نگاهتان را ببین چگونه بغض
بر تصویر یادها
با قافیههای آبی باران هنوز میسراید
سینهٔ کلمات ابریست
خاطره از طراوت حضورتان هنوز خیس است
من و این همه یاد جوان
من و این همه پچپچ بیرنگی شبنم
من و این همه شکوفهٔ خجستهٔ نام
نرفتهاید، نرفتهاید، نرفتهاید...
خلوتهای سادهٔ خیس را به یادتان نماز خواهم برد
شعرها ببین چگونه از حرمت پروازتان اشکآلودند
ساعت ۰۴۴۵ صبح ۱۹فروردین ۹۰، مکان شمال اشرف در عراق
آغاز حملهٔ نیروهای مهاجم نوری مالکی، نخستوزیر دستنشاندهٔ عراق به فرمان خامنهای به اشرف
دختران جوان مجاهد خلق با کاسکتهایی بر سر و سپرهایی سبک بر دست، با فرو افتادن پردهٔ تاریکی بر آسمان اشرف میدانستند حملهیی در راه است و به همین خاطر تا آن زمان بیدار مانده بودند تا راه قاتلان تا دندان مسلحی را سد کنند که میخواستند با شکافتن خاکریزها وارد قرارگاهشان شده و یک قتلعام را شروع کنند.
صدای غریو آمیخته با اعتراض این دختران شیردل جدار سربی صبح را میشکافت و تا دوردستها طنین میانداخت. نیروهای سیاهپوش سوات و آدمکشان حرفهیی مالکی علاوه بر تفنگ و نارنجکانداز با خود کارد و چماق و دیگر ابزار مرگآور به همراه آورده بودند اما کسی از آنان را یارای قدم به جلو نهادن نبود. نبرد در این جبهه متوقف مانده بود اما همزمان از نقاط دیگر شمال قرارگاه آغاز شده بود. غرش آزاردهندهٔ موتور هامویها در خیمههایی از غبار و دود بیوقفه به گوش میرسید. رگبار تیربارها در متنی از صدای تکتیرهای متوالی گاه با طنین انفجار نارنجکها همراه میشد و در هوای صبحگاهی تا دوردستها میرفت.
«پشت ایستگاه برق احرار»
این نام را بهخاطر بسپاریم. این نام هنوز در خاطرات جاری است و با هر بار به یادآوردنش خونی داغ در شریانمان دویدن میآغازد. برخی مکانها تاریخ را با خود حمل میکنند. باری انسانی دارند. فراتر از ظرفیت خود میدرخشند. برای هر کس که آن روز در آنجا بود یا وصف آنجا را از آنجاییها شنید، این نام هنوز داغ و ملتهب است. تکان میدهد، برمیانگیزاند، به راه میاندازد، به راهانداختگان را به دویدن وامیدارد و دوندگان را به پرواز.
ایستگاه برق احرار کجاست؟
در نام «ایستگاه برق احرار»، به دو تاریخچه برمیخوریم. یکی نام سرمهندس الکترونیک، مجاهد شهید، حمید احرار، دیگری ایستگاهی ابتکاری که ساکنان اشرف با سری کردن چند ژنراتور ۱مگاتنی برپا کرده بودند تا در دوران سخت و صعب محاصرهٔ اشرف در عراق، برق مورد نیاز خود را تأمین کنند. مجاهد شهید حمید احرار در آبان ۷۸ در اثر انفجار یک کمپرسی در پشت قرارگاه حبیب [واقع در ۳۵کیلومتری مرزهای میهن] متعلق به ارتش آزادیبخش ملی ایران، بهشهادت رسید. این کمپرسی را نیروی تروریستی قدس برای کشتار مجاهدین به آنجا روانه کرده بود. حمید در وصیتنامهٔ خود نوشته بود:
«نارنجکی هستم که ضامن آن را کشیدهاند
پرتاب کنید تا کاخ ظلم خمینیان را بر سرشان خراب کنم»
با تأسی به او زنان و مردان مجاهد و آن دختران جوان که گفتیم در حوالی این ایستگاه و خیابان اصلی اشرف سنگر گرفته بودند تا با دستهای خالی با هامویهای مسلح و قاتلان حرفهیی مصاف دهند. آنان به جای نارنجک [که نداشتند] سنگهایی را که از زمینهای اشرف گردآورده بودند، به سوی سرنشینان مسلح هامویها پرتاب میکردند. نتیجهٔ نبرد در منطق نظامی از پیش مشخص بود؛ اما همین دستهای خالی هامویها را متوقف کرد.
