... موضوع یاری رساندن مسلمانان در جنگ بدر توسط ملائکه را خداوند، در آیات ۱۲۳ تا ۱۲۶ سوره آل عمران نیز آورده است. در این آیات، تعداد ملائکه با آنچه که در سوره انفال گفته، متفاوت است: (آیات ۱۲۳ تا ۱۲۶ سوره آل عمران)
ولقد نصرکم اللّه ببدرٍ وأنتم أذلّة فاتّقوا اللّه لعلّکم تشکرون (۱۲۳)
«بیتردید خداوند شما را در بدر یاری کرد، در حالی که شما از نظر نیرو، در پایین بودید. پس تقوا پیشه کنید شاید سپاس گذار باشید».
إذ تقول للمؤمنین ألن یکفیکم أن یمدّکم ربّکم بثلاثة آلافٍ مّن الملآئکة منزلین (۱۲۴)
«آنگاه که تو به مؤمنین میگفتی، آیا کافی نشد که پروردگارتان به شما با 3هزار ملائکهٴ فرستاده شده یاری رساند؟» سپس خداوند میگوید:
بلی إن تصبروا وتتّقوا ویأتوکم مّن فورهم هذا یمددکم ربّکم بخمسه آلافٍ مّن الملآئکة مسوّمین (۱۲۵)
«آری اگر پایداری کنید و تقوا پیشه کنید، آنگاه که دشمن به شما شتابان هجوم میکند، این چنین خداوند با 5هزار ملائکه که دارای علامت (مانند پرچم مسلمانان) بودند، به شما یاری میرسانند».
ملاحظه میشود که خدا شرط کمک به مسلمانان را پایداری و داشتن تقوا مشخص میکند.
حال بهتر است بهمعنی تقوا از دید قرآن و حضرت علی اشاره کنیم. اگر نکاتی در مورد تقوا، در قرآن و نهجالبلاغه را خلاصه کنیم، به این نتیجه میرسیم که بهطور ساده، تقوا یعنی گذشتن از منافع فردی در مقابل منافع جمعی و در عالیترین شکل، یعنی فدا کردن و پرداخت کردن مستمر برای راهگشایی راه جامعه. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که چرا خدا، کمک کردن خود به مجاهدان را به دو عامل مشروط میکند:
پایداری کردن
فدیه و پرداخت برای پیشبرد جامعه
از این دو شرط مشخص است که مبنای هر گونه کمک خداوند، خودمان هستیم.
وما جعله اللّه إلاّ بشری لکم ولتطمئنّ قلوبکم به و ما النّصر إلاّ من عند اللّه العزیز الحکیم (آل عمران-۱۲۶)
مجدداً برگردیم به سوره انفال. پس از اینکه مسلمانان انتخاب خود را کردند و برای مصاف با دشمن، برخاستند، آرامشی یافتند که در سایهٴ آن، خوابی که از آن احساس امنیت میشد، آنان را احاطه کرد.
إذ یغشّیکم النّعاس أمنةً مّنه وینزّل علیکم مّن السّماء ماء لّیطهّرکم به ویذهب عنکم رجز الشّیطان ولیربط علی قلوبکم ویثبّت به الأقدام (انفال-۱۱)
«آنگاه که خواب سبکی که از آن احساس امنیت ناشی میشد، شما را فراگرفت و خداوند از آسمان آب پاکی نازل کرد تا شما را با آن پاکیزه گرداند و پلیدیهای شیطان را از شما بزداید تا به این وسیله قلبهای شما را با هم پیوند دهد و گامهایتان را استوار نماید».
پس وقتی انتخاب صورت میگیرد، انسان احساس راحتی میکند، آلودگیها و ناپاکیهایش با این انتخاب شسته شده و مهمتر از آن، با همرزمان خود احساس وحدت و نزدیکی بیشتری میکند. همهٴ اینها ثبات قدم و پایداری فرد را افزایش میدهد.
حال بعد از کار ایدئولوژی و انتخاب، نوبت بهعمل میرسد. خداوند دستوراتش را در سوره انفال اینگونه صادر میکند:
إذ یوحی ربّک إلی الملآئکة أنّی معکم فثبّتوا الّذین آمنوا سألقی فی قلوب الّذین کفروا الرّعب فاضربوا فوق الأعناق واضربوا منهم کلّ بنانٍ (انفال-۱۲)
«آنگاه پروردگارت به ملائکه وحی کرد که من با شما هستم پس در ثابت قدم بودن کسانی که ایمان آوردهاند، بکوشید. من در قلب کسانی که با حق ستیزه میکنند، ترس میافکنم. پس گردنها و سرانگشتان دشمن را بزنید».
