یک آلترناتیو واقعی، متکی به یک نیروی جانبرکف سازمانیافته و حاضرگو در تمامی عرصههای رزم و نبرد و آزمایش است و اگر نیرویی آلترناتیو است، ریشه عمیق در مردمش دارد و تمامی آنها را از هر قوم و ملیت و اقلیت مذهبی نمایندگی میکند و در انظار جهانیان بهمثابه نیروی اصلی جایگزین شناخته میشود، چرا که در عمل و در تعادلقوا وزن و صلاحیت خود را به اثبات رسانده است. مقاومت ایران با ائتلاف دیرپای شورای ملی مقاومت، علاوه بر ویژگیهای یادشده، نه تنها آزمون سخت پایداری بر سر اصول در عین مناسبات دموکراتیک و شورایی را ازسرگذرانده است، بلکه توطئههای مشترک ارتجاع و استعمار را درهمشکسته و جایگاه خود را بهمثابه یگانه آلترناتیو، تثیبت کرده است.
علاوه بر این، ایستادگی در برابر تنورهکشیدن فاشسیم مذهبی و پدرخوانده تروریسم در هر کجا از داخل شهرهای ایران گرفته تا سراسر جهان، از این آلترناتیو چهره مقاومت استواری ساخته است که بهقول رئیسجمهور منتخب این شورا، مریم رجوی، این آلترناتیو «مظهر شرف و اعتبار وجود ایران و ایرانی است».
اما اکنون که دنبالچههای خمینی، بوی حلوای نظام به مشامشان خورده، هر یک به نوعی بر یابوی توهم سوار شده و کوس آلترناتیوی میزنند و بعضاً برای مجاهدین که نیروی محوری این مقاومت است لغز دموکراسی میخوانند.
اما صحنه روشنتر از آن است که نیازی به پاسخگویی به این مترسکهای به حرکت درآمده از باد تبلیغاتی ارتجاع و استعمار باشد. از«بچه شاه» تا از این قماش همه «شیران علم» هستند که اگر بادی نباشد جنبشی نخواهند داشت.
امروز «کانونهای شورشی» و «ارتش آزادیبخش ملی ایران» بالاترین نقدینگی ملی برای سرنگونی رژیم ضدبشری هستند. باید بهقول مریم رجوی پرسید: « این نقدینه استراتژیکی را چه کسی پیافکنده و در چه مسیری و چگونه بهثمر نشانده است»؟
انقلاب ایران را خمینی ربود، فرهنگ ایرانی و ارزشهای مبارزاتی ما را به لوث ارتجاع و دجالگری آلود و میهن ما را به کام استبداد و جنگ و عقبماندگی فرو برد.
اما چه کسی با شعارِ انقلاب دموکراتیک در ایران، رو در روی ” انقلاب اسلامی” خمینی، او را به چالش کشید؟
چه کسی با برافراشتن پرچم مقاومت بدون سازش، در برابر یورش ویرانگر خمینی ایستاد؟
چه کسی فضای پرابهام سیاسی را روشن کرد و قاطعانه گفت: شعار اصلی انقلاب ایران، شعار آزادی و تهدید اصلی، ارتجاع و دیکتاتوری دینی است؟
چه کسی گفت و در این ۳۰سال اثبات شد که افعی، کبوتر اصلاحات و میانهروی نمیزاید.
حالا از شما میپرسم: راستی او چه کسی است؟
چه کسی است که زندانیان مجاهد با امید به او و راه و رسمش بر تختهای شکنجه مقاومت کردهاند و مقاومت میکنند؟ تیربارانشدگان و قتلعام شدگان، راه و نام او را فریاد زده و فریاد میزنند.
صدایش از ۳۰سال پیش در گوشها و جانها باقیست که گفت:
«هزاران بار بر بدنم شلاق زدند، هزاران بار طناب به گردنم انداختند، من نماینده نسل بیشمارانم، آمدهام تا خودم را برای آزادی خلق در زنجیرم فدا کنم».(مسعود رجوی ۳۰خرداد ۶۴)
کلام او نزد شیفتگان آزادی، بشارت رهایی است و نزد دشمنان آزادی، پژواک جرم و گناه.
او بود که شورای ملی مقاومت ایران را بنیان گذاشت، ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد و کشتی مقاومت سازمانیافته مردم ایران را از سونامی بمباران و حمله و محاصره عبور داد.
به همین علت است که مثل همه تجربههای تلخ تاریخ، دستهای دشمن و خنجرهای زهرآگین خیانت، برای ترور شخصیت و حذف فیزیکی او به کار میافتند.
در آمریکا، آبراهام لینکلن را دیکتاتور و فاقد صلاحیت نامیدند. چرا که بیانیه رهایی بردگان را امضا کرده بود.
و در دوران ملی شدن صنعت نفت، مصدق بزرگ را با القابی نظیر عوامفریب، خودخواه و خودرأی، میکوبیدند. امروز هم همانها بهصورت دنبالچههای شاه و شیخ در نهان بهصورت مشترک خنجر آخته علیهاش تیز میکنند و در عیان پز اپوزیسیون میگیرند در حالی که همه با هم عین پوزیسیون ارتجاع و استعمارند.
اما آن که این قافله را تا به اینجا از کورهراههای صعب از هفت دریای رنج و خون عبور داده، از مسیرهایی که در هر قدمش چندین توطئه و دام چیده بودند که هر یک از آنها برای انهدام کامل یک مقاومت کافی بود، نسل خجسته ایمان و انقلاب را امروز به قامت افراشته کانونهای شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران بالغ کرده است. و آرمان و پیام پاکش خونی است در رگهای کانونهای شورشی که صلای آزادی را در تمام شهرهای میهن سردادهاند. پس بر ماست که روز ۹تیر در میعادگاه بزرگ مقاومت ایران در ویلپنت حاضر شویم و خروش این خون در رگهای میهن اسیر را انعکاس دهیم.
ب. رضایی