از آثار و نتایج قیام سراسری مردم ایران، ایجاد شکافها و شقههای درشت و محسوس در رأس حاکمیت دینی است. قلم بهدستان و منبرنشینان و نیز رسانههای رنگارنگ استبداد دینی از چنین پدیدهیی با اسم رمز «سکوت خواص»! یاد میکنند.
واکنش مجیزگویان خامنهای به «سکوت خواص»
منظور بهکاربرندگان اسم رمز «سکوت خواص» این نیست که چرا برخی از مقامهای اجرایی یا حوزوی یا اعضای سابق دولت و مجلس یا صاحبمنصبان خانهنشین و سلبریتیهای نظام در برابر قیام سراسری مهر خاموشی بر لب زدهاند، آنها این سکوت معنادار را نوعی اعتراض به سلطنت خامنهای و شیوههای فاشیستی او قلمداد میکنند. انتظار دارند برای مقابله با توفان هولناک قیام، این «خواص» با ایستادن در کنار خامنهای و تأیید احکام اعدام و سرکوب، سرنوشت خود را به سرنوشت ننگین او گره بزنند.
یک پامنبری مجیزگوی خامنهای، با چاپلوسی و التماس در حضور او، خطاب به همین بهاصطلاح «خواص» میگوید:
«خیلیها [متأسفم این را عرض کنم]، خیلیها مصلحت چه عرض کنم مصلحت هم که نیست خودشان را در سکوت میبینند آدمی که با یک بیانیه و اطلاعیهاش جامعه به هم میریزه یا ساکت میشه، آدم عادی نیست آدمی که با یک پیامکش جامعه آرام میشه یا جامعه به هم بریزد آدم عادی نیست خواص باید خیلی حواس شان جمع باشه» (تلویزیون شبکهٔ خبر. ۴آذر ۱۴۰۱)
حسینعلی سعدی، یک آخوند عضو خبرگان ارتجاع نیز گفته است: «خواص در زمین جریان باطل بازی نکنند و حرکات آنها در جامعه مبتنی بر جریان باطل نباشد» (شهدای ایران. ۴آذر ۱۴۰۱).
از این صریحتر، مشاور رئیسی، آخوند رضا تقوی است که در تجمع آخوندها در «اجتماع میثاق با ولایت» گفت: «ضربه سکوت خواص در حوادث کمتر از اغتشاشگران نیست» (انتخاب. ۴آذر ۱۴۰۱).
وقتی این سکوت میشکند!
همین چند فاکت کافی است تا به مخاطب نشان دهد در پس پرده غلغلهیی برپاست.
بهنظر میرسد این اصرار و الحاح برای شکستن «سکوت خواص» از سوی بادمجان دورقاب چینان خلیفهٔ سرشکسته، چندان هم به نفع او نباشد؛ زیرا یکی از خواص درست در همین روزها سکوت خود را شکست و خطاب به خامنهای [و نه به مجیزگویان و مشاطهگران او] نوشت:
«با صراحت و به ضرس قاطع میگویم و تمام کارشناسان بیغرض میگویند که اداره و مدیریت جمهوری اسلامی در تمام بخشهای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و سلوک فردی شکستخورده است و اکنون ملت ایران حق خود را در اداره و حاکمیت خود را بر سرنوشت و زندگی بدون زور و ارعاب طلب میکند و این تظاهرات قطعاً از طرف هشتاد و پنج درصد ملت حمایت میشود» (زیتون. حسین انصاریراد. ۲آذر ۱۴۰۱).
او سپس به ولیفقیه پابهگور و طرد شده از جانب مردم ایران اینچنین هشدار میدهد:
«آقای خامنهای! انفجار عظیم رخ خواهد داد».
بگذریم از اینکه انصاریراد چون دیگر اصلاحطلبان قلابی، راهکار را در «اصلاح» کالبد فرتوت و تاریخ مصرف گذشتهٔ «جمهوری اسلامی» با توسل به مهرههای سوخته و آبروباخته میداند اما آنچه مهم است این است که اکنون خودیهای دیروزی نیز دریافتهاند که این وضعیت پایدار نیست؛ نسبت دادن قیام مردم ایران به آمریکا و اسراییل یک ترفند نخنما و مضحک است و آنچه در خیابانهای بهپاخاسته ایران میگذرد «شعلهٔ کوچکی است از کانون بزرگ و حجمی عظیم از خشم و ناخشنودی و بیاعتمادی و ناامیدی از مدیریت ناکارآمد و فاسدی که به هیچیک از مطالبات واقعی و حیاتی مردم پاسخ نداده و بر جمیع شئون حیات فردی و اجتماعی و سیاسی و سلوک شخصی و شیوهٔ زندگی حکم میراند» (همان منبع).
شکاف در بالا، ریزش در پایین
همانطور که اشاره شد این شکافها و شقهها از آثار محتوم پیشروی و تعمیق قیام سراسری است. بههمان میزان که پیام انقلاب در جامعهٔ متلاطم ایران رسوخ میکند، به همان میزان بدنهٔ حکومت لاغر و لاغرتر میشود و چنددستگی، بههم ریختگی و هراس و استیصال در رأس آن افزایش مییابد. این شکافها و شقهها همچنین در پایین و بدنهٔ نظام منجر به ریزش، انفعال، بیانگیزگی و سردرگمی میگردد. فقط کسانی با بیت فاسد خامنهای باقی میمانند که از قبل جنایت منافع کلان دارند و دستشان تا مرفق به خون آلوده است.
مردم ایران پس از ۴۴سال دیگر فریب راهکارهای بینابینی برای بزک و تغییر چهرهٔ این رژیم را نخواهند خورد. داعیهٔ اصلاح این رژیم حواله دادن قیامآفرینان به سرابی دیگر است. تنها راهبرد آزموده شده و پیروزمند برانداختن تمامیت استبداد دینی با استراتژی کانونهای شورشی و آتش جواب آتش است.
آری، «انفجار عظیم» در راه است.