خبری که جامعه سیاسی ایران را بسیار متأثر کرد، بهقتل رسیدن یک زندانی سیاسی ۲۱ساله (علیرضا شیرمحمدعلی) در زندان تهران بزرگ -زندان فشافویه ـ بود. دوشنبه شب بیستم خرداد در زندان فشافویه تهران علیرضا شیر محمدی با اصابت دهها ضربه چاقو توسط دو تن از مجرمان خطرناک کشته شد. از آنجا که جرم این زندانی امنیتی (بخوانید سیاسی) یاد شده است، انسان را ناگزیر به تأمل وا میدارد، و پرسشهایی را بر میانگیزد.
نخست اینکه یک زندانی سیاسی در قسمت زندانیان عادی و خطرناک چه میکرده است؟ دوم اینکه چگونه آلت قتاله به دست محکومین جرم سنگین آنهم زیر نظر مأموران حکومتی رسیده است؟ این روزها در رویکرد رسانههای حکومتی با این موضوع حادثه به مانند یک اشتباه مدیریتی با اهمال کاری یک یا چند مامور سطح پایین تنزل مییابد. با بازگشت به پیشینه تاریخی حکومت آخوندی در رابطه با زندانیان سیاسی این موضوع پاسخهای خود را پیدا میکند.
قتل زندانیان سیاسی در دهه شصت
سرکوب داخلی از اصول پایه این رژیم است و سرکوب بدون اعدام و حذف فیزیکی نتیجهای برای این رژیم نخواهد داشت. مسلماً هدف رژیم در این موارد همیشه پراکندن فضای ارعاب در جامعه است.آنهایی که شاهد رویدادهای ایران در دهه شصت بودند خوب بهخاطر میآورند که در دهه شصت بدترین نوع شکنجهها و اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی بهصورت سیستماتیک انجام میشد. در آن دوران رژیم به بهانه جنگ که خودش مسبب و بانی اصلی آن بود چنان فضای وحشتی در جامعه راه انداخته بود که اعدام و تیرباران مخالفان سیاسی به امری روزمره تبدیل شده بود و هر گونه اعتراض صنفی را هم به بهانه همسویی با جنگ و «استکبار جهانی» با شدت تمام سرکوب میکرد.
قتل و سرکوب بعد از مرگ خمینی – قتلهای زنجیرهای
در سالهای بعد خصوصاً بعد از مرگ خمینی جانشینان او ژست مدره نمایی میگرفتند و میخواستند چنین وانمود کنند که آن احکام مربوط به دوران خمینی بود و حاکمان جدید دست به این اقدامات نمیزنند. هدف از این تغییر روش نزدیکی به محافل اقتصادی ـ سیاسی غربی بود تا بتوانند از مزایای رابطه با دولتهای غربی بهرهمند شوند. ولی این تغییر رفتار نبود بلکه تغییر شیوه جنایت بود و دولتهای غربی هم بهدلیل منافع اقتصادی دروغهای رژیم را در سکوت و مماشات تأیید میکردند. نمونههایی نظیر قتل کشیشهای مسیحی و سلسله کشتاری که در ادبیات سیاسی ایران به قتلهای زنجیرهای شهره شد
در سال ۸۸در جریان قیامهای مردمی، مردم ایران با پدیده جدیدی از وحشیگری و تجاوز به زندانیان روبهرو شدند. اگر چه جنایت رذیلانه تجاوز جدید نبود اما عامدا توسط عوامل خود رژیم در میان مردم پخش میشد تا فضای رعب و وحشت بیشتری را در مردم مخصوصاً دانشجویان معترض بهوجود بیاورند. این جنایت از سال ۶۰برای درهم شکستن زندانیان همراه با شکنجههای طاقتفرسا روی زندانیان اعمال میشد.
قتل و سرکوب در مرحله فعلی
توحش رژیم با توجه به شرایط عصیانی جامعه در اشکال جدیدتری ظاهر میشود. تیغ را میکشد اما بهعلت قیام میترسد کامل فرود بیاورد. میترسد اما آیا این باعث میشود از کشتار مخالفان دست بردارد؟
بررسی سالهای گذشته نشان میدهد رژیم ماهیتا نمیتواند دست از سرکوب مردم بردارد و مستمراً بهدنبال شیوههای جدیدی از سرکوب است که هم کارآمد باشد و هم مانع از شعلهور شدن خشم انفجاری مردم و جامعه گردد.