ذلک بأنّهم شآقّوا اللّه ورسوله و من یشاقق اللّه ورسوله فإنّ اللّه شدید العقاب (انفال-۱۳)
«زدن گردنها و سرانگشتان دشمن به این دلیل است که آنان با خدا و پیامبرش به مخالفت و جنگ برخاستند و هر آنکس که با خدا و رسولش سر ستیز داشته باشد، پس یقیناً خداوند سخت مجازات کننده است»
ذلکم فذوقوه وأنّ للکافرین عذاب النّار (انفال-۱۴)
«اینک بچشیدش و برای کافران عذاب آتش خواهدبود»
این آیه به این حقیقت اشاره دارد که دشمن، هم از دست مجاهدان خواهد چشید و هم در عذاب آتش خواهد بود.
یا أیها الّذین آمنوا إذا لقیتم الّذین کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار (انفال-۱۵)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با دشمن مواجه هستید که پیشروی میکند، پس به آنان پشت نکنید»
ومن یولّهم یومئذٍ دبره إلاّ متحرّفاً لّقتالٍ أو متحیزاً إلی فئةٍ فقد باء بغضبٍ مّن اللّه ومأواه جهنّم وبئس المصیر (انفال-۱۶)
«هرکس از شما در روز نبرد به دشمن پشت کند، مگر اینکه برای جنگ موضع عوض میکند و یا میپیچد به سمت دشمن، خداوند را به خشم میآورد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرنوشتی»
این آیه مشخص میکند فرار از جنگ، گناه کبیره است. زیرا یکی از شاخصهای گناه کبیره، خدا را به خشم آوردن و یا وعده جهنم و آتش است.
پس، دستورات مشخص و مرز سرخها روشن است. نبرد آغاز میشود. پیامبر اکرم خود آرایش نیروی خودی و نظام گرفتن آنها را بررسی کرده و اشکالات را برطرف مینماید. سپس در جایگاه فرماندهی مستقر میشود.
اشراف قریش گمان میکردند طی چند ساعت و در زمانی بسیار کوتاه همهچیز را بهنفع خود تمام خواهند کرد. حتی ابوجهل وقتی نیروهای مسلمان را دید، گفت بردههایمان آنان را جارو میکنند.
ابتدا «عتبة بن ربیعه» همراه با برادرش «شیبة بن ربیعه» و پسرش «ولید بن عتبه» (پدر، برادر و عموی هند جگرخوار، همسر ابوسفیان و مادر معاویه) به میدان آمدند و حریف طلبیدند. آنها تأکید کردند حریفان ما باید از قریش باشد. به دستور رسول خدا، حمزه و علی و «عبیدهٴ بن الحارث» (عبیده پسر عموی رسول خدا بود و ۶۰ سال داشت)، برای مبارزه به میدان شتافتند. حمزه و علی در دور اول حریفان خود را به خاک انداختند و عبیده و حریفش هر دو مجروح شدند که حریف عبیدهٴ را هم علی و حمزه کشتند. عبیدهٴ در نتیجه این جراحت شهید شد.
مسلمانان پس از پیروزی در این نبرد تن بهتن، آنچنان بر سر دشمن تاختند که گویی دشمن را جارو میکنند.
دیری نپایید که نتیجه نبرد مشخص شد. ارتجاع قریش ۷۰ کشته بر جای گذاشت. ابوجهل از جمله کشتههای قریش بود. علاوه بر آن، مسلمانان ۷۰ نفر از مشرکان را هم بهاسارت گرفتند. این کشتهها و اسیران عموماً از اشراف و سران مکه بودند. بقیهٴ دشمن با خفت و خواری، از میدان نبرد فرار کردند. مسلمانان ۱۴ شهید دادند. (۶ نفر از مهاجرین و ۸ نفر از انصار)
روز بدر، روز علی ابن ابیطالب بود. در بیشتر تاریخها، نوشتهاند که نصف ۷۰ کشته دشمن را علی از پای درآورد. کمترین عدد کشتههای دشمن به دست علی (ع) که در کتابها با اسم و مشخصات کشتهها نوشته شده، ۲۶ نفر هست. آری آن روز علی علیهالسلام، خصم آشتی ناپذیر ارتجاع و اشرافیت، یکه تاز بود. کینههای جاهلیت از علی علیهالسلام و اولاد او، از همانجا شکل گرفت. بیدلیل نبود که وقتی یزید با چوبدستی به دندانهای امام حسین میزد، میگفت: «یوم بیوم بدر». (امروز به تلافی روز بدر)
مؤمنان رها شده از بندها، این چنین در آن روز مشیت خدا را محقق نمودند. در نتیجه، ایمانشان بهراه پر فروغشان و نصرت قطعی حق بر باطل صد چندان گردید.
