جنگ بدر در اسلام از اهمیت ویژهیی برخوردار است. جنگی که در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاده و علاوه بر آن در قرآن جمعبندی بسیار گویایی از این جنگ وجود دارد. اهمیت جنگ بدر در حدی است که حتی زیارتکنندگان حضرت ابوالفضل العباس که شأن و مرتبتش برای همه روشن است، در زیارتنامه خطاب بهحضرتش میگویند «خدا را شاهد میگیریم که آنچه را که تو از سرگذراندی همان است که شرکت کنندگان در نبرد بدر از سر گذراندند».
از بسیاری نقطهنظرهای ارزشی و عقیدتی، نبرد بدر بهمثابه نقطه عطفی در تارک نبردهای رهاییبخش اسلام میدرخشد.
خداوند روز جنگ بدر را «روز جدایی حق از باطل، روزی که دو گروه با هم رودررو شدند»، مینامد. (یوم الفرقان یوم التقی الجمعان -سوره انفال آیه ۴۱) این امر نشاندهنده وجود نقطه عطف مهم در این نبرد میباشد.
جنگ بدر در روز هفدهم ماه مبارک رمضان و در سال دوم هجرت در محلی بهنام "بدر" در حدود ۱۵۰ کیلومتری مدینه بهسمت مکه بهوقوع پیوست.
۱۸ ماه از هجرت پیامبر اکرم به مدینه میگذشت. مسلمانان پس از ۱۳ سال از شروع دعوت پیامبر و پس از عبور از سختترین و تلخترین مرحله مبارزه خود که همراه با تحمل وحشیانهترین شکنجهها، سرکوبیها و دربهدریها در مکه بود، اینک ۱۸ ماه است که وارد مرحله نوینی شدهاند. در زمانی که حضرت محمد در مکه بود، تماماً کار او روشنگری و تبلیغ اسلام، بدون دست بردن به سلاح، به هر قیمت بود. در ۱۳ سال بعد، بهویژه در ۱۰ سال آخر که دعوت به اسلام علنی شده بود، مسلمانان یک طرفه میخوردند و دم فرو میبستند.
سران ارتجاع حاکم در مکه با شکنجهها و قتلها و مصادرهٴ اموال و گرسنگی دادن و توطئه قتل رسول خدا، همهٴ راههای مسالمتآمیز مبارزه رهاییبخش را بستند و بهاین ترتیب برای آزادی و رهایی انسان از یوغ بندگی و جهالت و ظلمت، تنها راه مبارزه مسلحانه، با حاکمیت ارتجاع باقی ماند. به این علت همزمان با هجرت رسول خدا به یثرب (مدینه) آیه اجازهٴمبارزه مسلحانه نازل شد:
«أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه علی نصرهم لقدیر» {سوره حج/۳۹} ... «به کسانی که با آنان نبرد میشود و به آنان ظلم شده، اجازه داده میشود که مبارزه مسلحانه کنند و بیتردید خداوند بر پیروزی آنان، تواناست».
از ماه هفتم هجری، مجموعههای نظامی مسلمانان در مدینه تشکیل شد که مأموریتهای نظامی، مانند ناامن کردن راه تجارتی مکه به شام و احیاناً مصادره اموال این کاروانها و گشتهای نظامی و خبرگیری راه انداختند.
از بسیاری نقطهنظرهای ارزشی و عقیدتی، نبرد بدر بهمثابه نقطه عطفی در تارک نبردهای رهاییبخش اسلام میدرخشد.
خداوند روز جنگ بدر را «روز جدایی حق از باطل، روزی که دو گروه با هم رودررو شدند»، مینامد. (یوم الفرقان یوم التقی الجمعان -سوره انفال آیه ۴۱) این امر نشاندهنده وجود نقطه عطف مهم در این نبرد میباشد.