در دیماه ۹۶قیام مردمی در ابعاد میهنی شکل گرفت و خشم پنهان جامعه را در عرض چند روز پدیدار ساخت.
شعار (اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا) که تمامیت کیان ولیفقیه را هدف قرار میداد چنان وحشتی در دل کارگزاران و شخص ولیفقیه انداخت که تا مدتی قفلشان کرد. مسلماً اگر باز هم در توان رژیم بود تمایل داشت با برپا کردن چوبههای دار همان سرکوب وحشیانهٔ دهه شصت را در جامعه حاکم کند ولی دیگر نه جامعه آن شرایط را بر میتابید و نه ولیفقیه آن هیمنه گذشته را داشت و عامل بسیار مهم و تعیینکننده اینکه یک مقاومت سازمانیافته با مشروعیت جهانی در ایران وجود دارد که در هر فرصتی پای مجامع بینالمللی را در رابطه با هر نقض حقوقبشری در داخل ایران به وسط میکشد و جامعه جهانی را در مقابل مسئولیتهایش در قبال نقض حقوقبشر قرار میدهد. مقاومت سرفرازی که اجازه نمیدهد که خامنهای و دستگاه سرکوبگرش مانند گذشته بدون قیمت و بهسادگی دست به هر نوع وحشیگری و سرکوبی بزنند.
خودکشی کردن زندانیان سیاسی نمودی از ضعف و ذلت
اسرار خودکشی زندانیان سیاسی در زندانها بر هیچ کس پوشیده نیست. کیست که نداند عاملان این خودکشیها همان شکنجهگران دهه شصت هستند که بهعلت شرایط جدید و در وحشت از واکنش مردم نسبت به اعدام زندانیان، آنها را میکشند اما به دست مزدوران و...خود. در واقع رژیم ضدبشری آنقدر ضعیف شده که نمیتواند مانند گذشته مسئولیت اعمال خودش را بپذیرد و این واقعیت تفاوت شیوههای سرکوب را در سال ۶۰و زمان حال بهوضوح نشان میدهد.
اما اکنون ورقی برگشته است خشم مردم از دیدن این جنایتها دیگر مانند گذشته فرو خوردنی نیست و حکومت ولایتفقیه هم مانند گذشته دیگر توان سرکوب عریان سالهای قبل را ندارد. میخواهد با هیاهو و دود و دم و ایجاد رعب مردم را بترساند
انتصابهایی با پیام سرکوب
خامنهای با انتصاب آخوند رئیسی به ریاست قوه قضاییه که یکی از خونخوارترین عناصر دستگاه آخوندی و از عاملان کشتار زندانیان بیدفاع در سال ۶۷است و معرفی پاسدار سلامی به سرکردگی سپاه و...یک هدف بیشتر ندارد. او میخواهد به مردم و کانونهای شورشی پیام سرکوب و انقباض بدهد. خوب میداند در شرایطی که بحرانهای مختلف گریبانش را گرفته، تهدید اصلی همچنان از طرف مردم و همان جان به لب رسیدگان و ارتش بیکاران و گرسنگان است.
با نگاهی اجمالی به روند گذشته و عکسالعمل رژیم در برابر رویدادها و خیزشهای اجتماعی میتوان به این واقعیت پی برد که تیغ سرکوب رژیم در وحشت از خشم و خروش مردم کند شده است. وگرنه جلاد همان جلاد است و خوی درندگی و وحشیگریاش ش هم تغییری نکرده است.
اکنون مقاومتی گسترده و سازمانیافته همراه با شوراهای مردمی و کانونهای شورشی قد برافراشتهاند و هر فرصتی را تبدیل به یک قیام اعتراضی علیه حکومت جلادان میکنند.
راه کند کردن تیغ سرکوب و ماشین ترور رژیم آخوندی نه در استمالت بلکه در تهاجم و کنار زدن بازوهای سرکوب و اختناق رژیم نهفته است. رشد و بالندگی قیام مردم ایران همراه با ارتقا کانونهای شورشی و پیوند همه اینها با مقاومت سازمانیافته مردمی دودمان این رژیم را برخواهد چید و برای همیشه به دوران زندانهای مخوف و شکنجه در کشور مان ایران خاتمه خواهد داد.
م. مرتضوی
مسئولیت محتوای مطالب وارده بر عهده نویسنده است