728 x 90

نبض شهر

نبض شهر ...
نبض شهر ...

تعطیلات ارتحال

کارم ناقص مانده و آخر ساعت اداری است. ناچار باید فردا مراجعه کنم. اما می‌گوید فردا مرخصی است:

-بعد از تعطیلات سر بزن.

  • بابا کارم گیره و باید خلاص بشم. الآن چه موقع مرخصیه یعنی چهار روز دیگه باید کارم راکد بمونه تا شاید برگردی و تمومش کنی؟
  • بذار تو این وضع سگی اقلا ارتحال هالیدی رو خلاص شیم. میرم شمال (منزل مادریش گیلان است.)
  • مگه یارو تو دریا مرده که همه میرن شمال؟حتماً از اونجا فاتحه می‌خونی!
  • بهه! چی می‌گی؟ من که کل یوم براش دارم. حواله قبرش ورد هر روز منه.

بای پس ولایی

فرسوده‌ترین خانه کوچه بود و هر لحظه بیم آوار شدنش می‌رفت. همسایه‌ها می‌گفتند یک کاری بکنید خیلی خطرناکه. بالاخره یک روز روی سرتان خراب می‌شود و بقیه هم آسیب می‌بینند. با قرض و فروش هر چه داشتند. به مستأجری رفتند و شروع به تخریب و بازسازی کردند. با زحمت به نیمه رساندند که کار متوقف شد. سه چهار ماهی راکد بود و معلوم شد از پس عوارض شهرداری بر نمی‌آیند. می‌گفت نمی‌دانم به فکر پول اجاره و گرانی باشم یا به فکر خرج ساختمان یا به فکر عوارض شهرداری. یک نفر پیدا شده و گفته کارت را درست می‌کنم ۵۰ درصدش هم مال منه! طرف حراستیه و خرش خیلی میره. به فکر افتادیم به همین وضع بفروشیم و اجاره نشین بشیم. فیش آب و برقش را نشان داد که با وجود تعطیلی کار و در همین مدتی که شهرداری جلوی کارش را گرفته بود رقم سر سام آوری برایش بریده بودند. می‌گفت رفتم اداره گفتم این چیه؟ کارم که تعطیله. این از کجا اومده؟ بابا یه رحمی مروتی انصافی. بسه دیگه، من بریدم و نمی‌تونم. گفتن تعرفه کارگاهی می‌زنیم. نمی‌دهی مسأله‌ای نیست یا قطع می‌کنیم یا علی الحساب ۱۸میلیون بده تا بعداً طلبکار شدی از فیشهای بعدی کم کنیم! منم برگشتم و کاسه چه کنم گرفتم نمی‌دونم چه خاکی به سرم بریزم. کاش خراب نمی کردم و همونطور بود. کی فکر می‌کرد یه دفعه این گرونی رو سرم آوار بشه؟ خونه رو سرم آوار می‌شد بهتر بود!

اساس کار تمام دستگاههای حکومتی به این منوال است که مردم را به مرگ می‌گیرند و راه تب را هم باز می‌گذارند تا مزدوران و عواملشان از پمپاژ پولهای کثیف و پنهان بی نصیب نباشند. این برای نظام ولایت نافع است. اراذلش باید انگیزه قمه کشی و زدن و بستن و کشتن داشته باشند. از مالیات گرفته تا شهرداری تا ادارات دیگر کارد را از پوست و گوشت و عصب می‌گذرانند تا به استخوان برسد. بعد از آن عواملشان همان حراستیها و اطلاعاتیها با واسطه یا بی‌واسطه نزدیک قربانی می‌شوند و بای پس را نشان می‌دهند که به تب راضی شود. پول سرکیسه کردن قربانی بالمناصفه و وفق عدل ولایی تقسیم می‌شود. گنداب چپاول و زور و رشوه و فساد از گنجای شاه لوله‌های فاضلاب شهر بسا بسا فراتر است. گاه دعوای گرگها گوشه‌ای را پس می‌زند. هنوز پرونده قالیباف و بابک زنجانی و افتضاح خیابان ایران‌زمین در نهادهای رقیب و رفیقش باز است و البته بعد از تصرف طویله آخوندی کمتر از گذشته جرأت رو کردنش را دارند. وضع میر سلیم که مثلا رقیبش بود بهتر نیست و خود قالیباف از او پرونده‌ها دارد. یک قلم خانه خیابان ۲۶ ولنجک است که چه فرمولهای آخوندی اختراع کرد تا ارتفاع ۱۸۰۰ متر را دور یزند. در انبوه فساد و چپاول ۴۰ساله این خیابان هم ناله‌ها دارد و خوابگاه دانشگاه امام صادق و هزار کوفت و مرگ دیگر چون داغ بر پیشانیش نشسته است. سوز گزنده فساد متزاید و ریشه‌ای و سیستماتیک در تجربه روزمره هر آن که در شهر نفس می‌کشد تا اعماق استخوان را می‌سوزاند.

