کارزار گسترده «رأی من سرنگونی» رو در روی پروژهٔ خامنهای برای انقباض نظام فرتوت ولایت، درخشید و ضربهای کاری به رژیم درمانده آخوندی وارد کرد. کارزاری که روز ۲۸خرداد۱۴۰۰ در تحریم بیسابقه و سراسری سیرک انتخابات نظام توسط مردم ایران نمود پیدا کرد و کلان برنامهٔ خامنهای برای یکپایه کردن نظامش را تبدیل به کلان ضربه به آن کرد.
تحریم سراسری سیرک انتخابات آنقدر بارز بود که بهرغم تمام صحنه سازیهای رژیم، بزرگترین خبرگزاریها و شبکههای خبری و تلویزیونی بینالمللی از تهران اجماعاً به آن گواهی دادند و سردی و خالی بودن صفها و بیمیلی مردم برای حضور در پای صندوقهای رأی را، گزارش کردند. اینگونه جهان دریافت که در ایران، دوقطبی نهمیان این جناح و آن جناح مافیای ولایت، بلکه دوقطبی واقعی میان رژیم آخوندی از یکسو؛ و مردم، مجاهدین و مقاومت ایران در سوی دیگر است. دو قطب متضادی که میان آنها دریایی از خون به عمق ۴۰سال در تلاطم است؛ دوقطبی که یکی برای بقای خود بهرغم قانونمندیهای تاریخ دست و پا میزند و دیگری برای ریشهکنی استبداد و گسستن بند از بند ارتجاع و به کف آوردن گوهر آزادی، میرزمد؛ و اکنون با تحریم سراسری مردم ایران نشان دادند که یگانه رأیشان «سرنگونی» است.
در جریان کارزار ملی و سراسری «رای من سرنگونی» این دوقطبی حقیقی جامعهٔ ایران آنقدر بارز شد که حتی رسانههای رژیم مجبور بهاعتراف شدند که «دوقطبی اصلی میان مردم و ضدمردم شکل گرفته است» (فرهیختگان-۲۷ خرداد)؛ و نمایندگان خامنهای با اعتراف به آن نالیدند که «اگر کسی در انتخابات رأی ندهد به مجاهدین رأی داده و پشت سر دشمن قرار گرفته است» (علمالهدی-۲۸خرداد).
اما این دوقطبی حقیقی بهرغم دیکتاتوری و اختناق مطلق چگونه بارز و نمایان شد؟
تلاش و رزم ۱۲۰۰خبرنگار و گزارشگر سیمای آزادی از ۴۰۰شهر در سراسر میهن اشغالشده و ارسال بیش از ۳۵۰۰کلیپ قابل ارائه به مراجع بینالمللی و افکار عمومی از حوزههای خالی؛ و سوت و کوری سیرک انتخابات، این مهم را محقق کرد و تصویر واقعی از ایران را به مردم جهان نشان داد.
این حجم از گزارش و کلیپ در ابعاد چند هزار، که حتی رسانههای دیگر بهتعداد انگشتان دست هم از آن بیبهره بودند؛ در حالی محقق شد که دستگاه امنیتی-اطلاعاتی رژیم تماماً برای مقابله با کانونهای شورشی و خبرنگاران سیمای آزادی و سایت مجاهد از قبل بسیج شده بودند. اما عمق پایگاه اجتماعی مجاهدین و ریشهداری آنها در جای جای میهن اشغالشده و قلوب میلیونها ایرانی، چنان شبکهٴ گسترده و کارآمدی ایجاد کرده که نهتنها توان پاره کردن تور اختناق رژیم را دارد، بلکه بهصورت هماهنگ و سازماندهی شده میتواند چنین دستاوردی داشته باشد. همان شبکهیی که آخوندها وحشتزده به آن اعتراف کرده و مینالند: موج جوانان «به سوی ساختار و تشکیلات خطرناک و پیچیدهٔ مجاهدین روانه شده» و جوانان «اکنون در دستههای ۲ تا ۳نفره و زیر فرمان شبکهٔ شوم مجاهدین، شبانه راهی گوشه و کنار شهرها شده و با بمب و آتش، به جان مراکز امنیتی میافتند» (خبرگزاری حکومتی دانشجو-۲۲خرداد۱۴۰۰).
این همان واقعیتی است که رهبر مقاومت، آقای مسعود رجوی درباره آن گفت: «... از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ دو قطب بیشتر وجود ندارد: جبهه خلق و مقاومت و آزادی در برابر ولایت فقیه و جبهه ارتجاع و دیکتاتوری و حفظ نظام و رژیم قتلعام. ». (۴خرداد ۱۴۰۰). .
و اکنون پس از جراحی بخشی از رژیم توسط خامنهای و آوردن رئیسی جلاد، قطب برانداز پرشور و مقتدر، با اعلام «مؤسسان پنجم ارتش آزادیبخش» و با کانونهای دلیر شورشی، میرود تا با برپا کردن قیامی آتشین، آخرین ضربه را به نظام پوسیدهٔ ولایت وارد آورد و رأی مردم ایران، آزادی و جمهوری دمکراتیک را تحقق بخشد.