ـ چندین پرانتز سیاه در ایران باز هستند که ناندانیِ نقد حیات اشرافیت آخوندی شدهاند.
ـ وجدان انسانی، اجتماعی و تاریخیِ جامعه ما باید آگاه باشد که اعدام، دروازه و گمرک ورود سرمایههای کلان برای این رژیم است. نگاهبانان دو طرف دروازهٴ اعدام، همواره از دو جناح رژیم بودهاند و دستگیرههای این دو در، در دستان رئیسجمهور و ولیفقیه بوده و میباشد.
ـ پدیده «اعدام»، کیفر و مجازات نیست؛ صنعت و تولید ولیفقیه برای داد و ستد با مردم ایران است. داد و ستدی که هزینهٴ روحی و روانی و تبعات اجتماعیاش از آن مردم ایران و درآمد رعب و سود سیاسی و استمرار حاکمیت، از آن ولیفقیه.
ـ از 38سال پیش به این طرف، هیچ رئیسجمهوری نبوده که در قبل و حین و بعد از صدارتش، یک کلمه علیه اعدام گفته و نوشته باشد. از اینرو هر دو جناح رژیم و در صدرشان خامنهای و روحانی، هیزمکشان کوره و تنور اعدام بوده و هستند.
*** *** ***
ـ وجدان انسانی، اجتماعی و تاریخیِ جامعه ما باید آگاه باشد که اعدام، دروازه و گمرک ورود سرمایههای کلان برای این رژیم است. نگاهبانان دو طرف دروازهٴ اعدام، همواره از دو جناح رژیم بودهاند و دستگیرههای این دو در، در دستان رئیسجمهور و ولیفقیه بوده و میباشد.
ـ پدیده «اعدام»، کیفر و مجازات نیست؛ صنعت و تولید ولیفقیه برای داد و ستد با مردم ایران است. داد و ستدی که هزینهٴ روحی و روانی و تبعات اجتماعیاش از آن مردم ایران و درآمد رعب و سود سیاسی و استمرار حاکمیت، از آن ولیفقیه.
ـ از 38سال پیش به این طرف، هیچ رئیسجمهوری نبوده که در قبل و حین و بعد از صدارتش، یک کلمه علیه اعدام گفته و نوشته باشد. از اینرو هر دو جناح رژیم و در صدرشان خامنهای و روحانی، هیزمکشان کوره و تنور اعدام بوده و هستند.
*** *** ***
چندین پرانتز سیاه در ایران ما باز شده که هنوز بسته نشده است. میان این همه پرانتز، یکیشان اما ناندانی و آخور نقد حیات اشرافیت آخوندی است؛ اسمش پرانتز باز «اعدام» است.
چندی پیش دوستی از نسل سوم بعد از انقلاب 57، یادداشتی کوتاه فرستاد و نکته نغزی میانش گذاشت که سالها فراخور زمانهٴ ما بوده است. نوشته بود: «ای کاش مردممان هرگز کسی را در ماه نمیدیدند که ما مجبور باشیم روی زمین، اینطور با سختی و فراق زندگی کنیم».
و سالها ـ چه تلخ و سنگین ـ گذشتند تا به یمن مقاومت و سماجت مردم و پیشتازانشان، روح پلید شیطان از ماه به چاه سقوط و نزول داده شد و در نفرین «مادران سر بر گرفته از سجادهها»، به سوژه لعنتی ابدی از جانب مردم ایران بدل گشت.
اما آنچه ارثیه، توصیه و حکم اصلی خمینی برای وارثانش شد، جا انداختن پدیده «اعدام» در زمرهٴ جریان معمول و طبیعیِ زندگی مردم ایران است. این هدفی است که خمینی و خامنهای یک آن از تحقق آن کوتاه نیامدهاند. 38سال است تلاش کرده و هزینههای گزاف پرداختهاند تا مردم را به وجوه گوناگون جنایات حاکمیتشان عادت دهند. این رژیم میخواهد مردم بپذیرند واقعیت همین است و جز این نیست. آخوندها میخواهند تلقین کنند که اعدام، مهر سرنوشتی است که بر پیشانیِ ایران و ایرانی خورده است.
از اینرو پدیده «اعدام»، کیفر و مجازات نیست، بلکه صنعت و تولید ولیفقیه برای ارعاب مردم ایران و سیاستی است در راستای حفظ و حفاظت از طلسم اختناق. آنچه هم که به این صنعت و سیاست مربوط میشود، تفاوتی میان رویکرد دو جناح رژیم نبوده و نیست. هر دو جناح این رژیم، هیزمکشان کوره و تنور اعدام بوده و هستند و در این تجارت، منافع مشترک داشته و دارند.
وجدان انسانی، اجتماعی و تاریخیِ جامعه ما باید آگاه باشد که اعدام، دروازه و گمرک ورود سرمایههای کلان برای این رژیم ضدبشری است؛ آنقدر که اگر این دروازه و گمرک، به روی اشرافیت آخوندی بسته شود، تمام دارایی و سرمایهاش بر باد رفته و ستون حاکمیتش فرو خواهد ریخت. و نیز آگاه باشیم و هوشیار که نگاهبانان دو طرف دروازهٴ اعدام، همواره از دو جناح رژیم بودهاند و دستگیرههای این دو در، در دستان رئیسجمهور و ولیفقیه بوده و میباشد.
بازار اعدام در ایران هرگز سرد و بیرونق نبوده و نشده است؛ حتی سه روز بعد از انتخاباتی که با وعده و وعید آنچنانی ـ بهخصوص از جانب روحانی ـ برگزار شد. اعدام، داد و ستدی مداوم است که هزینهٴ روحی و روانی و تبعات اجتماعیاش را مردم ایران میدهند و درآمد رعب و سود سیاسی و استمرار حاکمیت ناشی از آن را ولیفقیه و آخوندها و طبقه اشرافیت حاکم به جیب میزنند.
از 38سال پیش تا حالا هیچ رئیسجمهوری نبوده است که در قبل و حین و بعد از صدارتش، یک کلمه علیه اعدام گفته و نوشته باشد. از اینرو است که کلیه نمایشات انتخاباتی این رژیم، تأییدیهیی بر استمرار اعدام بوده و میباشد.
وجه دیگری از آثار بازیهای جناحی بر سر کسب قدرت، قربانی کردن زندانیان است. ظرافت این امر را وقتی بیشتر درمییابیم که شاهدیم هر بار انتخاباتی برگزار میشود و جناح به ظاهر مخالف خامنهای بر سر کار میآید، قوه قضاییه، فتیله و شمار اعدام را بالا میبرد. بازی با زندگی و سرنوشت زندانیان توسط قضائیهٴ آخوندی در دو دورهٴ خاتمی و چهار سال گذشته روحانی، بسیار بیشتر از دورهٴ رفسنجانی و احمدینژاد بوده است. از طرفی هم خاتمی و هم روحانی، کلیه اعدامهای سیاسی و غیرسیاسی را تأیید کردهاند و همدست ولیفقیه و قضائیهٴ آخوندی بوده و هستند.
رژیمی که اعدام را از حیات خلوتش به بازار داد و ستد روزمرهاش با مردم و جامعه کشانده، بازتابش را از همان مرعوبشدگان تماشاگر اعدامها دریافت کرده و خواهد کرد. نمایش اخیر هم آب پاکی بر دست خامنهای و روحانی ریخت. دیگر «آردشان ریخته است». هیزمکشی خمینی، رجایی، باهنر، خامنهای، رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی برای تنور ناندانی اعدام، خار و بارش به خودشان برگشته و این هنوز در درون پرانتز باز و سیاه عمری جنایت است. باش تا ارادهٴ مردم، خروش و عصیان نسل جدید و همت و غیرت و ماندگاری مقاومت ایران، چسان پرانتز سیاه دهیلزها و دروازههای اعدام را بر تمامیت جناحین هیزمکش جنایت ببندند.
آری، این «آخر بازی» است. تفسیر و تعبیرش را خوشتر از این نیست که از زبان و قلم و اندیشهٴ شاملو وصف کنیم. حرفی که در این سالها بسیار بر زبان نسل جدید و بیان مردم ایران افتاده که تمامیت اشرافیت آخوندی را آماج نفرین ابدی خویش کرده است:
«تو را چه سود
فخر به فلک بَر فروختن
هنگامی که
هر غبار ِ راه ِ لعنتشده نفرینات میکند؟
که با یاسها
به داس سخن گفته ای.
چندی پیش دوستی از نسل سوم بعد از انقلاب 57، یادداشتی کوتاه فرستاد و نکته نغزی میانش گذاشت که سالها فراخور زمانهٴ ما بوده است. نوشته بود: «ای کاش مردممان هرگز کسی را در ماه نمیدیدند که ما مجبور باشیم روی زمین، اینطور با سختی و فراق زندگی کنیم».
و سالها ـ چه تلخ و سنگین ـ گذشتند تا به یمن مقاومت و سماجت مردم و پیشتازانشان، روح پلید شیطان از ماه به چاه سقوط و نزول داده شد و در نفرین «مادران سر بر گرفته از سجادهها»، به سوژه لعنتی ابدی از جانب مردم ایران بدل گشت.
اما آنچه ارثیه، توصیه و حکم اصلی خمینی برای وارثانش شد، جا انداختن پدیده «اعدام» در زمرهٴ جریان معمول و طبیعیِ زندگی مردم ایران است. این هدفی است که خمینی و خامنهای یک آن از تحقق آن کوتاه نیامدهاند. 38سال است تلاش کرده و هزینههای گزاف پرداختهاند تا مردم را به وجوه گوناگون جنایات حاکمیتشان عادت دهند. این رژیم میخواهد مردم بپذیرند واقعیت همین است و جز این نیست. آخوندها میخواهند تلقین کنند که اعدام، مهر سرنوشتی است که بر پیشانیِ ایران و ایرانی خورده است.