عظمای چوچول باز همان وقتی که معترضان را در خیابان می‌کشت گفته بود که غیر از بنزین نمی‌گذاریم هیچ چیز دیگری گران شود! حالا برای این‌که حرفش تمام دروغ نباشد به ارزانی هم فکر کرده و باز توسط همین شهرداری، مادر محروم و رنجدیده‌ای به نام آسیه پناهی را به‌قتل می‌رساند و به او تهمت هم می‌زند. تصویر این مادر به‌قتل رسیده در بیل لودر بهت و شرم و درد استخوان سوز یک از هزاران را بر می‌آورد. این جمله حضرت امیر تداعی می‌شود که در سرحدات سربازان معاویه به یک زن یهودی تعرض کرده و خلخال از پایش دزدیده بودند و گفت اگر مرد از شرم بمیرد بر او حرجی نیست!

در جنایت قتل مادر مظلوم و رنجدیده وقتی کتمان و بهتان نتیجه نداد چند تا پاچه ور مالیده را جلو فرستادند که قضیه را با دروغ و نیرنگ خاتمه دهند. اینچنین در وانفسای گرانی و دزدی و اخاذی‌های بی‌رحمانه تنها چیزی که روزمره و علی الدوام ارزان شده جان انسان‌هاست. سید علی طرفدار ارزانی است و جان و شرافت و ارزش انسان‌ها را به مفت مسلم می‌فرو شد. نظام جنایت در کارش استاد است. چه آنجا که مخفیانه می‌کشد و چه آنجا که آشکار می‌کشد و چه آنجا که جانهای مردم را در سیل و زلزله و کرونا بی‌دریغ و با سخاوت به کام نیستی می‌فرستد و طلبکار هم بیرون می‌آید: مردم متأسفانه رعایت نمی‌کنند!. مردم متأسفانه مصالح خوب به کار نمی‌برند! مردم متأسفانه به هشدار ما توجه نکردند!... در شلیک به هواپیمای مسافرتی هم شقاوتش را در مظلومیت ضداستکباری مخفی کرد اما ناکام ماند و در گلویش گیر کرد. حالا می‌خواهد با تاکتیک گذر زمان و بحرانهای دیگر از تله خود کاشته بجهد.

باید گفت که همین مردم خوشبختانه دندان کینه را تیز کرده‌اند تا شلاق میر غضب و تفنگ پاسدار را تکه‌تکه کنند. حلقه‌های امنیتی را پودر و خاکستر کنند به بیت‌العنکبوت برسند و تا آخرین خشت نظام ظلم و آدمکشی را بر اندازند.

مگه تو گرانی نداری؟ مگه تو اجاره‌خانه نداری؟

بعد از اداره تا انتهای شب دنبال کاسبی است تا از گرانی بی‌حد و حصر عقب نماند. آمده بود ببیند می‌تواند کسری پولش را برای چند هفته قرض بگیرد یا نه. بی‌مقدمه گفت واقعاً اوضاع می‌خواد چی بشه؟! من که هنوز جوانم و بعد از اداره هم دنبال کاسبی هستم و تا این وقت شب هم بیرونم. اما اونی که کار نداره یا باز نشسته باشه چطور می‌تونه ادامه بده؟ هر جور حساب کنی سر و تهش جور در نمیاد. این بی‌شرفهای کثیف چیزی برا هیچ‌کس نذاشتن. مث این‌که از اول بنا داشتن همه را خراب کنن. اینا مث این‌که از آدم سالم خوششون نمیاد. به هر قیمتی همه رو خراب می‌کنن تا نتونن نون سالم به خونشون ببرن. دیگه سیر شدم از این وضع چند وقته به فکر رفتنم. اول خودم می‌رم بعد که جا افتادم بچه‌ها رو می‌برم. بالاخره این‌قدر هست که گلیم خودم و زنگیمو از آب بکشم. هر چه بادا باد! از این وضع که بدتر نیست. همین‌که زیر چتر اینا نباشم خودش خوبه. فکر باز نشستگیم هستم که از بین میره اما گور باباش جون کندن بسه اینا رو دیدن بسه.