آخرین خط درگیری، نقطهٔ تماس و حدفاصل بین دو نیرو بود. یکی تا سرحد جان برای حفظ کیان آزادی میجنگید، دیگری آمده بود تا فروغ آزادی را در کانون آزادی خاموش نماید. مجاهدین ایستادند؛ زیرا همهٔ آنها مانند صبا گفته بودند «تا آخرش میایستیم»
بهای ایستادگی آنها در ۶ساعت نبرد متوالی خون انتقام ناگرفتهٔ ۳۶قهرمان اشرفی بود. ۸تن از این قهرمانان، زنان مجاهدی بودند که در پشت ایستگاه برق احرار با برافراشتن قامتهای بیزره خود، تهاجم هامویها را به شکست کشاندند. ۶شقایق خونین رخسار: «صبا هفتبرادران، شهناز پهلوانی، مهدیه مددزاده، آسیه رخشانی، فائزه رجبی، نسترن عظیمی، مرضیه پورنقی، فاطمه مسیح»
۳۵۰مجروح از این نبرد به جا ماند که ۱۸۰تن از آنان هدف تیر مستقیم قرار گرفته و حداقل از روی ۲۲نفرشان خودروی هاموی عبور کرده بود. ۶مجروح نیز از سوی نیروهای مالکی به گروگان گرفته شدند.
دلایل و زمینههای حمله به اشرف
قیام ۸۸و بهدنبال آن خیزش مردم ایران در بهمن ۸۹ خیابانها را در زیر پای خامنهای به لرزه درآورده بود. کیفیت جدیدی در قیام بهمن ۸۹جاری شده بود. تهاجم مردم با دستان خالی به سوی نیروی انتظامی و چرخاندن ورقی که تا آن زمان چندان سابقه نداشت. این به مذاق خامنهای خوش نمیآمد. جوانان شورشی کاری را در خیابانهای تهران صورت داده بودند که رد پای مقاومت اشرفیها در ۶ و ۷مرداد ۸۸ را با خود داشت. مقاومت در برابر نیروی مهاجم و مسلح با سپر کردن اندام بیدفاع خود. منبع الهام این کیفیت جدید جایی جز اشرف، کانون خیزش و مقاومت نبود.
یادآوری میشود که در ۶اسفند ۸۹ مردم عراق نیز با ترتیب دادن تظاهرات بزرگی، دست رد به سینهٔ نوری مالکی، دستنشاندهٔ حلقه بهگوش خامنهای زده و با شعار «کذاب کذاب نوری مالکی» خواستار برکناری او شده بودند.
بنابراین خامنهای نخستین جایی را که باید نشانه میرفت اشرف بود. خامنهای میخواست با یورش به اشرف و قتلعام آن، زهر قیام بهمن ۸۹ را که بیوقفه در شریان نظامش میدوید، خنثی نماید. بهانه نیز از قبل مشخص بود: «مجاهدین زمینهای شمال قرارگاه اشرف را غصب کردهاند و باید این زمینها به کشاورزان برگشت داده شود»!
از روز ۱۴فروردین ۹۰ دولت عراق نیروهای پیاده ـ مکانیزهٔ خود را با نفربر بی.ام.پی وان وارد شمال عراق کرد. هدف از ورود آنها تسخیر شمال قرارگاه تا خیابان اصلی آن بود. مجاهدین اشرف بهمحض اطلاع از این تعرض، به رویارویی با آنها شتافته و با هل دادن زرهیها به عقب این تعرض برنامهریزی شده را ناکام گذاشتند. اگر فیلمهای آن دوران را نگاه کنیم، زنان و مردان مجاهدی را خواهیم دید که با بدنهایشان حلقههای متراکم زنجیری را تشکیل دادهاند تا به این وسیله جلو پیشروی زرهیها را بگیرند. در اقدامی حیرتناک و بینظیر در تاریخ، آنها با یکی کردن دستانشان زرهیهای سنگین را به عقب هل داده و به شکست وادار کردند.
