی و آخوندهای دین‌فروش و همدستان کراواتی و مدیران بیت «امام» اهمیتی به آن دادند. سلطنت مطلقه ولایت فقیه، سفره رنگینی از تاراج و غارت منابع میهن پهن کرده بود که قیمت نشستن در کنار آن و یا حتی ریزه‌خواریهای حقیرانه، مشارکت در برقراری اختناق، سرکوب، زندان سازی و شکنجه و اعدام و قتل‌عام ارزنده‌ترین فرزندان ملت بود.

 

بازخوانی نامه در قیام ۱۴۰۱ خلق قهرمان ایران

پس از چهل سال مبارزه نیروهای انقلابی و ترقی خواه میهن غرق در خون ایران، و در سالگرد انقلاب شکوهمند ضددیکتاتوری سلطنتی، بسیاری در پی علل و عوامل، سرقت و انحراف دو انقلاب مشروطه و سال۱۳۵۷ و نهضت ملی شدن نفت ایرانند. در سرمقاله ۱۶بهمن روزنامه آسیا به همین مناسبت یادی از نامه دکتر مصطفی رحیمی خطاب به سلطان خمینی گردیده است. نویسنده می‌گوید در این دوران مرور آن نامه شایسته و درس‌آموز است! دکتر رحیمی گفته بود تا همین چند وقت پیش محال بود حتی به قیمت جان چنین سخنانی گفته شود اما حالا به حرمت نسیم آزادی چنین امکانی فراهم شده است. نویسنده در انتها افسوس می‌خورد که چرا به هشدارها و انذارهای دکتر رحیمی توجهی نشد و خود عذر می‌آورد که «مردم در آن تاریخ چنان مسحور چهره کاریزماتیک و نوستالژیک بلکه قدسانی آیت اله خمینی شده بودند که به هشدار این مرد بزرگ اعتنایی نکردند».

 

فردایی بدون شاه و شیخ، به دست خالقان انقلاب دموکراتیک

جامعه ستمدیده از جور و ظلم شاه و شیخ در آستانه برپایی یک انقلاب دیگری است تا ریشه‌های سلطان و سلطنتهای جا مانده در خاک تب دار این میهن تشنه به آزادی را درآورد. شجره پوسیده استبداد، در زمستان بی‌برگی‌اش خشک شده است. نهال آزادی در انتظار بهار دموکراسی، آرام و قرار ندارد.

 

پانوشت:

(۱) مصطفی رحیمی جزو ده نفری بود که در «ده شب» انجمن گوته در مهر ۱۳۵۶ به همراه دکتر منوچهر هزار خانی، سعید سلطان‌پور و هوشنگ گلشیری سخنران اصلی بودند علاوه بر این‌که ۶۰ نویسنده، شاعر و مترجم در عرصه‌های علم و فرهنگ و هنر نظیر اسماعیل خویی شرکت داشتند. هزاران دانشجو و جوانان آگاه و هوادار تغییرات اساسی در جامعه دیکتاتور زده در آن «ده شب» کوله‌بار خویش را از شراره‌های آتشین پربار ساختند، در زمانی که خمینی در نجف به تدریس «ولایت فقیه» مشغول بود.

 

پوریا بهار از تهران

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/d260cdba-591b-4135-8da2-800756effea1"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات