عاشورای حسینی تصویری فراگیر از انسان کامل و تمام انسانیت است. هر گوشه این تابلو عظیم و شکوهمند، رسانای پیامی ژرف است. برانگیختگی و وجدی که صحنههای عاشورا میآفریند آنچنان است که آدمی را گاه به جذبه تماشای شکوه انسان، آنچنان که میتواند باشد میکشاند.
یکی از آنها به خون در غلتیدن 9 شهید پیش چشمان مادرانشان میباشد و این گوشهیی از حماسه بزرگ زنان پروقار کربلاست.
9تن شهیدان عاشورا که در برابر چشمان مادرانشان جنگیدند و در جنگی که سرانجام آن از پیش مشخص بود، به دردناکترین وجهی جان دادند، عبارتند از:
1- عبداللّه بن حسین طفل شیرخواره سرور آزادگان ـ علی اصغر ـ که مادر بزرگوارش حضرت رباب است.
2- عون بن عبداللّه بن جعفر، مادرش زینب کبری است.
3- حضرت قاسم بن حسن، فرزند امام حسن (ع) که مادرش رمله بود.
4- عبداللّه بن حسن، مادرش، بنت شلیل است.
5- عبداللّه بن مسلم، مادرش، حضرت رقیه سلام الله علیه، دختر امیرالمؤمنین (ع).
6- محمد بن ابی سعید بن عقیل، که نام مادرش که در عاشورا و هنگام شهادتش حاضر بود، در تاریخ نیامده است.
7- عبداللّه بن عمیر کلبی که مادرش قمر او را بعد از شهادت پدرش، به میدان نبرد فرستاد و تشویق به جهاد نمود.
8- عـلی بن حسین (حضرت علی اکبر) که مادرش حضرت لیلا بود.
9- عمر بن جناده که مادرش بحریه بود و این زن والامقام حماسهای به عظمت همه حماسههای بیاد ماندنی بشر دارد. پس از آن که همسرش جنادهٴ بن کعب بهشهادت رسید، فرزندش که نوجوانی 11ساله بود، ناگاه سلاح پدر را برداشت و به میدان شتافت و اذن کارزار خواست. امام حسین مخالفت کرده و به او گفت: «پدر تو هماکنون کشته شده است وآمدن تو به میدان برای مادرت که در خیمهها چشم بما دوخته، سنگین خواهد بود». ولی او جواب داد: «انّ امی هی التّی امرتنی»، «هم اوست که به من فرمان داده که به پیشگاه تو بشتابم». امام حسین لختی به سکوت گذراند. شاید به ثمره دودمان و خاندان عقیدتی خود مباهی بود. و شاید به نوجوانان نسلهای آتی که در اوج آگاهی به نبردی نابرابر برمیخیزند، میاندیشید. جـوان به تنهایی و بیباک به خیل سپاه دشمن تاخت و دشمن پلید چون یارای رویارویی با دلیری او را نداشتند بزدلانه از همه سو او را در میان گرفتند و باران تیر بر او باریدند و چون به خاک افتاد با کینه و غیظ ویژه دژخیمان، سر آن دلاور را به سوی اردوی حسین علیهالسلام که نظارهگر صحنه بودن، پرتاب کردند.
مادر عمر جناده خود را به میدان رساند، سر بریده فرزند را بر دو دست گرفت و گفت: «ای روشنای چشم و ای شادی دل، آفرین برتو باد»! آنگاه سر فرزند را به سوی دشمنان پرتاب کرد و گفت آنچه در راه خدا دادهایم هرگز پس نخواهیم گرفت! زان سپس به خیمه و چادرهای اهل بیت بازگشت، میله و عمود خیمهای را از زمین برکند و بسوی میدان شتافت تا بر دشمنان حسین حمله برد و به راه همسر و پسرش برود. امام حسین او را صدا زد و خواست تا بازگـردد. مادر را تنها دستور سرور و مقتدایش میتوانست از رزم بازدارد. او ماند تا همراه با بزرگ بانوی عاشورا حماسه عظیم دیگری را خلق کند.
بحریه این بزرگ بانوی دشت کربلا هنگام حمله به دشمن میخواند:
«بیهوده نپندارید که سالخورده زنی ضعیف و ناتوانم، چون زمان دفاع از مقتدایم فرا رسد، در خاکپای فرزندان بزرگ بانوی عالمیان فاطمه، فرق سرهایتان را با ضربات سنگین خواهم شکافت»!
یکی از آنها به خون در غلتیدن 9 شهید پیش چشمان مادرانشان میباشد و این گوشهیی از حماسه بزرگ زنان پروقار کربلاست.
9تن شهیدان عاشورا که در برابر چشمان مادرانشان جنگیدند و در جنگی که سرانجام آن از پیش مشخص بود، به دردناکترین وجهی جان دادند، عبارتند از:
1- عبداللّه بن حسین طفل شیرخواره سرور آزادگان ـ علی اصغر ـ که مادر بزرگوارش حضرت رباب است.
2- عون بن عبداللّه بن جعفر، مادرش زینب کبری است.
3- حضرت قاسم بن حسن، فرزند امام حسن (ع) که مادرش رمله بود.
4- عبداللّه بن حسن، مادرش، بنت شلیل است.
5- عبداللّه بن مسلم، مادرش، حضرت رقیه سلام الله علیه، دختر امیرالمؤمنین (ع).
6- محمد بن ابی سعید بن عقیل، که نام مادرش که در عاشورا و هنگام شهادتش حاضر بود، در تاریخ نیامده است.
7- عبداللّه بن عمیر کلبی که مادرش قمر او را بعد از شهادت پدرش، به میدان نبرد فرستاد و تشویق به جهاد نمود.
8- عـلی بن حسین (حضرت علی اکبر) که مادرش حضرت لیلا بود.
9- عمر بن جناده که مادرش بحریه بود و این زن والامقام حماسهای به عظمت همه حماسههای بیاد ماندنی بشر دارد. پس از آن که همسرش جنادهٴ بن کعب بهشهادت رسید، فرزندش که نوجوانی 11ساله بود، ناگاه سلاح پدر را برداشت و به میدان شتافت و اذن کارزار خواست. امام حسین مخالفت کرده و به او گفت: «پدر تو هماکنون کشته شده است وآمدن تو به میدان برای مادرت که در خیمهها چشم بما دوخته، سنگین خواهد بود». ولی او جواب داد: «انّ امی هی التّی امرتنی»، «هم اوست که به من فرمان داده که به پیشگاه تو بشتابم». امام حسین لختی به سکوت گذراند. شاید به ثمره دودمان و خاندان عقیدتی خود مباهی بود. و شاید به نوجوانان نسلهای آتی که در اوج آگاهی به نبردی نابرابر برمیخیزند، میاندیشید. جـوان به تنهایی و بیباک به خیل سپاه دشمن تاخت و دشمن پلید چون یارای رویارویی با دلیری او را نداشتند بزدلانه از همه سو او را در میان گرفتند و باران تیر بر او باریدند و چون به خاک افتاد با کینه و غیظ ویژه دژخیمان، سر آن دلاور را به سوی اردوی حسین علیهالسلام که نظارهگر صحنه بودن، پرتاب کردند.
مادر عمر جناده خود را به میدان رساند، سر بریده فرزند را بر دو دست گرفت و گفت: «ای روشنای چشم و ای شادی دل، آفرین برتو باد»! آنگاه سر فرزند را به سوی دشمنان پرتاب کرد و گفت آنچه در راه خدا دادهایم هرگز پس نخواهیم گرفت! زان سپس به خیمه و چادرهای اهل بیت بازگشت، میله و عمود خیمهای را از زمین برکند و بسوی میدان شتافت تا بر دشمنان حسین حمله برد و به راه همسر و پسرش برود. امام حسین او را صدا زد و خواست تا بازگـردد. مادر را تنها دستور سرور و مقتدایش میتوانست از رزم بازدارد. او ماند تا همراه با بزرگ بانوی عاشورا حماسه عظیم دیگری را خلق کند.
بحریه این بزرگ بانوی دشت کربلا هنگام حمله به دشمن میخواند:
«بیهوده نپندارید که سالخورده زنی ضعیف و ناتوانم، چون زمان دفاع از مقتدایم فرا رسد، در خاکپای فرزندان بزرگ بانوی عالمیان فاطمه، فرق سرهایتان را با ضربات سنگین خواهم شکافت»!