این شکست نوری مالکی را وادار کرد تا قاتلان هامویسوار و حرفهیی خود را وارد صحنه نماید و از همان ابتدا با تیر مستقیم ساکنان بیدفاع اشرف را هدف قرار دهد؛ قاتلانی که برخی از آنها با زبان فارسی به اشرفیها ناسزا میگفتند.
دستآوردهای حماسهٔ ۱۹فروردین
حمله به اشرف، به خبر اول خبرگزاریهای بینالمللی و عربی تبدیل شد. ایستادگی اشرف باعث آزادی ۶گروگان اشرفی گردید بهدلیل همین ایستادگی بود که موج جدیدی از حمایتهای جهانی برانگیخته شد. سخنگوی وزارت خارجهٔ آمریکا، در ۲۰فروردین گفت که دولت و ارتش عراق شروعکنندهٔ این بحران بودهاند و ما از این موضوع برآشفتهایم. وزارت خارجهٔ انگلستان و نروژ از این اقدام وحشیانهٔ دولت عراق ابراز انزجار کردند. بسیاری از شخصیتهای عراقی و ایرانی این یورش وحشیانه را محکوم نمودند. به این ترتیب ایستادگیاشرف، توطئهٔ خامنهای ـ مالکی را ناتمام گذاشت. مالکی با استیصال تمام تاریخ ضربالاجل خود برای بستن اشرف را به ۳۱دسامبر ۲۰۱۱ موکول کرد و این یک عقبنشینی و یک اعتراف آشکار به شکست بود.
خانم مریم رجوی در فروردین ۱۳۹۱در سالگرد حماسهٔ ۱۹فروردین که «فروغ اشرف» نام گرفت، گفت: «هرگز در محاسبه رژیم ولایت فقیه نمیگنجید که شما بتوانید با وادار کردن جامعه جهانی به دخالت در معادله اشرف، در معادلات سیاسی، ضربالاجل پایان سال میلادی را پس بزنید. هرگز در محاسبه خامنهای نمیگنجید که شما بتوانید با عزیمت به محل دیگر، یعنی محل جدید، یعنی لیبرتی و گذار به مرحلهیی تازه، طرح نابودی جنبش مقاومت سازمانیافته را خنثی کنید».
از قلب همین حماسه و به اعتبار خون پاک قهرمانان آن بود که خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا در مهر ۹۱ جامهٔ امکان به خود پوشید.
بازتاب و امتداد حماسهٔ ۱۹بهمن در افق سیاسی ـ اجتماعی ایران
کانونهای شورشی از کجا جوشیدهاند؟ به چه دلیل، انبوه و جریانوار، جوانانی از میان مردم میجوشند که حاضرند خطر کنند و با برافراشتن جانهای شیفتهٔ خود وثیقهٔ آزادی قرار دهند. مردم ایران با الهام از کدامین حماسهها قیامهای ۹۸ و ۹۶ و ۸۸ را رقم زدهاند. آیا بدون داشتن یک الگو و کانون الهامبخش مقاومت و قیام در داخل ایران متصور بود؟ اینجاست که نگاهها به سوی اشرف دوخته میشود. اشرف با داشتن تاریخچهای مشحون از فدا، حماسه، شکافندگی و راهگشایی است. امروز هر خیابان ایران با مشق صدای پای کانونهای شورشی بیدار است. آنها نبض تپندهٔ ایران و ایرانی در برابر استبداد آخوندی هستند؛ استبدادی که میخواهد با کرونا سایهٔ مرگ و اختناق را بر میهن ما بیش از آنچه که هست بگستراند اما نمیتواند؛ زیرا مقاومتی در تار و پود جامعه ایران حضور دارد که از ۱۹فروردین و دیگر حماسههای درخشان نسل مسعود الهام گرفته است. آری دیروز ۱۹فروردین بود، امروز نیز ۱۹فروردین است. صدای صبا هفتبرادران امروز رساتر از دیروز در گوشها در پژواک است:
«ما ایستادهایم، ما تا آخرش میایستیم»
مطالب مرتبط: