امروز هم مثل چند وقتی که به در و دیوار شهر دقت کردهام یادم آمد اکنون سالهاست از شعارهای جنگافروزانه و جاسوس پروری و سرکوب دیو جماران و جانشین مفلوکش بر روی در و دیوار شهر خبری نیست. آنچه جایگزین شده رمقی به اندازه سید علی هم ندارد.
خیلیها یادشان هست از صبح که پا از خانه بیرون میگذاشتی هر دیوار و ساختمان و دکلی که میشد چیزی روی آن نوشت خالی نمیگذاشتند: "صلح ضداسلام است"، "حتی اگر یک بسیجی هم باقی بماند ما جنگ را ادامه میدهیم"، "فتح قدس از راه کربلا"، "جنگ نعمت است"، "منافقین بدتر از کفارند"... و خزعبلات دیگر با مایههای ضد مجاهدی،جنگافروزی، جاسوسی از همسایه و جاسوس پروری، دجالگری و ضد زن.
حتی از کف خیابان هم نمیگذشتند و به خدمت شعار گرفته بودند تا علاوه بر منبر و محراب و رادیو تلویزیون پشموشیشه و روزی نامه و نماز جمعه و مناسبتها و گردهماییها و نمایشگاهها و اداره و کارخانه و آموزشگاه و حتی قبرستان، در مسیر کار و بازار و مدرسه و کارخانه هم مردمان "آخوند و اختناق" زده با مظاهر حاکمیتی منحوس روبهرو شوند و یک لحظه غافل نباشند که ولی امر مسلمین و بل کل جهان در خواب وبیداری، در روز و شب و در حضر و سفر و در همه حالات مراقب اعمال و گفتار و حتی افکار شان است و مبادا غفلت کنند که ادب ناشده از گله ولایت جدا افتند.
میبایست چرخه دجالگری و بمباران بیوقفه تبلیغاتی آنچنان بر سر و روی مردم ببارد که فرصت نفس کشیدن نداشته باشند و ذهن ها آنچنان بر قالب ولایت شکل بگیرد و آنچنان بغض علی در اذهان و دلها بماند که وقتی خبر شهادتش در مسجد میشنوند بپرسند علی مگر مسلمان بوده؟ در مسجد چه میکرده؟
این روزها هم که روحانی از روان درمانی حرف میزند دقیقاً از همان منطق مایه میگیرد که اذهان را با هر خزعبلاتی گیج و منگ کنید تا یادشان برود خفقان و تورم و فساد و بنبست یعنی چه. حکایت دوستی به یادم میآید که در زمان دانشجویی میگفت این کتری چای را اگر بدون دستمال برداشتی و احساس سوزش کردی با خودت تکرار کن آی چه سرده سرده سرده ده ده ده ده و زود ببر آنطرف دیگه احساس سوزش نمیکنی.
باری عکسهای خمینی در ابعاد بزرگ در نمای سیمانی ساختمانهای رو به ترافیک به چشم میخورد و بعد از اینکه ریق و لعنت هر دو را سر کشید علی گدا هم به شعارهای در و دیوار اضافه شد. هنوز هم در جاهایی که بهراحتی در دسترس گوجه و رنگ پاشی نباشد بقایا و لواحق همان عکس و شعارها به چشم میخورد. در مقطعی ورود به ادارات با آستین کوتاه را هم قدعن کرده بودند. هر که ریش نداشت غیرخودی محسوب میشد تا داعش در سالیان بعد همان کند که خمینی مبدعش بود. این جنون تبلیغ و شعار و صیانت از مظاهر آخوندی مخصوصاً سرکوب زنان از حاکمیتی بود که میدانست حق حاکمیت مردم را غصب نموده و در اساس فاقد مشروعیت و بالتبع فاقد اعتماد بهنفس است. وگرنه حکومت مشروع و مردمی هرگز هرگز هرگز به چنین جنونی پناه نمیبرد. این مقطع دوام نیاورد و در سال ۶۴ به یاد داریم که پاسدارها از ترس گرفتار شدن به تیر غیب و کینه خلق شروع به تراشیدن ریش کردند و اغلب با لباس آدمها بیرون می آمدند که باعث مضحکه شده بود...