پیروزی محقق شد. اما خداوند میخواهد مؤمنان را یک مدار ایدئولوژیک بالاتر بکشد و نمیخواهد مؤمنان و مجاهدان راهش، هیچ چیزی را در این پیروزی به کیسه خود بریزند. نمیخواهد آنان را غرور فرا بگیرد. زیرا لغزشها و انحرافات از همین نقاط شروع میشود. قرآن با عالیترین برخوردها، مانع فوران فردیتها و حساب کردنها و به کسیهٴ خود ریختنها میشود. با یک هشدار همه دستآوردها را به خداوند نسبت میدهد. تا این چنین مجاهدان راهش همه اعمال را با یاد او، برای او، بسوی او، و با توکل بر او، انجام بدهند. به قول مسعود رجوی: «بک یا الله، لک یا الله، الیک یا الله وعلیک یا الله».
خدا چنین میگوید:
فلم تقتلوهم ولکنّ اللّه قتلهم و ما رمیت إذ رمیت ولکنّ اللّه رمی ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسناً إنّ اللّه سمیع علیم (انفال-۱۷)
«شما آنان را نکشتید اما این خدا بود که آنان را کشت. شما تیراندازی نکردید اما این خدا بود که تیر انداخت، برای اینکه مؤمنان را با آن به آزمایش بکشد، آزمایشی نیکو همانا که خداوند شنوا و داناست».
ذلکم وأنّ اللّه موهن کید الکافرین (انفال-۱۸)
«مسأله این است که خداوند خوار کننده شیوههای حق ستیزان است».
در جنگ بدر، دشمن بهویژه ابوجهل فکر میکرد با تاکتیکی که به کار گرفتهاند، یعنی زیادی نفرات و تسلیح کاملشان، پیروز خواهند شد. در حالی که خدا آنان را خوار کرد. سپس خطاب به مشرکین میگوید:
إن تستفتحوا فقد جاءکم الفتح وإن تنتهوا فهو خیر لّکم وإن تعودوا نعد ولن تغنی عنکم فئتکم شیئًا ولو کثرت وأنّ اللّه مع المؤمنین (انفال- ۱۹)
«اگر شما پیروزی میخواستید، دیدید که پیروزی آمد (اما برای مسلمانان) و اگر از جنگ و دشمنی دست بردارید، این برایتان بهتر است. اما اگر مجدداً برای جنگ باز گردید، ما هم باز خواهیم گشت. دار و دسته شما، شما را بینیاز نکرد حتی اگر بیشتر از این هم باشید، زیرا که خداوند با مؤمنان است».
پس در آیات بالا، خداوند همه دستآوردها را به خودش نسبت داد؛ از طرف دیگر میگوید مؤمنان و مجاهدان به این علت بیشکست هستند که خدا با آنان است. یعنی قدرت و دینامیسمی پشت آنان هست که هیچ نیرویی یارای مقابله با آن را ندارد.
با فرار دشمن، غنایم زیادی به دست مسلمانان افتاد. علاوه بر آن، رسول خدا در ازای آزاد کردن اسرای دشمن، مبالغی متناسب با ثروتشان از آنها گرفت. از جمله اسراء برادر حضرت علی (عقیل) و عمویش عباس و پسر عمویش و همچنین ابوالعاص داماد رسول خدا (البته دختر رسول خدا زینب، مسلمان بود، بعد از این داستان ابوالعاص نیز مسلمان شد)، جزو اسرای نبرد بدر بودند. رسول خدا از عباس عموی خودش که در مکه به رباخواری معروف بود، مبلغ هنگفتی گرفت. حال باید دید که مسلمانان نسبت به این غنایم چه برداشتی دارند؟ و در مورد این غنایم چه فکری میکنند؟ برخی از کسانی که غنایم زیادی در دست داشتند و یا آنهایی که کم داشتند و یا نداشتند، از رسول خدا کسب تکلیف کردند. خداوند در آیه ۴۱ سوره انفال این چنین پاسخ میدهد:
واعلموا أنّما غنمتم مّن شیءٍ فأنّ للّه خمسه وللرّسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السّبیل إن کنتم آمنتم باللّه و ما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان واللّه علی کلّ شیءٍ قدیر (انفال-۴۱)
«اگر به خدا و به آنچه که به بندهٴ خودمان در روز مرزبندی و روزی که دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند، نازل کردهایم ایمان آوردهاید، بدانید از آنچه که به غنیمت گرفتهاید، یک پنجم آن متعلق به خدا و رسولش و فقرای نزدیک و یتیمان و فقرا و کسانی که در راه ماندهاند میباشد و خداوند بر همه چیز تواناست».
در اینجا خداوند صحنههای قبل از شروع جنگ را دوباره توضیح میدهد، تا همه چیز در ذهنها بازسازی شود.