بعد تعریف کرد که در مراسمی که قرار بوده خامنه‌ای هم باشه از قبل اطلاعاتیها را با کلی تجهیزات فرستاده بودند و به‌دلیل موقعیت اداره‌شان به آنجا رفت و آمد می‌کردند.

من که زدم به سیم آخر و بهشون گفتم. سر صحبت رو با یکیشون باز کردم همین‌طور تو صورتش گفتم نزنید تو رو خدا! برا چی این جوونا رو لت و پار می‌کنین!؟ مگه اینا هموطن شما نیستن؟ مگه شما گرانی ندارین؟ مگه شما اجاره سر برج ندارین؟ مگه اوضاع واسه شما خوبه؟...

واقعیت این است که افعی ولایت در انتهای حیات ننگین به این نیروها فقط به‌عنوان مترسک و خاکریز اول نگاه می‌کند که قابل اتکا هم نیست و از شدت ریزش در میان آنها هم آگاه است. لذا به نیروهای اخص خودش یعنی پاسدار و و بسیجی و همان لباس شخصیهای لات و لمپن و دزد تکیه ویژه دارد.

سیستم تعطیله

الان بیشتر خریدها با کارت بانکی انجام می‌شه. لذا داخل مغازه دستگاشو جلوم می‌ذاره و منم کارت می‌کشم اما عمل نمی‌کنه. با ناراحتی می‌گه ‌ای بابا از صبح تا حالا منو کلافه کرده چندین بار سیستم قطع شده. ای گور باباشون با این سیستمشون. می‌گم اینجا که یک مغازه کوچیکه هر وقت می‌رم بانک یا اداره انتظار همین رو دارم. اومد نیومد داره اما واقعاً سیستم که کلش تعطیله و والمعطله! می‌خنده و می‌گه الهی که تعطیل باشه و دیگه بر نگرده تا همه راحت بشیم!. ادامه می‌دهه واقعاً زندگی سخت شده. حالا ما که بالاخره یک کاری می‌کنیم اما تعجبم این همه بدبخت و فلک زده که دستشون به هیچ جا بند نیست چطور می‌گذرونن. هر جور حساب می‌کنم نمیشه. هرچی فکر می‌کنم نمی‌تونم بفهمم این‌همه بیکار و کم در آمد چطور می‌گذرونن. کلمات را با بغضی می‌گوید که در چشمانش هم پیداست. متوجه می شوم که خودش هم مستاصل است. جنسی را نشان می‌دهد و می‌گوید این را قبل از عید خریدم پونصد تومن و سفارش مجدد که دادم شده هفتصدو‌پنجاه تومن. حالا همان مشتری که این رو خواسته نمی‌دونم بهش چی بگم واقعاً باور می‌کنه؟! جواب می‌شنود که اینا معضل همه است و تو تنها نیستی ولی بالاخره چی؟ آخرش چی؟ با ناله که کار درست نمیشه، مگه غیر از اینه؟... می‌گوید هیچی باید بریزیم بیرون، باید ریخت بیرون... . .

کیس های بزرگ بیار

زحمتکش است و کارش بسیار سنگین. اینجا و آنجا سرو کارش به یکی از ادارات می‌افتد و متوجه گله دلالان و کار چاق کنهای ولایی شده است. بر افروخته است و می‌گوید می‌دونی من تو کارم هم سختی می‌کشم و هم خطر داره و هنوز هم با همه جون کندن نتونستم یه چار دیواری داشته باشم. تازه زنم هم کار می‌کنه و یه بچه هم بیشتر نداریم. آخه این چه وضعیه که این‌همه مردم باید جون بکنن اما یارو با یه تلفن و یه سفارش چند ده میلیون گیرش میاد؟ تازه‌ اینا کوچیکاشه و میگه "کیس های بزرگ" بیار!. اینا که فقط می‌خورن! بیخودی این همه مصیبت همه جا را نگرفته.

