روز ۳۰دی، در تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران، اهمیتی ویژه دارد. این اهمیت ویژه مدیون نقش، جایگاه رهبر مقاومت، مسعود رجوی است. او نمایندهٔ نسلی بود که بهحق «نسل انقلاب» نام گرفته بود. نسلی که اسلام را بهعنوان یک ایدئولوژی بنبستشکن و راهنمای عمل مبارزاتی از دل پراتیک انقلابی، شکنجه و زندان و سرانجام کشاکش خونین برای آزادی بهدست آورده بود. این تئوری انقلابی، از یکسو در بردار ترقی، در چپ مارکسیسم قرار داشت، از دیگر سو با ارتجاع و واپسگرایی در لباس مذهب دارای مرزبندی بود.
نقطه عزیمت انقلاب نوین ایران
اگر بخواهیم نقطه عزیمتی برای ظهور اجتماعی مجاهدین و آغاز انقلاب نوین ایران قائل باشیم، بیتردید به ۳۰دی اشاره خواهیم کرد. در این روز مسعود رجوی بههمراه آخرین دستهٔ زندانیان سیاسی اعم از کادرهای برجستهٔ مجاهدین، چریکهای فدایی و دیگر مبارزان از زندان قصر آزاد شد. کاربرد فعل مجهول «آزاد شد»! شاید برای ایفای معنا مناسب نباشد. تا آنجا که به شاه و ساواک برمیگشت، هرگز حاضر نبودند که بهقول خودشان مارکسیستهای اسلامی و کمونیستها را از زندان آزاد کنند. مردم بیم داشتند که نظام سلطنتی در آخرین روزها، از آزاد کردن این زندانیان طفره برود و طرحی برای سربهنیست رهبران جنبش داشته باشد. از این رو به تحصن خود در مقابل کاخ دادگستری افزودند. اگر این فشار نبود، روند آزادی زندانیان سیاسی به این صورت رقم نمیخورد. حتی در آن لحظه که جمعیت نام مسعود رجوی را تکرار میکرد و خواهان دیدار با او بود هنوز این بیم و دلهره از قلبها رخت برنبسته بود. مسعود خود در این باره طی مصاحبهیی با روزنامهٔ آسیا میگوید:
«در لحظات آزادی جمعیت قابل توجهی در اطراف زندان قصر جمع شده بودند. آنها شعار میدادند و نام مرا فریاد میزدند، من هیچ نمیفهمیدم. آخر من که کسی غیر از یک زندانی سیاسی مثل بقیه زندانیان نبودم. مردم از خود بیخود شده بودند. رئیس زندان وحشت کرده بود. از من خواست به پشتبام زندان بروم و با بلندگو به مردم بگویم که همه زندانیان آزاد خواهند شد. من که مات مانده بودم به پشتبام رفتم و مردم سراپای مرا گلباران کردند. من علت این همه تشویق را میپرسیدم و فریادها با شکوهتر از قبل اوج میگرفت: ”زندهباد مجاهدین“ و من در آن حال فریاد میزدم: ”زندهباد خلق“ . وحشت مردم از این بود که در گیر و داری که آن روزها وجود داشت، بهنحوی ما را از میان ببرند».
شرایط سیاسی ـ اجتماعی ایران در دی۵۷
روزی که مسعود رجوی از زندان شاه آزاد شد، شرایط سیاسی ـ اجتماعی ایران در وضعیت زیر قرار داشت:
۱ـ شاه از ایران گریخته بود، سمت و سوی رویدادهای سیاسی نشان میداد که نظام سلطنتی آخرین نفسهای خود را میکشد.
۲ـ خمینی از زیر درخت سیب رؤیای سلطنت دینی را در سر میپروراند و برای ورود بدون هزینه به ایران در حال زد و بند با از ما بهتران بود.