إذ أنتم بالعدوه الدّنیا وهم بالعدوه القصوی والرّکب أسفل منکم ولو تواعدتّم لاختلفتم فی المیعاد ولکن لّیقضی اللّه أمراً کان مفعولاً لّیهلک من هلک عن بینةٍ ویحیی من حی عن بینةٍ وإنّ اللّه لسمیع علیم (انفال-۴۲)
«آنگاه که شما در یک بلندی نزدیکتر و دشمن در بلندی دورتر و کاروان پایینتر از شما قرار داشت، اگر (ای مؤمنان) با همدیگر میخواستید قرار بگذارید که چه بکنید، حتماً دچار اختلاف میشدید. اما خداوند میخواست، کارش را که انجام شده بود، پیش ببرد. تا هلاک شود هر آنکس که از روشنگری و بینه هلاک شدنی است و احیا شود هر آنکس که از روشنگری و بینه احیاء شدنی است و خداوند بیتردید شنوا و داناست»
خدا بار دیگر میخواهد بگوید کهای مجاهدان، مشیت خدا باید عملی شود و آن را شما با دریافتهای خود که احیا کننده است، عملی میکنید. در این تردید نکنید. خودتان را دستکم نگیرید. شما احیاء کننده هستید.
در آیات بعد خداوند به برخی از کنش و واکنشهای نیروهای خودی و نقاط ضعف آنان اشاره میکند و هدایت خود را مجدداً نشان میدهد:
إذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلاً ولو أراکهم کثیرًا لّفشلتم ولتنازعتم فی الأمر ولکنّ اللّه سلّم إنّه علیم بذات الصّدور (انفال-۴۳)
«به یادآر آنگاه که در خوابت دشمنان را از نظر تعداد کم نشان دادیم و اگر آنان را بیشتر نشان میدادیم، حتماً ناامید میشدید و در این مورد با همدیگر بگو و مگو میکردید، اما خداوند شما را به سلامت عبورتان داد زیرا که او به آنچه در سینهها وجود دارد، آگاه است».
علاوه بر این، خداوند بار دیگر به کم نشانداده شدن دو طرف جنگ در نظرهای یک دیگر، اشاره میکند:
وإذ یریکموهم إذ التقیتم فی أعینکم قلیلاً ویقلّلکم فی أعینهم لیقضی اللّه أمرًا کان مفعولاً وإلی اللّه ترجع الامور (انفال-۴۴)
«آنگاه که با دشمن روبهرو شدید، خداوند تعداد آنها را در چشم شما کم نشان داد و از تعداد شما نیز در چشم دشمن کم کرد تا مشیت خدا که ناگزیر باید انجام شود، عملی گردد و همه امور به خدا بر میگردد».
در اینجا مهم این است که خدا میخواست در هر حال این رو در رویی انجام شود. باید دید خداوند از این درگیری، برای ارتقاء مسلمانان، چه نتیجهیی را میخواهد. سپس دستور ایستادگی در مقابل دشمن را میدهد:
یا أیها الّذین آمنوا إذا لقیتم فئةً فاثبتوا واذکروا اللّه کثیرًا لّعلّکم تفلحون (انفال-۴۵)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، آنگاه که با گروهی از دشمن رو در رو میشوید، استواری کنید و خداوند را زیاد یادآوری کنید تا شاید رستگار گردید».
این یک دستور است. اما دستورات دیگر:
وأطیعوا اللّه ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم واصبروا إنّ اللّه مع الصّابرین (انفال-۴۶)
«از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. با همدیگر جنگ و دعوا نکنید که باعث شکست شما میشود و باعث از بین رفتن عطر مناسباتتان (عواطف و احساس پاکتان) میگردد. پایداری کنید که خداوند با پایداران است».
پس در این آیه، ۳ دستور دیگر داد:
اطاعت از خدا و رسول خدا
ممنوعیت اختلاف و شکاف درونی که مایه شکست است
پایداری نمودن
حال دستوری دیگر و البته بالاتر:
ولا تکونوا کالّذین خرجوا من دیارهم بطرًا ورئاء النّاس ویصدّون عن سبیل اللّه واللّه بما یعملون محیط (انفال-۴۷)
«شما مانند آن کسان نباشید که از شهر خودشان خارج شدند در حالی که شادیهای تمسخرآمیز میکردند و خودشان را به رخ مردم میکشیدند و راه خدا را سد میکردند و خداوند به آنچه آنها میکنند، احاطه دارد».
در این آیه با نمونه آوردن از دشمن، یعنی همان کفار مکه که هلهلهکنان و با خودنماییها و بیان حرفهای تمسخرآمیز، گمان میکردند دنیا را بر سر مسلمانان خراب خواهند کرد، خدا مؤمنان خودش را از این تکبر، خودخواهی و فردیتها، بر حذر میدارد و آن را شایستهٴ یک مسلمان نمیداند.
