به این عکس نگاه کنید! به چه میاندیشید و چه صحنههایی مثل برق در ذهنتان رژه میرود؟
سیلی خوردن مادر دستفروش؟
آش و لاش کردن دستفروشان و غارت و نابودی آخرین امکان امرار معاش آنها!
تصویر کولبر زحمتکشی که با گلوله پاسدارن نقش زمین شده؟
کولبری که با یک پا کولبری میکند یا مادر پیر یا کودک دانش آموزی که برای لقمهای نان کولبری میکند؟
دستگیریها و هتک حرمت زنان در خیابان ها!
دیدن جسدهای زنان خودکشی کرده به همراه کودکان معصومشان.
پیچ و تاب خوردن جوانهای مملکت بالای دار؟
یا چهره شرمسار پدر در برابر گرسنگی فرزندان و... ؟
با یادآوری این صحنهها خونمان به جوش میآید و میل شدید اعتراض و واکنش را در خود احساس میکنیم.
احساس متناقض تحقیر و خشم و تحمیل...
در واقع خشم ملت از دیدن این صحنههای جنایت و قساوت و زورگویی به درونشان ریخته شده و مانند فنری روز بروز و لحظه به لحظه فشردهتر میشد.
به تعبیری خشم تودهها گویی بشکه باروتی است که در انتظار جرقه ایست.
آری، روز 7دی این فنر آزاد شد.
بغض آن مادر سیلی خوردهی دستفروش از گلوی خروشان خلق فریاد شد و غرور لگدمال شده پسر جوانش در فریادهای جوانان وطن التیام یافت. آتش دل دختر مظلومی که با ضرب و جرح دستگیر و هتک حرمت شد، در رگ غیرت شهرهای میهن زبانه کشید و ته دل جلادان را خالی کرد، پشتشان لرزید و در جستجوی گریزگاه.
کولبر کرد بارش را بر زمین گذاشت و در حالیکه عرق از جبین پاک میکرد نگاهی به آسمان کرد و لبخندی زد و گفت: خدا را شکر، خدایا کمکمون کن تا این جلادان را زمین بزنیم، این را گفت و با مشتهای گره کرده به سمت شهر روانه شد.
آری روز 7دی این فنر آزاد شده بود.
بغض های فروخورده ترکیده بود و میرفت تا تمامی ارگانها و بناهای ظلم و جور را نابود کند.
و اشکهایی که با دیدن جسدهای زنان خودکشی کرده در چشمها حلقه زده بود از خانه و کوچه گذشت و در خیابانها سیل شد و برای پاکسازی جلادان پلید عمامهدار و بدون عمامه روانه شد.
و بدینسان چهره شرمسار پدر در برابر گرسنگی فرزندان، به چهرهای امیدوار و مصمم برای برکندن باعث و بانی شرم چند ساله و سفره خالیاش بالغ گشت.
روز 7دی 1396 پایانی بود بر شکستن نا باوریها و...
آری در این روز 40سال تحمل، لب به دندان گزیدن، آههای سرد، فروخوردن خشم و ریختن فشارهای ناشی از ظلم و ستم به درون خود و زمزمههای خدایا خودت یک کاری بکن و... بار خود را بر زمین گذاشت، و مقاومت و قیام سراسری به همت مردم آغاز شد.
بله دست خدا از آستین خلق بیرون آمد و روند یکطرفه زورگوییها و قلدرمابیها جای خودش را به قدرتنمایی خلق و فرار پهلوان پنبههای ضد مردم داد.
پیروز باشید
م. ایمان.
سیلی خوردن مادر دستفروش؟
آش و لاش کردن دستفروشان و غارت و نابودی آخرین امکان امرار معاش آنها!
تصویر کولبر زحمتکشی که با گلوله پاسدارن نقش زمین شده؟
کولبری که با یک پا کولبری میکند یا مادر پیر یا کودک دانش آموزی که برای لقمهای نان کولبری میکند؟
دستگیریها و هتک حرمت زنان در خیابان ها!
دیدن جسدهای زنان خودکشی کرده به همراه کودکان معصومشان.
پیچ و تاب خوردن جوانهای مملکت بالای دار؟
یا چهره شرمسار پدر در برابر گرسنگی فرزندان و... ؟
با یادآوری این صحنهها خونمان به جوش میآید و میل شدید اعتراض و واکنش را در خود احساس میکنیم.
احساس متناقض تحقیر و خشم و تحمیل...
در واقع خشم ملت از دیدن این صحنههای جنایت و قساوت و زورگویی به درونشان ریخته شده و مانند فنری روز بروز و لحظه به لحظه فشردهتر میشد.
به تعبیری خشم تودهها گویی بشکه باروتی است که در انتظار جرقه ایست.
آری، روز 7دی این فنر آزاد شد.
بغض آن مادر سیلی خوردهی دستفروش از گلوی خروشان خلق فریاد شد و غرور لگدمال شده پسر جوانش در فریادهای جوانان وطن التیام یافت. آتش دل دختر مظلومی که با ضرب و جرح دستگیر و هتک حرمت شد، در رگ غیرت شهرهای میهن زبانه کشید و ته دل جلادان را خالی کرد، پشتشان لرزید و در جستجوی گریزگاه.
کولبر کرد بارش را بر زمین گذاشت و در حالیکه عرق از جبین پاک میکرد نگاهی به آسمان کرد و لبخندی زد و گفت: خدا را شکر، خدایا کمکمون کن تا این جلادان را زمین بزنیم، این را گفت و با مشتهای گره کرده به سمت شهر روانه شد.
آری روز 7دی این فنر آزاد شده بود.
بغض های فروخورده ترکیده بود و میرفت تا تمامی ارگانها و بناهای ظلم و جور را نابود کند.
و اشکهایی که با دیدن جسدهای زنان خودکشی کرده در چشمها حلقه زده بود از خانه و کوچه گذشت و در خیابانها سیل شد و برای پاکسازی جلادان پلید عمامهدار و بدون عمامه روانه شد.
و بدینسان چهره شرمسار پدر در برابر گرسنگی فرزندان، به چهرهای امیدوار و مصمم برای برکندن باعث و بانی شرم چند ساله و سفره خالیاش بالغ گشت.
روز 7دی 1396 پایانی بود بر شکستن نا باوریها و...
آری در این روز 40سال تحمل، لب به دندان گزیدن، آههای سرد، فروخوردن خشم و ریختن فشارهای ناشی از ظلم و ستم به درون خود و زمزمههای خدایا خودت یک کاری بکن و... بار خود را بر زمین گذاشت، و مقاومت و قیام سراسری به همت مردم آغاز شد.
بله دست خدا از آستین خلق بیرون آمد و روند یکطرفه زورگوییها و قلدرمابیها جای خودش را به قدرتنمایی خلق و فرار پهلوان پنبههای ضد مردم داد.
پیروز باشید
م. ایمان.