جنگ بدر در روز هفدهم ماه مبارک رمضان و در سال دوم هجرت در محلی بهنام "بدر" در حدود ۱۵۰ کیلومتری مدینه بهسمت مکه بهوقوع پیوست.
۱۸ ماه از هجرت پیامبر اکرم به مدینه میگذشت. مسلمانان پس از ۱۳ سال از شروع دعوت پیامبر و پس از عبور از سختترین و تلخترین مرحله مبارزه خود که همراه با تحمل وحشیانهترین شکنجهها، سرکوبیها و دربهدریها در مکه بود، اینک ۱۸ ماه است که وارد مرحله نوینی شدهاند. در زمانی که حضرت محمد در مکه بود، تماماً کار او روشنگری و تبلیغ اسلام، بدون دست بردن به سلاح، به هر قیمت بود. در ۱۳ سال بعد، بهویژه در ۱۰ سال آخر که دعوت به اسلام علنی شده بود، مسلمانان یک طرفه میخوردند و دم فرو میبستند.
سران ارتجاع حاکم در مکه با شکنجهها و قتلها و مصادرهٴ اموال و گرسنگی دادن و توطئه قتل رسول خدا، همهٴ راههای مسالمتآمیز مبارزه رهاییبخش را بستند و بهاین ترتیب برای آزادی و رهایی انسان از یوغ بندگی و جهالت و ظلمت، تنها راه مبارزه مسلحانه، با حاکمیت ارتجاع باقی ماند. به این علت همزمان با هجرت رسول خدا به یثرب (مدینه) آیه اجازهٴمبارزه مسلحانه نازل شد:
«أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه علی نصرهم لقدیر» {سوره حج/۳۹} ... «به کسانی که با آنان نبرد میشود و به آنان ظلم شده، اجازه داده میشود که مبارزه مسلحانه کنند و بیتردید خداوند بر پیروزی آنان، تواناست».
از ماه هفتم هجری، مجموعههای نظامی مسلمانان در مدینه تشکیل شد که مأموریتهای نظامی، مانند ناامن کردن راه تجارتی مکه به شام و احیاناً مصادره اموال این کاروانها و گشتهای نظامی و خبرگیری راه انداختند.
جنگ بدر:
در مدینه به رسول خدا خبر رسید که یک کاروان بازرگانی بسیار بزرگ قریش راهی شام است. فرماندهی این کاروان با ابوسفیان از مکارترین ثروتمندان و اشراف قریش بود. این کاروان هزار شتر بار داشت. این بزرگترین کاروان قریش بود. پیامبر اکرم مسلمانان را برای مصادره این کاروان فراخواند.
از آن طرف ابوسفیان بهشدت حساس بود که با کمین مسلمانان مواجه نشود و هرطور شده کاروان را بهسلامت بهمکه بازگرداند. وقتی به او خبر رسید که محمد برای بازگشت کاروان روزشماری میکند و در کمین این کاروان است، ابوسفیان فردی را به مکه فرستاد تا قریش را برای حفاظت از این کاروان بسیج کرده و بهخارج از مکه بفرستد.
سران قریش جمع شدند و ۳ روز تمام افراد را بسیج کردند و سلاح و مرکب و پول و غذا توزیع نمودند تا مردم بیشتری را بهجنگ با مسلمانان بکشانند.
بدون استثناء تمام سران قریش (جز ابولهب) برای نجات کاروان و جنگ با مسلمانان، از مکه خارج و عازم میدان شدند.
رسول خدا در پیرامون چاههای بدر که محل گذر کاروانها بود، مستقر شد. دو نفر از خبرگیران پیامبر اکرم، خبر آوردند که «فردا یا پس فردا کاروان ابوسفیان بهاینجا خواهد رسید».
از طرف دیگر بهابوسفیان خبر رسید که دو نفر در حوالی چاههای بدر دیدهشدهاند. او با هوشیاری فهمید که اینها از افراد محمد هستند و به این دلیل به سرعت از سمت چاههای بدر دور شد.