ادامه دارد...
ولقد نصرکم اللّه ببدرٍ وأنتم أذلّة فاتّقوا اللّه لعلّکم تشکرون (۱۲۳)
«بیتردید خداوند شما را در بدر یاری کرد، در حالی که شما از نظر نیرو، در پایین بودید. پس تقوا پیشه کنید شاید سپاس گذار باشید».
إذ تقول للمؤمنین ألن یکفیکم أن یمدّکم ربّکم بثلاثة آلافٍ مّن الملآئکة منزلین (۱۲۴)
«آنگاه که تو به مؤمنین میگفتی، آیا کافی نشد که پروردگارتان به شما با 3هزار ملائکهٴ فرستاده شده یاری رساند؟» سپس خداوند میگوید:
بلی إن تصبروا وتتّقوا ویأتوکم مّن فورهم هذا یمددکم ربّکم بخمسه آلافٍ مّن الملآئکة مسوّمین (۱۲۵)
«آری اگر پایداری کنید و تقوا پیشه کنید، آنگاه که دشمن به شما شتابان هجوم میکند، این چنین خداوند با 5هزار ملائکه که دارای علامت (مانند پرچم مسلمانان) بودند، به شما یاری میرسانند».
ملاحظه میشود که خدا شرط کمک به مسلمانان را پایداری و داشتن تقوا مشخص میکند.
حال بهتر است بهمعنی تقوا از دید قرآن و حضرت علی اشاره کنیم. اگر نکاتی در مورد تقوا، در قرآن و نهجالبلاغه را خلاصه کنیم، به این نتیجه میرسیم که بهطور ساده، تقوا یعنی گذشتن از منافع فردی در مقابل منافع جمعی و در عالیترین شکل، یعنی فدا کردن و پرداخت کردن مستمر برای راهگشایی راه جامعه. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که چرا خدا، کمک کردن خود به مجاهدان را به دو عامل مشروط میکند:
پایداری کردن
فدیه و پرداخت برای پیشبرد جامعه
از این دو شرط مشخص است که مبنای هر گونه کمک خداوند، خودمان هستیم.
وما جعله اللّه إلاّ بشری لکم ولتطمئنّ قلوبکم به و ما النّصر إلاّ من عند اللّه العزیز الحکیم (آل عمران-۱۲۶)
مجدداً برگردیم به سوره انفال. پس از اینکه مسلمانان انتخاب خود را کردند و برای مصاف با دشمن، برخاستند، آرامشی یافتند که در سایهٴ آن، خوابی که از آن احساس امنیت میشد، آنان را احاطه کرد.
إذ یغشّیکم النّعاس أمنةً مّنه وینزّل علیکم مّن السّماء ماء لّیطهّرکم به ویذهب عنکم رجز الشّیطان ولیربط علی قلوبکم ویثبّت به الأقدام (انفال-۱۱)
«آنگاه که خواب سبکی که از آن احساس امنیت ناشی میشد، شما را فراگرفت و خداوند از آسمان آب پاکی نازل کرد تا شما را با آن پاکیزه گرداند و پلیدیهای شیطان را از شما بزداید تا به این وسیله قلبهای شما را با هم پیوند دهد و گامهایتان را استوار نماید».
پس وقتی انتخاب صورت میگیرد، انسان احساس راحتی میکند، آلودگیها و ناپاکیهایش با این انتخاب شسته شده و مهمتر از آن، با همرزمان خود احساس وحدت و نزدیکی بیشتری میکند. همهٴ اینها ثبات قدم و پایداری فرد را افزایش میدهد.
حال بعد از کار ایدئولوژی و انتخاب، نوبت بهعمل میرسد. خداوند دستوراتش را در سوره انفال اینگونه صادر میکند:
إذ یوحی ربّک إلی الملآئکة أنّی معکم فثبّتوا الّذین آمنوا سألقی فی قلوب الّذین کفروا الرّعب فاضربوا فوق الأعناق واضربوا منهم کلّ بنانٍ (انفال-۱۲)
«آنگاه پروردگارت به ملائکه وحی کرد که من با شما هستم پس در ثابت قدم بودن کسانی که ایمان آوردهاند، بکوشید. من در قلب کسانی که با حق ستیزه میکنند، ترس میافکنم. پس گردنها و سرانگشتان دشمن را بزنید».