از اینرو پدیده «اعدام»، کیفر و مجازات نیست، بلکه صنعت و تولید ولیفقیه برای ارعاب مردم ایران و سیاستی است در راستای حفظ و حفاظت از طلسم اختناق. آنچه هم که به این صنعت و سیاست مربوط میشود، تفاوتی میان رویکرد دو جناح رژیم نبوده و نیست. هر دو جناح این رژیم، هیزمکشان کوره و تنور اعدام بوده و هستند و در این تجارت، منافع مشترک داشته و دارند.
وجدان انسانی، اجتماعی و تاریخیِ جامعه ما باید آگاه باشد که اعدام، دروازه و گمرک ورود سرمایههای کلان برای این رژیم ضدبشری است؛ آنقدر که اگر این دروازه و گمرک، به روی اشرافیت آخوندی بسته شود، تمام دارایی و سرمایهاش بر باد رفته و ستون حاکمیتش فرو خواهد ریخت. و نیز آگاه باشیم و هوشیار که نگاهبانان دو طرف دروازهٴ اعدام، همواره از دو جناح رژیم بودهاند و دستگیرههای این دو در، در دستان رئیسجمهور و ولیفقیه بوده و میباشد.
بازار اعدام در ایران هرگز سرد و بیرونق نبوده و نشده است؛ حتی سه روز بعد از انتخاباتی که با وعده و وعید آنچنانی ـ بهخصوص از جانب روحانی ـ برگزار شد. اعدام، داد و ستدی مداوم است که هزینهٴ روحی و روانی و تبعات اجتماعیاش را مردم ایران میدهند و درآمد رعب و سود سیاسی و استمرار حاکمیت ناشی از آن را ولیفقیه و آخوندها و طبقه اشرافیت حاکم به جیب میزنند.
از 38سال پیش تا حالا هیچ رئیسجمهوری نبوده است که در قبل و حین و بعد از صدارتش، یک کلمه علیه اعدام گفته و نوشته باشد. از اینرو است که کلیه نمایشات انتخاباتی این رژیم، تأییدیهیی بر استمرار اعدام بوده و میباشد.
وجه دیگری از آثار بازیهای جناحی بر سر کسب قدرت، قربانی کردن زندانیان است. ظرافت این امر را وقتی بیشتر درمییابیم که شاهدیم هر بار انتخاباتی برگزار میشود و جناح به ظاهر مخالف خامنهای بر سر کار میآید، قوه قضاییه، فتیله و شمار اعدام را بالا میبرد. بازی با زندگی و سرنوشت زندانیان توسط قضائیهٴ آخوندی در دو دورهٴ خاتمی و چهار سال گذشته روحانی، بسیار بیشتر از دورهٴ رفسنجانی و احمدینژاد بوده است. از طرفی هم خاتمی و هم روحانی، کلیه اعدامهای سیاسی و غیرسیاسی را تأیید کردهاند و همدست ولیفقیه و قضائیهٴ آخوندی بوده و هستند.
رژیمی که اعدام را از حیات خلوتش به بازار داد و ستد روزمرهاش با مردم و جامعه کشانده، بازتابش را از همان مرعوبشدگان تماشاگر اعدامها دریافت کرده و خواهد کرد. نمایش اخیر هم آب پاکی بر دست خامنهای و روحانی ریخت. دیگر «آردشان ریخته است». هیزمکشی خمینی، رجایی، باهنر، خامنهای، رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی برای تنور ناندانی اعدام، خار و بارش به خودشان برگشته و این هنوز در درون پرانتز باز و سیاه عمری جنایت است. باش تا ارادهٴ مردم، خروش و عصیان نسل جدید و همت و غیرت و ماندگاری مقاومت ایران، چسان پرانتز سیاه دهیلزها و دروازههای اعدام را بر تمامیت جناحین هیزمکش جنایت ببندند.
آری، این «آخر بازی» است. تفسیر و تعبیرش را خوشتر از این نیست که از زبان و قلم و اندیشهٴ شاملو وصف کنیم. حرفی که در این سالها بسیار بر زبان نسل جدید و بیان مردم ایران افتاده که تمامیت اشرافیت آخوندی را آماج نفرین ابدی خویش کرده است:
«تو را چه سود
فخر به فلک بَر فروختن
هنگامی که
هر غبار ِ راه ِ لعنتشده نفرینات میکند؟
که با یاسها
به داس سخن گفته ای.
آنجاکه قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ــ داغداران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!»
افزون بر سرودة شاملو، سالهاست مادران سرزمین ما «سر از سجادهها» برگرفتهاند و با نیایش ترانهٴ آزادی، به مصاف با دیوسالار زنستیز آخوندی پرداخته و در عرصههای مبارزه اجتماعی و سیاسی، گاه از پیشگامان این نبرد هستند. تاریخ 40سال اخیر ایران گواهی میدهد که تسلیمناپذیری و ساختارشکنیِ زنان و دختران و مادران ایرانزمین، همواره تهدید و کابوسی برای اندیشه و حاکمیت پوسیده و قرونوسطایی خمینی و وارثانش بوده و میباشد. زنان و دختران و مادرانی که حضور تکتکشان، سند و فریاد دادخواهی ایرانزمین از هیزمکشان تنور اعدام است.
10خرداد 96
10خرداد 96