پسلرزههای حذف آخوند شیاد «حسن روحانی» و رد صلاحیت او همچنان ادامه دارد و رسانهها و نشریات سیلیخوردهٔ اصلاحاتی آکنده از آه و نالههای این جماعت است. البته آنها پیش از این هم دیده بودند که خامنهای در مسیر انقباض با کسی شوخی ندارد و از پاسداری مثل لاریجانی هم که «رفیق شصتساله و مشاور و نماینده و منصوب سیساله» خودش است نمیگذرد، با این حال تلاش داشتند با حضور روحانی در خبرگان، سهمی در خوان قدرت داشته باشند.
روحانی هم در مجیزگویی از خامنهای کم نمیگذاشت و در همه موضعگیریهایش از قهر با صندوق پرهیز میداد و شیادانه سعی میکرد که بین جریانی که آنها را «اقلیت حاکم» میخواند با خلیفه ارتجاع تفاوت قایل شود و همواره گوشهٔ چشمی داشت که بهدلیل سوابق امنیتیاش در حفظ نظام، این بار نیز او را به بازی بگیرند اما اینگونه نشد و خامنهای در یک اقدام مفتضح، دانهدرشتترین مهره اصلاحاتی را با تیپا از قطار نظامش به بیرون پرتاب کرد.
به همین دلیل باند مغلوب نظام بهشدت احساس حقارت و ذلت میکند و چون میداند همچنان که یکی از خودشان گفت نزد مردم ایران سرنوشتی بهغیر از «۶ تیر چراغ برق» ندارد، شروع به هشدار و فریاد و ابراز نگرانی کردهاند:
آخوند منتجبنیا با ابراز وحشت از کسادی انتخابات و اینکه «این برخوردها سبب میشود همان درصد [یکرقمی!] هم که میخواهند در انتخابات شرکت کنند دلسرد شوند»، هشدار میدهد که «ردصلاحیت کسی که در نظام مسئولیت داشته، آن هم در این سطح و ۸ سال رئیسجمهور کشور، چند دوره نماینده مجلس، جانشین فرمانده جنگ و … بوده و چنین امتیازهایی داشته، هزینه بسیار سنگینی برای نظام دارد» (خبر آنلاین، ۵ بهمن).
زیدآبادی با ابراز تعجب از اینکه همه رئیسجمهورهای خامنهای «پس از ورود به ساختمان پاستور، با هر سابقه و گرایش و طرز فکری خواه ناخواه "تو زرد"از کار در میآید و منحرف میشود» با طعنه توصیه میکند که «در این صورت، درِ ساختمان پاستور را باید گِل گرفت چون این ساختمان حکم"منحرفساز" پیدا کرده است!» (اعتماد، ۶ بهمن).
و دیگری هم آب پاکی را روی دست همه میریزد و میگوید خامنهای در یک جبر تاریخی به جایی رسیده است که جز خودش هر کس دیگر را از دم تیغ میگذراند: «عملاً دیگر رئیسجمهور و رئیس دولت صلاحیتداری از نگاه مسئولان نظارتی (به جز شخص رهبری) باقی نمانده است؛ احتمالاً اگر محمدعلی رجایی هم زنده بودند... او هم حکمش متفاوت از سایر رؤسایجمهور نبود» (هممیهن، ۷ بهمن)
«مصلحت موقتی» انتخابات!
اگر چه مردم ایران بهطور عام از این مسخرهبازیها عبور کردهاند و رأی خودشان را در سلسله قیامهای سالهای ۹۶ به بعد با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» دادهاند، با این حال حذف بالاترین مهرهٔ باند مغلوب نظام، حرکت قابل توجهی از جانب خامنهای بود و با این اقدام، برگ دیگری در رسوایی خالصسازی خامنهای ورق خورد.
حال در این نقطه و تا همین جا که سگدعواهای ناشی از این حذف به اوج خود رسیده، مشخص شده است که:
- تمام آن تبلیغات کذایی و آن «۲۴میلیون رای» که برای روحانی در بوق و کرنا کرده بودند، مزخرفات و حاصل زد و بند در اتاق تجمیع بوده است.
- اگر بهقول خودشان رد صلاحیت محمود علوی «وهن نظام» بهمعنی وارفتگی نظام بود، رد صلاحیت روحانی نشان میدهد که نظام خامنهای از پایبست ویران است و فقط ظاهری سر پا دارد. خامنهای میخواهد جلوی کمترین تنش و شکاف از درون و یا شورش و قیام از بیرون را بگیرد تا مانع از فرو ریختن نظام شود.
- همهٔ تبلیغاتی که خامنهای در چهار محور مسخرهٔ «رقابت»، «مشارکت»، «امنیت» و «سلامت» درباره انتخابات تکرار میکرد، یاوهای بیش نبوده و تمام هم و غم او همان مورد سوم یعنی امنیت بوده است: «انتخابات... اولین معنای آن امنیتآوری است» (جوان، ۲ بهمن)
- رای مردم و انتخابات و احزاب و... مفاهیمی هستند که هرگز با ولایت فقیه همخوانی ندارند. اساساً نمایش انتخابات بر او تحمیل شده و چیزی بیش از یک آکت «مصلحتی» یا «تزیینی» نبوده است. همان چیزی که تقی گیوهچی مقبور ملقب به مصباح یزدی آن را صراحتاً اعلام کرده بود: «رأیگیری و نظرخواهی از مردم صرفاً تابع یک ضرورت و مصلحت موقتی بوده است» (انصافنیوز، ۱۱ دی ۱۴۰۲). و دیگر آخوندها نیز اذعان کردهاند که پدرجد همهشان یعنی خود دجال هم حتی به «مردم» اعتقادی نداشت چه برسد به «رای مردم»: «امام (ره) در نجف قائل به جمهوری نبودند» (همان).