ذلک بأنّهم شآقّوا اللّه ورسوله و من یشاقق اللّه ورسوله فإنّ اللّه شدید العقاب (انفال-۱۳)
«زدن گردنها و سرانگشتان دشمن به این دلیل است که آنان با خدا و پیامبرش به مخالفت و جنگ برخاستند و هر آنکس که با خدا و رسولش سر ستیز داشته باشد، پس یقیناً خداوند سخت مجازات کننده است»
ذلکم فذوقوه وأنّ للکافرین عذاب النّار (انفال-۱۴)
«اینک بچشیدش و برای کافران عذاب آتش خواهدبود»
این آیه به این حقیقت اشاره دارد که دشمن، هم از دست مجاهدان خواهد چشید و هم در عذاب آتش خواهد بود.
یا أیها الّذین آمنوا إذا لقیتم الّذین کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار (انفال-۱۵)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با دشمن مواجه هستید که پیشروی میکند، پس به آنان پشت نکنید»
ومن یولّهم یومئذٍ دبره إلاّ متحرّفاً لّقتالٍ أو متحیزاً إلی فئةٍ فقد باء بغضبٍ مّن اللّه ومأواه جهنّم وبئس المصیر (انفال-۱۶)
«هرکس از شما در روز نبرد به دشمن پشت کند، مگر اینکه برای جنگ موضع عوض میکند و یا میپیچد به سمت دشمن، خداوند را به خشم میآورد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرنوشتی»
این آیه مشخص میکند فرار از جنگ، گناه کبیره است. زیرا یکی از شاخصهای گناه کبیره، خدا را به خشم آوردن و یا وعده جهنم و آتش است.
پس، دستورات مشخص و مرز سرخها روشن است. نبرد آغاز میشود. پیامبر اکرم خود آرایش نیروی خودی و نظام گرفتن آنها را بررسی کرده و اشکالات را برطرف مینماید. سپس در جایگاه فرماندهی مستقر میشود.
اشراف قریش گمان میکردند طی چند ساعت و در زمانی بسیار کوتاه همهچیز را بهنفع خود تمام خواهند کرد. حتی ابوجهل وقتی نیروهای مسلمان را دید، گفت بردههایمان آنان را جارو میکنند.
ابتدا «عتبة بن ربیعه» همراه با برادرش «شیبة بن ربیعه» و پسرش «ولید بن عتبه» (پدر، برادر و عموی هند جگرخوار، همسر ابوسفیان و مادر معاویه) به میدان آمدند و حریف طلبیدند. آنها تأکید کردند حریفان ما باید از قریش باشد. به دستور رسول خدا، حمزه و علی و «عبیدهٴ بن الحارث» (عبیده پسر عموی رسول خدا بود و ۶۰ سال داشت)، برای مبارزه به میدان شتافتند. حمزه و علی در دور اول حریفان خود را به خاک انداختند و عبیده و حریفش هر دو مجروح شدند که حریف عبیدهٴ را هم علی و حمزه کشتند. عبیدهٴ در نتیجه این جراحت شهید شد.
مسلمانان پس از پیروزی در این نبرد تن بهتن، آنچنان بر سر دشمن تاختند که گویی دشمن را جارو میکنند.
دیری نپایید که نتیجه نبرد مشخص شد. ارتجاع قریش ۷۰ کشته بر جای گذاشت. ابوجهل از جمله کشتههای قریش بود. علاوه بر آن، مسلمانان ۷۰ نفر از مشرکان را هم بهاسارت گرفتند. این کشتهها و اسیران عموماً از اشراف و سران مکه بودند. بقیهٴ دشمن با خفت و خواری، از میدان نبرد فرار کردند. مسلمانان ۱۴ شهید دادند. (۶ نفر از مهاجرین و ۸ نفر از انصار)
روز بدر، روز علی ابن ابیطالب بود. در بیشتر تاریخها، نوشتهاند که نصف ۷۰ کشته دشمن را علی از پای درآورد. کمترین عدد کشتههای دشمن به دست علی (ع) که در کتابها با اسم و مشخصات کشتهها نوشته شده، ۲۶ نفر هست. آری آن روز علی علیهالسلام، خصم آشتی ناپذیر ارتجاع و اشرافیت، یکه تاز بود. کینههای جاهلیت از علی علیهالسلام و اولاد او، از همانجا شکل گرفت. بیدلیل نبود که وقتی یزید با چوبدستی به دندانهای امام حسین میزد، میگفت: «یوم بیوم بدر». (امروز به تلافی روز بدر)
مؤمنان رها شده از بندها، این چنین در آن روز مشیت خدا را محقق نمودند. در نتیجه، ایمانشان بهراه پر فروغشان و نصرت قطعی حق بر باطل صد چندان گردید.
