کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ لحظهای سرنوشتساز در تاریخ معاصر ایران است که پیامدهای آن تا امروز بر حیات سیاسی و اجتماعی کشور سایه افکنده است. این رویداد به تعبیر بسیاری از تاریخپژوهان، آغاز دورهای تازه از وابستگی ساختاری، استبداد سیاسی و سرکوب سازمانیافته بهشمار میآید.
به بیان دقیق، کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از رهگذر ائتلافی شوم میان رجال خودفروخته و آخوندهایی از قبیل کاشانی و بهبهانی با طراحی استعمار و حمایت دربار و ارتش وابسته به شاه به اجرا درآمد. این ارزیابی بر ماهیت دوگانه کودتا انگشت میگذارد: از یک سو، دخالت مستقیم قدرتهای استعماری و از سوی دیگر، همکاری نیروهای داخلی ارتجاعی.
بهرهبرداریهای کودتا برای استبداد و استعمار
کودتای ۲۸ مرداد فقط به حذف دولت ملی دکتر محمد مصدق محدود نماند. شاه از این تجربه دریافت که باید با تمام قوا، در مسیر اختناق و سرکوب و وابستگی به اجنبی پیش برود. تأسیس ساواک را میتوان محصول این سمتگیری دانست. ارتجاع مذهبی نیز با محاسبهای فرصتطلبانه آموخت که باید منتظر لحظهٔ میوهچینی باشد؛ الگویی که بعدها در انقلاب ۱۳۵۷ خود را نشان داد. استعمار نیز به همان اندازه بهره برد و حمایت از دیکتاتوری برای استمرار منافع کلان خود از منابع ایران را بهعنوان راهبردی پایدار دنبال کرد.
درسی برای نیروهای آزادیخواه
در برابر این جبهه ضدملی، نیروهای انقلابی و پیشتازان جنبش آزادیخواهانه نیز به جمعبندی تازهیی دست یافتند. آنان دریافتند «جنبش آزادیخواهانهٔ مردم ایران حتی اگر هم در مقطعی بهقدرت برسد، بدون یک تشکل انقلابی و سازمان پیشتاز فداکار، محکوم به شکست است. حتی خود مصدق در واپسین سالهای زندگی بر همین نکته انگشت گذاشت و با الهام از جنبش الجزایر نوشت: «ملتی هم هست که در راه آزادی و استقلال از همه چیز میگذرد و دیگران هم اگر علاقه بهوطن دارند باید از همین راه بروند و آن را انتخاب نمایند». این عبارت، وصیتی تاریخی است که نشان میدهد تجربه ۲۸ مرداد، مصدق کبیر را نیز به سوی ضرورت سازمانیافتگی انقلابی سوق داد.
اعترافات دیرهنگام قدرتهای کودتاچی
هفتاد سال پس از آن کودتا، اعترافات مکرر قدرتهای خارجی نشان داد که آن کودتا نه تنها یک اشتباه سیاسی بلکه یک جنایت تاریخی بوده است. بهعنوان نمونه، دیوید اوئن، وزیر خارجه اسبق بریتانیا، بهطور صریح اذعان کرده است: «انگلستان باید سرانجام نقش رهبریکنندهٔ خود را در کودتای ۱۹۵۳ که آخرین رهبر منتخب دموکراتیک ایران را سرنگون کرد، بپذیرد». او افزود: «با اعتراف به اینکه اشتباه کردیم و به گامهایی که به سوی ایران دموکراتیک در حال توسعه بود آسیب زدیم، اکنون اصلاح امور را کمی محتملتر میکنیم».
همچنین سازمان سیا در سال ۲۰۲۳ (۱۴۰۲) با انتشار یک سند صوتی اعتراف کرد که کودتا «غیردموکراتیک» بوده است. مادلین آلبرایت نیز در سال ۲۰۰۰ گفته بود که آمریکا «نقش مهم» در آن کودتا داشته و باراک اوباما نیز در سال ۲۰۰۹ تصریح کرد که «اقدامات سیا منجر به سرنگونی یک حکومت دموکراتیک و منتخب مردم ایران شد». این اعترافات دیرهنگام، اشاره به زخمی همواره باز و خونین در تاریخ ایران دارند.
پیوند کودتا با تداوم دیکتاتوری
پیوند میان کودتای ۲۸ مرداد و تداوم دیکتاتوری در ایران روشن است. شاه پس از کودتا، سه دهه دیگر بر ایران حکومت کرد، اما بهرغم برخورداری از قویترین ارتش منطقه و ساواک مخوف، سرانجام توسط مردم ایران به زیر کشیده شد. امروز نیز نظام ولایت فقیه که بر همان میراث استبداد و سرکوب بنا شده، به پایان خود نزدیک است. در این معنا، کودتای ۲۸ مرداد را باید نه رویداد تاریخی صرف، بلکه نقطهای زنده در حافظه جمعی دانست که با قیامهای سراسری مردم ایران پیوندی ارگانیک دارد.
دادخواهی ماندگار
این اعترافات و بازخوانیها بر حقیقتی بنیادی تأکید میکنند: کودتای ۲۸ مرداد بهمعنای واقعی کلمه، تجاوز به حقوق ملی و مردمی بود و از همین رو است که مطالبات دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران در طول دههها همواره به آن ارجاع دادهاند.
به بیان دیگر، ۲۸ مرداد نه نقطه پایان بلکه آغاز چرخهای طولانی از مقاومت بوده است؛ چرخهای که از فداییان و مجاهدان دهه ۴۰ و ۵۰، تا زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و قیامهای اخیر در ایران امتداد یافته است. این دادخواهی بیگمان با سرنگونی دیکتاتوری ورشکستهٔ دینی و استقرار یک جمهوری دموکراتیک بر خرابههای آن به سرانجام خود نزدیک خواهد شد. با وجود یک ارتش آزادیبخش ملی یک آلترناتیو دموکراتیک و نیز کانونهای شورشی در داخل ایران، تحقق چنین روزی بسا نزدیک است.