از آنطرف نیروهای مشرکین مکه نیز بهنزدیکیهای بدر رسیدند. بهرغم اینکه این سه نیرو (مسلمانان، نیروی مشرکین و کاروان) فاصله چندانی از هم نداشتند، ولی بهدلیل تپه ماهور بودن منطقه، هیچکدام از این سه نیرو در دید همدیگر قرار نداشتند.
پیامبر اکرم از طریق تیمهای شناسایی از حضور یک نیروی جنگی که از مکه برای نجات کاروان آمده بود، مطلع شد. لحظهٴ آزمایش خطیر برای مسلمانان فرا رسید.
پیامبر اکرم مطابق سنت بینظیر خود، ابتدا مسلمانان را از آمدن نیروی قریش مطلع کرد. بحثهای داغی به میان کشیده شد. قرآن صحنهٴ این آزمایش را به این صورت تصویر کرده است: (سوره انفال آیه ۶ تا ۱۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
یجادلونک فی الحقّ بعد ما تبین کأنّما یساقون إلی الموت وهم ینظرون (۶)
«بعد از آن که حق و حقیقت، روشن شد، با تو دارند بحث و مجادله میکنند. گویا که به سمت مرگ رانده میشوند و همینطور دارند نگاه میکنند»
(از سیاق این آیه چنین بر میآید که وقتی مسلمانان موضوع را فهمیدند، مقداری بیتوقعیشان شد زیرا انتظار این چنین آزمایشی را نداشتند)
وإذ یعدکم اللّه إحدی الطّائفتین أنّها لکم وتودّون أنّ غیرذات الشّوکة تکون لکم ویرید اللّه أن یحقّ الحقّ بکلماته ویقطع دابر الکافرین (۷)
«آنگاه که خداوند به شما وعده داد که یکی از این گروه (یعنی یا کاروان و یا لشکر جرار) از آن شما خواهد بود، شما دوست داشتید که آن یکی که دارای نیروی قدرتمند نیست، برای شما باشد (یعنی کاروان) ولی خدا میخواهد که حق و حقیقت را با کلمات خودش محقق کند و دنبالهٴ حق ستیزان را ببرد»
لیحقّ الحقّ ویبطل الباطل ولو کره المجرمون (۸)
«تا اینکه حق را محقق کند و باطل را تباه سازد ولو اینکه جنایتکاران، بدشان بیاید»
بدینترتیب، دو دیدگاه در برابر هم قرار دارند.
از نظر نظامی، تعادلقوا حکم میکرد که مسلمانان از تندادن به این جنگ، ابا کنند و یا ناراحت شوند.
رسول خدا، ۴ نفر از جمله حضرت علی را بهاطراف فرستاد. این تیم چهار نفره، افرادی را که برای بردن آب به سپاه دشمن آمده بودند، دستگیر کرده و به سرعت بهسمت اردوگاه پیامبر راه افتادند. پیامبر اکرم از طریق سؤال و جواب از این افراد، ارزیابی دقیقی از کم و کیف نیروهای دشمن بهدست آورد: «این نیرو حدود ۱۰۰۰ نفر هستند که تماماً مسلح میباشند. حدود ۱۰۰ رأس اسب و ۹۰۰ شتر هم دارند».
اما نیروی خودی ۳۱۳ نفر بوده که ۸۱ نفر از آنها از مهاجرین و بقیه از انصار بودند. در میان نیروی مسلمانان ۲۰ برده سابق، که اکنون مجاهدانی رها شده بودند، حضور داشتند. از مسلمانان فقط ۳ نفر (زبیر و مقداد و ثامر) اسب داشتند. تعداد شمشیر در میان نیروی خودی، کمتر از ۱۰ قبضه بود. برخیها بهتیر و کمان، نیزه یا چوبدستی مسلح بودند.