پیروزی محقق شد. اما خداوند میخواهد مؤمنان را یک مدار ایدئولوژیک بالاتر بکشد و نمیخواهد مؤمنان و مجاهدان راهش، هیچ چیزی را در این پیروزی به کیسه خود بریزند. نمیخواهد آنان را غرور فرا بگیرد. زیرا لغزشها و انحرافات از همین نقاط شروع میشود. قرآن با عالیترین برخوردها، مانع فوران فردیتها و حساب کردنها و به کسیهٴ خود ریختنها میشود. با یک هشدار همه دستآوردها را به خداوند نسبت میدهد. تا این چنین مجاهدان راهش همه اعمال را با یاد او، برای او، بسوی او، و با توکل بر او، انجام بدهند. به قول مسعود رجوی: «بک یا الله، لک یا الله، الیک یا الله وعلیک یا الله».
خدا چنین میگوید:
فلم تقتلوهم ولکنّ اللّه قتلهم و ما رمیت إذ رمیت ولکنّ اللّه رمی ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسناً إنّ اللّه سمیع علیم (انفال-۱۷)
«شما آنان را نکشتید اما این خدا بود که آنان را کشت. شما تیراندازی نکردید اما این خدا بود که تیر انداخت، برای اینکه مؤمنان را با آن به آزمایش بکشد، آزمایشی نیکو همانا که خداوند شنوا و داناست».
ذلکم وأنّ اللّه موهن کید الکافرین (انفال-۱۸)
«مسأله این است که خداوند خوار کننده شیوههای حق ستیزان است».
در جنگ بدر، دشمن بهویژه ابوجهل فکر میکرد با تاکتیکی که به کار گرفتهاند، یعنی زیادی نفرات و تسلیح کاملشان، پیروز خواهند شد. در حالی که خدا آنان را خوار کرد. سپس خطاب به مشرکین میگوید:
إن تستفتحوا فقد جاءکم الفتح وإن تنتهوا فهو خیر لّکم وإن تعودوا نعد ولن تغنی عنکم فئتکم شیئًا ولو کثرت وأنّ اللّه مع المؤمنین (انفال- ۱۹)
«اگر شما پیروزی میخواستید، دیدید که پیروزی آمد (اما برای مسلمانان) و اگر از جنگ و دشمنی دست بردارید، این برایتان بهتر است. اما اگر مجدداً برای جنگ باز گردید، ما هم باز خواهیم گشت. دار و دسته شما، شما را بینیاز نکرد حتی اگر بیشتر از این هم باشید، زیرا که خداوند با مؤمنان است».
پس در آیات بالا، خداوند همه دستآوردها را به خودش نسبت داد؛ از طرف دیگر میگوید مؤمنان و مجاهدان به این علت بیشکست هستند که خدا با آنان است. یعنی قدرت و دینامیسمی پشت آنان هست که هیچ نیرویی یارای مقابله با آن را ندارد.
با فرار دشمن، غنایم زیادی به دست مسلمانان افتاد. علاوه بر آن، رسول خدا در ازای آزاد کردن اسرای دشمن، مبالغی متناسب با ثروتشان از آنها گرفت. از جمله اسراء برادر حضرت علی (عقیل) و عمویش عباس و پسر عمویش و همچنین ابوالعاص داماد رسول خدا (البته دختر رسول خدا زینب، مسلمان بود، بعد از این داستان ابوالعاص نیز مسلمان شد)، جزو اسرای نبرد بدر بودند. رسول خدا از عباس عموی خودش که در مکه به رباخواری معروف بود، مبلغ هنگفتی گرفت. حال باید دید که مسلمانان نسبت به این غنایم چه برداشتی دارند؟ و در مورد این غنایم چه فکری میکنند؟ برخی از کسانی که غنایم زیادی در دست داشتند و یا آنهایی که کم داشتند و یا نداشتند، از رسول خدا کسب تکلیف کردند. خداوند در آیه ۴۱ سوره انفال این چنین پاسخ میدهد:
واعلموا أنّما غنمتم مّن شیءٍ فأنّ للّه خمسه وللرّسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السّبیل إن کنتم آمنتم باللّه و ما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان واللّه علی کلّ شیءٍ قدیر (انفال-۴۱)
«اگر به خدا و به آنچه که به بندهٴ خودمان در روز مرزبندی و روزی که دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند، نازل کردهایم ایمان آوردهاید، بدانید از آنچه که به غنیمت گرفتهاید، یک پنجم آن متعلق به خدا و رسولش و فقرای نزدیک و یتیمان و فقرا و کسانی که در راه ماندهاند میباشد و خداوند بر همه چیز تواناست».
در اینجا خداوند صحنههای قبل از شروع جنگ را دوباره توضیح میدهد، تا همه چیز در ذهنها بازسازی شود.
إذ أنتم بالعدوه الدّنیا وهم بالعدوه القصوی والرّکب أسفل منکم ولو تواعدتّم لاختلفتم فی المیعاد ولکن لّیقضی اللّه أمراً کان مفعولاً لّیهلک من هلک عن بینةٍ ویحیی من حی عن بینةٍ وإنّ اللّه لسمیع علیم (انفال-۴۲)
«آنگاه که شما در یک بلندی نزدیکتر و دشمن در بلندی دورتر و کاروان پایینتر از شما قرار داشت، اگر (ای مؤمنان) با همدیگر میخواستید قرار بگذارید که چه بکنید، حتماً دچار اختلاف میشدید. اما خداوند میخواست، کارش را که انجام شده بود، پیش ببرد. تا هلاک شود هر آنکس که از روشنگری و بینه هلاک شدنی است و احیا شود هر آنکس که از روشنگری و بینه احیاء شدنی است و خداوند بیتردید شنوا و داناست»
خدا بار دیگر میخواهد بگوید کهای مجاهدان، مشیت خدا باید عملی شود و آن را شما با دریافتهای خود که احیا کننده است، عملی میکنید. در این تردید نکنید. خودتان را دستکم نگیرید. شما احیاء کننده هستید.
در آیات بعد خداوند به برخی از کنش و واکنشهای نیروهای خودی و نقاط ضعف آنان اشاره میکند و هدایت خود را مجدداً نشان میدهد:
إذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلاً ولو أراکهم کثیرًا لّفشلتم ولتنازعتم فی الأمر ولکنّ اللّه سلّم إنّه علیم بذات الصّدور (انفال-۴۳)
«به یادآر آنگاه که در خوابت دشمنان را از نظر تعداد کم نشان دادیم و اگر آنان را بیشتر نشان میدادیم، حتماً ناامید میشدید و در این مورد با همدیگر بگو و مگو میکردید، اما خداوند شما را به سلامت عبورتان داد زیرا که او به آنچه در سینهها وجود دارد، آگاه است».
علاوه بر این، خداوند بار دیگر به کم نشانداده شدن دو طرف جنگ در نظرهای یک دیگر، اشاره میکند:
وإذ یریکموهم إذ التقیتم فی أعینکم قلیلاً ویقلّلکم فی أعینهم لیقضی اللّه أمرًا کان مفعولاً وإلی اللّه ترجع الامور (انفال-۴۴)
«آنگاه که با دشمن روبهرو شدید، خداوند تعداد آنها را در چشم شما کم نشان داد و از تعداد شما نیز در چشم دشمن کم کرد تا مشیت خدا که ناگزیر باید انجام شود، عملی گردد و همه امور به خدا بر میگردد».
در اینجا مهم این است که خدا میخواست در هر حال این رو در رویی انجام شود. باید دید خداوند از این درگیری، برای ارتقاء مسلمانان، چه نتیجهیی را میخواهد. سپس دستور ایستادگی در مقابل دشمن را میدهد:
یا أیها الّذین آمنوا إذا لقیتم فئةً فاثبتوا واذکروا اللّه کثیرًا لّعلّکم تفلحون (انفال-۴۵)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، آنگاه که با گروهی از دشمن رو در رو میشوید، استواری کنید و خداوند را زیاد یادآوری کنید تا شاید رستگار گردید».
این یک دستور است. اما دستورات دیگر:
وأطیعوا اللّه ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم واصبروا إنّ اللّه مع الصّابرین (انفال-۴۶)
«از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. با همدیگر جنگ و دعوا نکنید که باعث شکست شما میشود و باعث از بین رفتن عطر مناسباتتان (عواطف و احساس پاکتان) میگردد. پایداری کنید که خداوند با پایداران است».
پس در این آیه، ۳ دستور دیگر داد:
اطاعت از خدا و رسول خدا
ممنوعیت اختلاف و شکاف درونی که مایه شکست است
پایداری نمودن
حال دستوری دیگر و البته بالاتر:
ولا تکونوا کالّذین خرجوا من دیارهم بطرًا ورئاء النّاس ویصدّون عن سبیل اللّه واللّه بما یعملون محیط (انفال-۴۷)
«شما مانند آن کسان نباشید که از شهر خودشان خارج شدند در حالی که شادیهای تمسخرآمیز میکردند و خودشان را به رخ مردم میکشیدند و راه خدا را سد میکردند و خداوند به آنچه آنها میکنند، احاطه دارد».
در این آیه با نمونه آوردن از دشمن، یعنی همان کفار مکه که هلهلهکنان و با خودنماییها و بیان حرفهای تمسخرآمیز، گمان میکردند دنیا را بر سر مسلمانان خراب خواهند کرد، خدا مؤمنان خودش را از این تکبر، خودخواهی و فردیتها، بر حذر میدارد و آن را شایستهٴ یک مسلمان نمیداند.
ادامه دارد...