در همان مقطع یک موج ریزش هم در پاسدارها اتفاق افتاد که بعضاً به برخی خانوادهها مراجعه میکردند و میگفتند حساب ما از اینها جداست.
از شعارها و عکسها میگفتم که این روزها حکم جن و بسم الله را پیدا کرده و از ترس ابراز نفرت مردم و سوزاندن و پاره کردن جرأت نمیکنند هر کجا را که دلشان خواست کثیف کنند. نوع شعر و شعارها هم فرق کرده مثلاً در بالا و پایین شعارها و اراجیف خودشان نقلقول از امامان شیعه میآورند یا یک دعا مینویسند که فقط بزدلانه بگویند لطفاً ما را پاره پوره نکنید. اما جرأت نمیکنند علامت مشخصههای خودشان را بگذارند.
این عقبنشینی به هر میزان که باشد یعنی پیشروی جامعه، یعنی اذعان به کینه عمیق مردم از مظاهر حکومتی! چیزی که روزمره در میان مردم و زندگی روزمره موج میزند. حتی از آنجا که عوامل رژیم کم آوردهاند بعضاً حتی با عکسهای درخت و چمن و حتی مثل خیابان کریمخان تصاویری از داستانهای ایرانی جایگزین کردهاند. واقعاً احتضار یک حکومت مفلوک در مظاهر خیابانیش هم هویداست و بیرمقی فتیله ارتجاع به رنگ پریدگی تبلیغات خیابانیش هم رسیده است. این تازه یک ورق از داستان است. داستان برگهای دیگری هم دارد که فقط خوب است به بیلبوردها با اجاره سرسامآور اشاره شود که با رعایت خط قرمز "موی زن" هر ادا و اطوار قابل تصوری را به رخ میکشند. دیگر از عبا و عمامه و دری وریهای گور به گور شده و جانشین بر حقش اثری نیست مگر در حصار گزمه و دوربین و مراکز حکومتی.
حال این بیلبوردهای تجاری اگر چه یک کار کردش جایگزینی مظاهر نفرت است اما سر دیگر قضیه در جیب ملاست. پولهای نجومی در همین رابطه به جیب مافیای شهرداری میرود. خود آگهیها و تبلیغات تجاری چه در بیلبوردها و چه رادیو تلویزیون و غیره به راهرو های پیچ در پیچ گنگهای فساد و خون راه میبرد. شرکتهای پوششی با ظاهری آراسته و کارکنانی غلط انداز در چنبره خونخواران و درندههای فربه است. کافی است فقط به یاد بیاوریم یکی از مدیران مالی پشموشیشه آخوندی کردان بوده است و ماجرای وزیر شدن و مدرک جعلیش لغت کردانیسم را به فرهنگ لغت دوران حاکمیت آخوندی اضافه کرد. لغتی در کنار دیگر لغات و واژههایی که فقط در این حاکمیت سیاه مجال بروز یافت مثل گورخواب،کلیه فروش، قرنیه فروش، آقازاده، دختر فراری (سالها پیش اولین بار به کسر ر خواندم و وقتی متوجه شدم حرف ر در واژه دختر ساکن است از بیخبری خود و انحطاط حاصل از فاشیسم آخوندی لرزیدم)_ ای لعنت بر ارمغان سیاه خمینی _ گو اینکه هر لفظ و واژه سیاه از فرط شیوع و تکرار عادی میشود و حاکمیت بارها تلاش کرد وجدان جامعه را کرخت و بیحس کند اما قیامها و خیزشهای پیاپی و جوانان جان برکف و از خود گذشته خلاف آن را ثابت کردند (برای نمونه ارجاع میدهم به فیلم سخنان اتشین بانوی گرامی لر در تظاهرات ۹۶خرمآباد).
اینچنین است که حکومت لرزان با پیشروی خلق در تمام مظاهرش عقبنشینی میکند. دیگر نای کشاندن عکسهای منحوس به خیابانها را ندارد چون شعلههای پیاپی آتش در سال ۸۸ و رشد شتابان کمی و کیفی ان طی سالهای گذشته و امسال را چشیده است ناچار به امام مقوایی بسنده میکند و همین هم بر سر و رویش میشکند. خیابانها اندک اندک نفس گرفتهاند. مظاهر تباهی زائل میشوند و آینهها بالا میآیند.
محمد کمال آبادی