مسلمانانی که برای مصادرهٴ یک کاروان بزرگ به بدر آمده بودند، اکنون با دشمن غدار و تا دندان مسلحی روبهرو شدهاند. آنها در انتخاب بین کاروان و دشمن تردید داشتند.
رسول خدا خطاب به مسلمانان گفت: «به من مشورت بدهید که چه کنم؟».
از آنجا که مسلمانان فهمیدند که در آزمایش قرار گرفتهاند و وقت انتخاب است، شروع به موضعگیری کردند. عدهیی از مهاجرین پاسخ دادند: «یا رسولالله به هرآنچه مأمور هستی همان را انجام بده. با قریش همراه تو خواهیم جنگید».
سعد بن معاذ از بزرگان انصار گفت: «من از جانب همه انصار سخن میگویم. یا رسولالله ما به تو ایمان آوردهایم و رسالت تو را گواهی کردهایم. با تو عهد بستهایم که سخنانت را بشنویم و اطاعت نماییم. ای پیامبر خدا، هر آنچه را که خدا خواسته، شروع کن».
بنابراین انتخاب مسلمانان مشخص شد. آنها مشیت خدا را انتخاب کردند و نبرد با سپاه قریش را برگزیدند. در این میانه ابوسفیان توانست کاروان را بهسلامت بهسمت مکه عبور دهد و به سران قریش پیام داد که نیازی به جنگ نیست، برگردید؛ اما آنان گفتند بهترین موقعیت هست که حساب محمد را برسیم.
حال که انتخاب مشخص شد، مسلمانان چه کار باید میکردند؟
قرآن پاسخ را میدهد:
«إذ تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم أنّی ممدّکم بألفٍ مّن الملآئکة مردفین» (انفال- آیهٴ ۹)
«آنگاه که شما از خدا یاری خواستید، پس خداوند خواست شما را برآورد کرد که، من شما را با هزار ملائکهای که ردیف شدهاند، یاری میرسانم»
در این آیه تجربه مسلمانان اولیه را که از خدا یاری خواستند، بهعنوان یک تجربه برای کسانی که در راه خدا جهاد میکنند، یاد مینماید. یعنی بهرغم اینکه برای جنگ آماده شده و جان بر کف هستند، اما خودشان را با درخواست از خداوند، به خدا وصل نگه میدارند و در مقابل نیز خدا به آنان وعده یاری میدهد. این کنش و واکنش که از ایمان هر مجاهد ناشی میشود، پیوسته ارادهها را صیقل میزند. خداوند اضافه میکند:
«و ما جعله اللّه إلاّ بشری ولتطمئنّ به قلوبکم و ما النّصر إلاّ من عند اللّه إنّ اللّه عزیز حکیم» (انفال- آیهٴ ۱۰)
«خداوند یاری رساندن با هزار ملائکه را جز بشارت چیزی دیگری قرار نداد تا اینکه با این موضوع، قلبهای شما مطمئن باشد و بدانید که هیچ پیروزی جز از نزد خدا نیست و خداوند قدرتمند و با حکمت است».
ادامه دارد...
در مدینه به رسول خدا خبر رسید که یک کاروان بازرگانی بسیار بزرگ قریش راهی شام است. فرماندهی این کاروان با ابوسفیان از مکارترین ثروتمندان و اشراف قریش بود. این کاروان هزار شتر بار داشت. این بزرگترین کاروان قریش بود. پیامبر اکرم مسلمانان را برای مصادره این کاروان فراخواند.
از آن طرف ابوسفیان بهشدت حساس بود که با کمین مسلمانان مواجه نشود و هرطور شده کاروان را بهسلامت بهمکه بازگرداند. وقتی به او خبر رسید که محمد برای بازگشت کاروان روزشماری میکند و در کمین این کاروان است، ابوسفیان فردی را به مکه فرستاد تا قریش را برای حفاظت از این کاروان بسیج کرده و بهخارج از مکه بفرستد.
سران قریش جمع شدند و ۳ روز تمام افراد را بسیج کردند و سلاح و مرکب و پول و غذا توزیع نمودند تا مردم بیشتری را بهجنگ با مسلمانان بکشانند.
بدون استثناء تمام سران قریش (جز ابولهب) برای نجات کاروان و جنگ با مسلمانان، از مکه خارج و عازم میدان شدند.
رسول خدا در پیرامون چاههای بدر که محل گذر کاروانها بود، مستقر شد. دو نفر از خبرگیران پیامبر اکرم، خبر آوردند که «فردا یا پس فردا کاروان ابوسفیان بهاینجا خواهد رسید».
از طرف دیگر بهابوسفیان خبر رسید که دو نفر در حوالی چاههای بدر دیدهشدهاند. او با هوشیاری فهمید که اینها از افراد محمد هستند و به این دلیل به سرعت از سمت چاههای بدر دور شد.
از آنطرف نیروهای مشرکین مکه نیز بهنزدیکیهای بدر رسیدند. بهرغم اینکه این سه نیرو (مسلمانان، نیروی مشرکین و کاروان) فاصله چندانی از هم نداشتند، ولی بهدلیل تپه ماهور بودن منطقه، هیچکدام از این سه نیرو در دید همدیگر قرار نداشتند.
پیامبر اکرم از طریق تیمهای شناسایی از حضور یک نیروی جنگی که از مکه برای نجات کاروان آمده بود، مطلع شد. لحظهٴ آزمایش خطیر برای مسلمانان فرا رسید.
پیامبر اکرم مطابق سنت بینظیر خود، ابتدا مسلمانان را از آمدن نیروی قریش مطلع کرد. بحثهای داغی به میان کشیده شد. قرآن صحنهٴ این آزمایش را به این صورت تصویر کرده است: (سوره انفال آیه ۶ تا ۱۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
یجادلونک فی الحقّ بعد ما تبین کأنّما یساقون إلی الموت وهم ینظرون (۶)
«بعد از آن که حق و حقیقت، روشن شد، با تو دارند بحث و مجادله میکنند. گویا که به سمت مرگ رانده میشوند و همینطور دارند نگاه میکنند»
(از سیاق این آیه چنین بر میآید که وقتی مسلمانان موضوع را فهمیدند، مقداری بیتوقعیشان شد زیرا انتظار این چنین آزمایشی را نداشتند)
وإذ یعدکم اللّه إحدی الطّائفتین أنّها لکم وتودّون أنّ غیرذات الشّوکة تکون لکم ویرید اللّه أن یحقّ الحقّ بکلماته ویقطع دابر الکافرین (۷)
«آنگاه که خداوند به شما وعده داد که یکی از این گروه (یعنی یا کاروان و یا لشکر جرار) از آن شما خواهد بود، شما دوست داشتید که آن یکی که دارای نیروی قدرتمند نیست، برای شما باشد (یعنی کاروان) ولی خدا میخواهد که حق و حقیقت را با کلمات خودش محقق کند و دنبالهٴ حق ستیزان را ببرد»
لیحقّ الحقّ ویبطل الباطل ولو کره المجرمون (۸)
«تا اینکه حق را محقق کند و باطل را تباه سازد ولو اینکه جنایتکاران، بدشان بیاید»
بدینترتیب، دو دیدگاه در برابر هم قرار دارند.
از نظر نظامی، تعادلقوا حکم میکرد که مسلمانان از تندادن به این جنگ، ابا کنند و یا ناراحت شوند.
رسول خدا، ۴ نفر از جمله حضرت علی را بهاطراف فرستاد. این تیم چهار نفره، افرادی را که برای بردن آب به سپاه دشمن آمده بودند، دستگیر کرده و به سرعت بهسمت اردوگاه پیامبر راه افتادند. پیامبر اکرم از طریق سؤال و جواب از این افراد، ارزیابی دقیقی از کم و کیف نیروهای دشمن بهدست آورد: «این نیرو حدود ۱۰۰۰ نفر هستند که تماماً مسلح میباشند. حدود ۱۰۰ رأس اسب و ۹۰۰ شتر هم دارند».
اما نیروی خودی ۳۱۳ نفر بوده که ۸۱ نفر از آنها از مهاجرین و بقیه از انصار بودند. در میان نیروی مسلمانان ۲۰ برده سابق، که اکنون مجاهدانی رها شده بودند، حضور داشتند. از مسلمانان فقط ۳ نفر (زبیر و مقداد و ثامر) اسب داشتند. تعداد شمشیر در میان نیروی خودی، کمتر از ۱۰ قبضه بود. برخیها بهتیر و کمان، نیزه یا چوبدستی مسلح بودند.
مسلمانانی که برای مصادرهٴ یک کاروان بزرگ به بدر آمده بودند، اکنون با دشمن غدار و تا دندان مسلحی روبهرو شدهاند. آنها در انتخاب بین کاروان و دشمن تردید داشتند.
رسول خدا خطاب به مسلمانان گفت: «به من مشورت بدهید که چه کنم؟».
از آنجا که مسلمانان فهمیدند که در آزمایش قرار گرفتهاند و وقت انتخاب است، شروع به موضعگیری کردند. عدهیی از مهاجرین پاسخ دادند: «یا رسولالله به هرآنچه مأمور هستی همان را انجام بده. با قریش همراه تو خواهیم جنگید».
سعد بن معاذ از بزرگان انصار گفت: «من از جانب همه انصار سخن میگویم. یا رسولالله ما به تو ایمان آوردهایم و رسالت تو را گواهی کردهایم. با تو عهد بستهایم که سخنانت را بشنویم و اطاعت نماییم. ای پیامبر خدا، هر آنچه را که خدا خواسته، شروع کن».
بنابراین انتخاب مسلمانان مشخص شد. آنها مشیت خدا را انتخاب کردند و نبرد با سپاه قریش را برگزیدند. در این میانه ابوسفیان توانست کاروان را بهسلامت بهسمت مکه عبور دهد و به سران قریش پیام داد که نیازی به جنگ نیست، برگردید؛ اما آنان گفتند بهترین موقعیت هست که حساب محمد را برسیم.
حال که انتخاب مشخص شد، مسلمانان چه کار باید میکردند؟
قرآن پاسخ را میدهد:
«إذ تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم أنّی ممدّکم بألفٍ مّن الملآئکة مردفین» (انفال- آیهٴ ۹)
«آنگاه که شما از خدا یاری خواستید، پس خداوند خواست شما را برآورد کرد که، من شما را با هزار ملائکهای که ردیف شدهاند، یاری میرسانم»
در این آیه تجربه مسلمانان اولیه را که از خدا یاری خواستند، بهعنوان یک تجربه برای کسانی که در راه خدا جهاد میکنند، یاد مینماید. یعنی بهرغم اینکه برای جنگ آماده شده و جان بر کف هستند، اما خودشان را با درخواست از خداوند، به خدا وصل نگه میدارند و در مقابل نیز خدا به آنان وعده یاری میدهد. این کنش و واکنش که از ایمان هر مجاهد ناشی میشود، پیوسته ارادهها را صیقل میزند. خداوند اضافه میکند:
«و ما جعله اللّه إلاّ بشری ولتطمئنّ به قلوبکم و ما النّصر إلاّ من عند اللّه إنّ اللّه عزیز حکیم» (انفال- آیهٴ ۱۰)
«خداوند یاری رساندن با هزار ملائکه را جز بشارت چیزی دیگری قرار نداد تا اینکه با این موضوع، قلبهای شما مطمئن باشد و بدانید که هیچ پیروزی جز از نزد خدا نیست و خداوند قدرتمند و با حکمت است».
ادامه دارد...