ناله مامور

این روزها تردد ماشینهای پلیس به‌نحو محسوسی افزایش یافته که شامل پلیس راهنمایی هم می‌شود. بعضی از این ماشینها محمل نیروهای سرکوبگر دیگر هم هست. علاوه بر آن لباس‌شخصی و بسیجی با موتور و پیاده و با ماشین در محلات گشت می‌زنند. همین تردد بی‌سابقه گویای حس عدم امنیت در رژیم از صدر تا ذیل است. در حوادث گوشه و کنار شهر جرأت نمی‌کنند انفرادی یا با نفرات کم وارد شوند. در یک مشاجره نه چندان جدی هم بلافاصله درخواست نیروی کمکی می‌کنند. در بزهکاری و یا درخواست اهالی برای برخورد با بزهکاری یا وارد نمی‌شوند و یا به پروسه عریض و طویل اداری می‌اندازند که طرف خسته شده و از پیگیری منصرف شود. روزگاری پز ۱۱۰ را می‌دادند. حالا گاه تماس گیرنده چندین بار باید اقدام کند تا مثلا شاید موفق به دریافت شماره تلفن صاحب ماشین پارک شده و مانع تخلیه بار را پیدا کند. اما تا بخواهید مأمور دارند که برگه‌های جریمه را بنویسند و کیسه تبهکاران را پر کنند. همان روزی که گفتند جاده‌ها برای تردد باز شده همکارم عازم مسافرت بود و در ابتدای مسیر از مأمور می‌پرسد مسافرت بدون مانع است؟ مأمور هم می‌گوید بله اما در میانه راه او را ۵۰۰هزار تومان جریمه می‌کنند که نخیر هنوز باز نشده!. مدتی پلیسهای دوربین دار را جمع کرده و حتی منتقد آن بودند و گفتند که همینها باعث تصادفات متعددی شده‌اند. حالا دوباره همین بساط را پهن کرده و به شتاب مشغول جریمه و پر کردن کیسه‌های سوراخ خودشان هستند. حتی نیمه‌شب و دم صبح و از کوچه‌های فرعی هم غافل نیستند. اقدامی دومنظوره که هم اخاذی و هم سرکوب را پیش ببرند. با این‌همه شعارهای روی دیوارها و نصب تصاویر و پلاکاردهای شورشی امانشان را بریده و جا به‌جا عواملشان مأمور به پاک کردن شعارهای روی دیوار می‌شوند.

اما روی دیگر این وضعیت اسفبار زندگی همین مامورهای حقیر است. دریافتی ماهیانه با اجاره نشینی در حاشیه‌ها و وضعیت ادبار شغلی چنان به منگنه‌شان گذاشته که پشت همان دوربین و در حالی‌که جریمه می‌کنند ناله‌شان در می‌آید: زنم می‌خواد ول کنه بره میگه ذله شدم. بهش میگم با این حقوق من چکار می‌تونم بکنم؟ اجاره رو که کم کنیم همش مال تو. میگه من چرا باید با خواهرام فرق داشته باشم؟ حتی نمی‌تونم با اونا رفت و آمد کنم چون نداریم!. حالا هر وقت می‌رم خونه دعوا و طلاق کشیه. همسایه‌ها هم فهمیدن چه خبره و هر روز بساط داریم!

این فقط شمه‌ای از ناله مأمور حکومتی است که به کنار دستی‌اش می‌گفت. همان مأموران تحت‌امر سید علی گدا که گاه با عصای مسخره و با تبختر از آنها سان می‌بیند و گاه سر دوشی می‌دهد و پاسدار لمپنهای رذل و فاسد مثل قالیباف و احمدی‌مقدم و امثال آنها را به‌سر کردگیش می‌نشاند. مثلی قدیمی است که "پیش‌نمازی کاکبر قربان بود جانمازش ... تنبان بود".

محمود از تهران

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8cdf8aa5-62b7-4ec6-a1c0-fc6f6806a187"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات