قیام مردم آبادان در اعتراض به جنایت متروپل و همبستگی سراسری ملی با این قیام، گامی بلند و محسوس در مسیر شکسته شدن طلسم اختناق و فروپاشی و سرنگونی نظام ولایت فقیه بود.
در قیام مردم آبادان پارامترهایی دیده شد که یا در قیامهای پیشین نبود یا کمرنگتر دیده میشد.
اول اینکه رژیم علیرغم آمادهباش به قوای سرکوبگر و آوردن نیروی ضدشورش به جای نیروهای امدادرسان، چنان از مردم عقب افتاد که برای جمعوجور کردن خودش به شلیک و کشتار روی آورد. علی خامنهای که در مخمصه مانده بود، تا سه روز توان واکنش مشخصی نداشت و حتی با وجود اینکه دیدار و سخنرانیهای دیگری هم داشت، مطلقاً هیچ اشارهیی به فاجعهٔ دلخراش آبادان نکرد!
از آن روز به بعد هم عوامل مختلف حکومتی مانند پاسدار وحیدی، آخوند مکارم شیرازی، دادستان کل قضاییه و استانداران سابق و فعلی خوزستان، با موضعگیریهای ترسان برآنند این فاجعه را به گونهیی سرهمبندی کنند که نه گزک به دست مردم خشمگین دهند و نه پاسداران و چپاولگران ولایت رنجیده خاطر شوند!
دومین پارامتر مهم این بود که عناصر مختلف حکومتی در سطوح مختلف ناگزیر از عقبنشینیهای پیدرپی شدند! اینبار دیگر جایی برای بازی دادن اذهان و افکار عمومی نبود؛ در نتیجه درزهای عبای ولایت برای اعترافهای زنجیرهیی چنان باز شد که اکنون سیاههها و لیستهای مطولی از چندین هزار ساختمان مشابه در رسانههای حکومتی منتشر شده است!
سومین ویژگی که باید یادآوری کرد، شعارهای روشن و یکسویه معترض بود! دیگر سخن از حرفهای کلی و بیسمت و سو نیست، هر شعاری راه به سرنگونی و هدف قرار دادن رئوس نظام و کلیت ساختار فاسد آخوندی میبرد.
ویژگی اخص چهارم این اعتراضات که خود به خود دست حکومت در سرکوب مستقیم را بست، مشروعیتی بود که دست مردم و کانونهای شورشی نه تنها در آبادان بلکه در سراسر ایران را برای سوق دادن جامعه به سمت سرنگونی بازتر کرد.
البته ناگفته روشن است که آخوندهای حکومتی و کفتاران ولایتمعاش بیتالعنکبوت نظام، از نظر شدت سرکوب و جنایت هرگز قابل مقایسه با دیکتاتوریهای کلاسیک شناختهٔ شدهٔ جهان امروزی نیستند؛
بنابراین وقتی سخن از یک «گام بلند» در مسیر سرنگونی به میان میآید، بهمعنای آن نیست که اوباش جنایتپیشهٔ نظام، حکومت را دو دستی به مردم ایران تحویل داده و خود کنار خواهند کشید؛ بلکه دقیقاً برعکس، نشان میدهد که پاسخ تمامیت این حکومت را باید در «قهر» و مبارزهٔ بیامان داد؛ همان که کانونهای شورشی در پیش گرفتهاند.
با یک نگاه ژرف به شرایط انفجاری جامعه ستمزده ایران، میتوان تشخیص داد که تیغ سرکوب و ارعاب حکومتی کندتر شده و با هر اقدام سرکوب گرانه، به جای افزایش «ترس»، این «خشم» جامعه است که مهار ناپذیرتر میگردد!
خامنهای با روی کار آوردن جلاد سوگلیاش، آخوند ابراهیم رئیسی، نشان داد که برایش نه موضوع اقتصاد، نه موضوع مدیریت خرد و کلان و نه حتی دیپلماسی جهانی، هیچکدام در مرکز توجه نیست؛ بلکه تنها و تنها موضوع «سرکوب» و «مهار» وضعیت انقلابی و جامعهٔ رو به انفجار ایران است که برایش اهمیت دارد. اگر غیر از این بود، قطعاً نشاندن رئیسی جلاد در کرسی ریاستجمهوری برایش مقرون به صرفه نبود.
در سوی مقابل هم مردم ایران بهخوبی این موضوع را دریافته و اکنون جامعهٔ ایران قطببندی شدهتر از همیشه و قیام و اعتراضهای مردمی رادیکالتر و هدفمند شدهتر شدهاند.
از سوی دیگر حادثهٔ متروپل و قیام آبادان و حمایت گستردهٔ مردمی از آن، نشان داد که دیگر با اعتراضهای پراکنده و هدف قرار دادن دستهبندیها یا اشخاص درونی نظام مواجه نیستیم؛ بلکه اکنون خیزشها و اعتراضات هدفمند و رادیکال شده و شعارها نیز کاملاً تیز و مشخص رو به کلیت نظام است.
از یاد نباید برد که حضور کانونهای شورشی و تکرار خستگیناپذیر شعار محوری «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، اکنون چنان راهش را در گسترهٔ اجتماعی باز کرده که دیگر حتی ناظران بیرونی هم فراموش کردهاند که این حکومت زمانی تلاش میکرد مردم ایران را با نیرنگ دوگانهٔ «اصلاح طلب، اصولگرا» فریب دهد!
آری؛ اکنون حاصل تلاشهای کانونهای شورشی بهصورت عینی و مادی در زیر پوست و در رگهای میهن قابل حس کردن است؛ این نیروی رهبری کنندهای است که توان تداوم و شعلهورتر کردن آتش خشم مردمی را تا همینجا هم به اثبات رسانده است.
برای درک بهتر این تاثیر، میتوان از واقعهٔ دردناک آتشسوزی ساختمان پلاسکو یاد کرد. بدون حضور کاتالیزوری مانند کانونهای شورشی، حکومت آخوندی به شیوه و دستگاه خودش از همین واقعه هم استفاده خودش را میکرد؛ کما اینکه تلاش هم کرد تا با یک «عزاداری» سر و ته قضیهٔ متروپل را هم بیاورد، اما مردم قهرمان آبادان سخنرانی نمایندهٔ خامنهای را که اتفاقاً پخش مستقیم هم داشت، چنان با شعارهای «بی شرف، بیشرف» مفتضح کردند که تلویزیون حکومتی مجبور شد صدای نمایندهٔ خامنهای را هم قطع کند!
مردم به جان آمده دیگر در این حادثه شخصی به نام «عبدالباقی» را مقصر نمیدانند، بلکه نوک تیز تمامی جنایتها و دزدیها و رانتخواری و اختلاسها متوجه شخص خامنهای و سران قوای نظام است!
تمامی اینها، دستآوردهای بزرگی هستند که بلوغ خیزشها و قیامهای مردمی را نشان میدهند. امری که کانونهای شورشی نقشی بی بدیل در آن برعهده داشتهاند.