برای اولینبار در تاریخ ایران، میان آموزش و پرورش و نیروی انتظامی، تفاهمنامهی همکاری باهدف حضور نیروی انتظامی در مدارس امضاء شد! هدف از این تفاهمنامه، حضور رسمی نیروی انتظامی در مدارس برای کنترل دانشآموزان و تربیت پلیس دانشآموز است.
برای اولینبار در تاریخ ایران اعلام شد که آموزش و پرورش تحت امر نیروی انتظامی است؛ کاظمی: «من سرباز رادان هستم.»
با دیدن و شنیدن چنین صحنههایی، این پرسش تداعی میشود که ایشان وزیر آموزش و پرورش است یا باتونکش نیروی انتظامی؟!
آنچه در آن تردیدی نیست، اتخاذ این تصمیم در اتاق فکر نظام با تأیید و دستور اجرایی شدنش توسط خامنهای است. خامنهای چرا دست به کشت بمب در مدارس زده است؟ آیا عواقب توسل به این ترفندها برای پادگان کردن مدارس، بر کسی پوشیده است؟ پس اصل موضوع چیست؟
واقعیت این است که در زمینهی دوری گزیدن از عواقب چنین ترفندهایی، آب از سر خامنهای گذشته است؛ چرا که ولی فقیه و قوای سهگانهی نظام به تقلای بود و نبود حاکمیت مشغولاند و این ترفند هم در همین راستاست.
کابوس نظام ملایان از همان آغاز صدارت، نسل بالندهی جوان بوده است. اندیشهی فناتیک و قرون وسطایی آخوند تمامیتخواه از همان آغاز به دیوار مقاومت نسل جوان برخورد. خمینی هزارهزارش را در اعدامهای دههی ۶۰ و قتل عام ۶۷ و نیز در تنور جنگ ضد میهنی و سپس خامنهای در قیامهای بزرگ چهارگانهی دو دههی اخیر، کشتهاند، ولی آگاهی و نوخواهیِ نسل جوان ضد ارتجاع، هرگز از تسلیمناپذیری به سیاست، آموزش و فرهنگ مبتذل حاکمیت آخوند دست نکشید. بههمین دلیل تمام تیرهای بهکنترل درآوردن و تربیت آخوندی ــ حوزویِ دانشآموزان به سنگ خورده است. از طرفی همواره مصاف اصلی در خیابانها، چه در برابر گشتهای سرکوب و چه در قیامها، بین جوانان و حاکمیت بوده است.
واقعیت برجسته و محوری در سه دههی اخیر ایران این است که میان باورمندان به اندیشهی بنیادگرا و قرون وسطاییِ ولایت فقیهی و نوجویان و تحولخواهان این سه دهه، چالش بین نسلها جریان دارد. خامنهای با اتکا به گشتهای سرکوبگر خیابانی، زندانی کردن و تحمیلها و اجبارهای سیاسی و مذهبیِ حکومتی، میخواهد این چالش را از سر راه نظام بردارد؛ نسلهای جوان و تحولخواه هم میخواهند کرباس فقاهتیِ پیچانده بر آزادی اجتماعی و فرهنگی را از هم بدرند. اقدام بلاهتبار خامنهای برای پادگان کردن مدارس، اعتراف به شکست تمام تاکتیکهای نظام در این چالش بزرگ است.
بنابراین کفگیر انواع سرکوب دانشآموزان توسط حاکمیت ملایان، به ته دیگ خورده و با شیوههای گذشته از پس دانشآموزان ایران برنیامده است؛ حالا خامنهای با تقبل همهی ننگها، نفرتها و محکومیتها از جانب معلمان، دانشآموزان، خانوادهها، مردم و مجامع بینالمللی، سرکوبگران خیابانی را بهطور رسمی به مدارس میبرد تا آنجا را پادگانهای نیروی انتظامی کند. سرکوبگران منفوری که جوانان قیامآفرین و مردم ایران بارها آنها را در منظر جهانیان «بیشرف، بیشرف» توصیف نمودهاند. بازنشستگان هم بهعنوان زبان اکثریت مردم ایران بلافاصله در خیابانها فریاد زدند: «خامنهای! خامنهای! مدرسه پادگان نیست. / کاظمی! کاظمی! مدرسه پادگان نیست.» این تازه از نتایج سحر مکافات اتودینامیک دستور خامنهای برای پادگان کردن مدارس با ورود نیروی انتظامی است.
نسل جوان و بالندهی ایرانزمین که دایرهی جاسوسیِ عقیدتی ــ سیاسیِ حاکمیت و حوزوی کردن مدارس را شکست داده است، اینبار هم از قضا شمشیر ارادهاش را بیشتر صیقل خواهد داد تا پهن کردن بساط دیکتاتوریِ عریان در مدارس را بر سر خامنهای خراب کند. سیاق دانشآموز و دانشجو در تسلیمناپذیری به هرگونه دیکتاتوری تغییری نکرده، که علیه این ترفندها، رادیکالتر هم خواهد شد.
توسل خامنهای به این ترفند ابلهانه، نشان میدهد که چه نبرد گسترده و همهجانبهیی میان جامعه و حاکمیت ملایان در جریان است و خامنهای و اتاق فکر نظام از عاقبت و چشمانداز این نبرد، در چه کابوسی سیر میکنند. تردیدی نیست که این تفاهمنامه نیز همچون لایحهی عفاف و حجاب، جام زهری دیگر را جلو خامنهای و سهقوهی نظام خواهد گذاشت تا سرنوشت شوم اجرایی کردن آن را در آینهاش ببینند.
تمامیتخواهیِ سیاسی و انحصارطلبیِ مذهبی، همیشه شمشیر دو لبهیی بوده که مکافاتش در همهجا به خود دارندهاش برگشته است. این سیاست در آلمان نازی با تقلا برای حزبی و پلیس کردن دانشآموزان، شکست خورد و فاشیسم مذهبی آخوندی در عصر ارتباطات، شکستی سریع، وسیع، سنگین و قاطع خواهد خورد. بر دانشآموزان ایران است که این تفاهمنامه را جام زهری بهمثابه بمب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، با آثاری فراتر از لایحهی عفاف و حجاب علیه حاکمیت کنند و نگاهبان ساحت فرهنگ و آموزش و علوم از تعدیِ سرکوبگران منفور باشند. تحمیل این جام زهر به خامنهای، در راستای سرنگونیخواهیِ اکثریت مردم ایران برای اخراج اشغالگران ولایی ــ آخوندی است.