در تظاهرات بقایای سلطنت در لسآنجلس آمریکا، انتشار تصویری از یک سرجلاد شکنجهگر ساواک، یعنی پرویز ثابتی، بعد از ۴۴سال مخفی بودن از انظار عمومی، توجه بسیاری را بهخود جلب کرد؛ بهخصوص توجه کسانی را که خودشان تحت شکنجههای وحشیانه این سردژخیم قرار داشتند و یا شاهد شکنجهها و قتلهایی که توسط او انجام شده، بودند. در روزهای بعد در تظاهرات دیگری در کمال وقاحت و بیشرمی و بهطور کاملاً حساب شده و برنامهریزی شده، عکس دژخیم ثابتی با نوشته بالای آن «کابوس تروریستهای آینده»، در کنار عکس بچه شاه و عکس شاه مدفون توسط ایادی سلطنت بالا برده شد. همان سلطنتطلبانی که امروز مردم در فرهنگ خود بهنحو معناداری از آنان بهعنوان «طالبان سلطنت» یاد میکنند. البته دلیل این امر چیز پوشیدهای نیست؛ چون چشمانداز سرنگونی نظام ولایت فقیه بیش از هر زمان دیگری در انظار مردم ایران و جهان قرار گرفته، همه فرصتطلبان و میوهچینان به میدان شتافتهاند تا بخت خود را آزمایش کرده و خود را بهعنوان جایگزین حکومت آخوندی مطرح کنند تا به خیال خام خود دوباره بساط غارت و چپاول و جنایت خود را بر گستره این میهن دردمند پهن نمایند. بالطبع در این میان هر جریانی برای معرفی خود، بایستی نمادها و سمبلهایش را معرفی و برجسته کند و سلطنت هم که یک بار برای همیشه توسط مردم ایران به گور سپرده شد، نماد و سمبل خود یعنی بچه شاه و پرویز ثابتی، سرجلاد و مقام عالیرتبه و معروف ساواک بدنام، را معرفی کرد.
حال سؤال این است که چرا این دژخیم معرفی و برجسته شد؟ پاسخ این است که ایادی و طالبان سلطنت میخواستند با معرفی او بهعنوان یک عنصر امنیتی و با مثال آوردن از نیروهای امنیتی کشورهای غربی و این دستاویز که نیروی امنیتی وظیفهاش حفظ امنیت در مقابل تهدیدکنندگان امنیت کشور است، اینطور وانمود کنند که سردژخیم ثابتی، وظیفهاش را انجام داده و بدینوسیله، هم او را از جنایاتش تبرئه کنند و هم اصلیترین اتهام محمدرضا پهلوی یعنی سرکوبگری را از روی شخص شاه بردارند. اما این پروژه ضدمردمی و ضدایرانی، گورزاد خواهد بود و بانیان این طرح یک اشتباه محاسبه بزرگ داشتهاند؛ چرا که:
اولاً: با این کار جنایات شاه و سلطنت و ساواک بار دیگر رو آمد و بسیاری از کسانی که خودشان توسط این سرجلاد شکنجه شدهاند یا شکنجهها و کشتار آزادیخواهان توسط او را به چشم دیدهاند برای دادخواهی پا به میدان گذاشتند و یک پروژه عدالتخواهی و گشودن پرونده جنایت علیه بشریت و سپردن جنایتکار به محاکم قضایی از همان نقطه کلید خورد.
دوم: با آن پلاکاردی که از دژخیم ثابتی بالا برده شد یعنی «کابوس تروریستهای آینده»، همگان به چشم دیدند که این مدعیان دروغین دموکراسی و ائتلاف از همین الآن چه خوابهایی برای محدود کردن آزادی و کشتن و از بین بردن آزادیخواهان واقعی دیدهاند.
و سوم اثبات شد که مرزبندی قاطع با شیخ و شاه، بهعنوان مرز سرخ اصلی جبهه خلق، تا کجا واجب و ضروری است و برای تداوم و استمرار آتش قیام بر علیه نظام قتلعام و اعدام، باید ابتدا راهبند اصلی یعنی ویروس سلطنت را کنار زد و به این ترتیب است که راه قیام سراسری باز خواهد شد و اعتلاء خواهد یافت.
و اما کلام آخر اینکه، رونمایی از این سرجلاد، یک حماقت سیاسی به حساب میآید چرا که در زمانهای بهسر میبریم که حتی کارمندان اردوگاههای نازی با سابقه کار دفتری حتی در سنین کهولت دستگیر و محاکمه میشوند و ۷۸سال پس از جنگ جهانی دوم و سقوط فاشیسم هیتلری، هنوز در آلمان استفاده از نمادهای نازی از قبیل صلیب شکسته و حتی انکار هولوکاست جرم است. بنابراین به بانیان این حرکت ابلهانه باید گفت: اگر چه در سال۱۳۵۷ از اجرای عدالت و از حسابرسی و پاسخگویی به جنایات و مفاسد و تبهکاریها جان سالم بهدر بردید، اما بدانید بدون تردید و بهزودی به جرم جنایت علیه بشریت مثل دهها نفر از جنایتکارانی که پس از سالها ترس و وحشت و زندگی در سایه، حتی در ۹۰سالگی در آرژانتین و اسپانیا و ... شناسایی و دستگیر شدند، در مقابل عدالت و حسابرسی قرار خواهید گرفت.
م.امید
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است