۳ـ مردم و جوانان انقلابی خواهان تغییرات رادیکال بودند. این پتانسیل انقلابی آنها را ترغیب میکرد به رویارویی با بدنهٔ نظامی سلطنت و عناصر سرسپرده به شاه میکرد. این پتانسیل روزهای شکوهمند ۲۱و۲۲بهمن را خلق کرد؛ روزهایی که خمینی هرگز راضی به خلق آنها نبود؛ زیرا معاملهٔ او برای انتقال قدرت و حفظ ساختار ارتش شاهنشاهی به هم میخورد.
نخستین مرزبندی مجاهدین با خمینی
در آن روزها خمینی در قاب ماه جا گرفته بود و جامعه هنوز از ماهیت جالگرانهٔ او خبر نداشت. مجاهدین برای نجات انقلاب ضدسلطنتی از آفت ارتجاع فرصت چندانی نداشتند. نخستین کار آنها مرزکشیدن با خمینی و میوهچینان انقلاب در سخنرانی ۴بهمن ۵۷ در دانشگاه تهران بود. طرح «انقلاب دمکراتیک» در برابر «انقلاب اسلامی» مدنظر خمینی. این کار در آن بحبوحه جسارتی شگفت میطلبید؛ زیرا بمنزلهٔ اعلام رویارویی با خمینی و آخوندهای همپیاله و هوادار او بود. این مهم جز از شخصیتی معتبر، شناخته شده جز مسعود امکانپذیر نبود.
گرهخوردگی انقلاب نوین ایران و مجاهدین
امروز مجاهدین در قلب و کانون انقلاب نوین ایران قرار دارند. نام و سابقهٔ درخشان آنها را نمیتوان از براندازی استبداد دینی تفکیک کرد. اگر آنها و بهطور خاص نقش تعیینکنندهٔ مسعود رجوی نبود، معلوم نبود ایلغار مغولگونهٔ آخوندها چند نسل از ایران را در معرض هلاکت و قهقرا قرار میداد. معلوم نبود کی و چگونه و در کدام بزنگاه تاریخی جریانی پیدا میشد که آنتیتز ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی و تاریخی آخوندهای خونآشام، ریاورز و دینفروش باشد و آنها در وضعیت فلاکتبار کنونی قرار دهد.
مسعود در قسمت ششم بحث استراتژی قیام و سرنگونی، آموزش برای نسلهای جوان در این باره میگوید:
«... اگر از من بپرسید که مجاهدین چه کردند؟ در یککلام میگویم، انقلاب را، نه بهمعنی واژگونه و مجازی آن، بلکه بهمعنی حقیقی آن، با مقاومت و ایستادگی خودشان و با ضرباتی که از هر سو به این رژیم زدند، با رزم و رنج و رود خروشان خون شهیدان، با تشکیلات مجاهدین خلق ایران، و با برپایی ارتش و جایگزین سیاسی، زنده و رویان نگهداشتند والا مانند حمله مغول، با یک دوران طولانی از خود بیگانگی مواجه بودیم که سدههای متوالی به طول میانجامید. آخر این همه کشتار و اعدام و شکنجه و دجالیت و ابتذال و ریا و ذبح همه کلمات و ارزشها و رجالهگری که چیز کمی نیست. همه چیز دروغ و پوچ و واهی میشود. همه معیارها در هم میشکند. شرایطی ایجاد میشود که حضرت علی (ع) آن را درباره امثال معاویه و یزید و همین خمینی و خامنهای، چنین توصیف کرده است:
«هیچ خانه گلین و هیچ خیمه پشمینهیی باقی نمیماند مگر آنکه ستم ایشان وارد آن شده و فساد و تباهکاریشان آن را فراگرفته و سوء رفتارشان اهل آنرا پراکنده سازد. آنقدر که مردم به دو دستهٔ گریان تقسیم میشوند. یکی بهخاطر وضعیتش در دنیا میگرید و گریندهای بهخاطر دین و مرامش».
اهمیت و جایگاه ۳۰دی
اعلام موجودیت دوبارهٔ مجاهدین در قامت «جنبش ملی مجاهدین» و سپس «سازمان مجاهدین خلق ایران» و بالغ شدن یک گروه ۲۰۰نفرهٔ بازمانده از مجاهدین به یک جریان سیاسی ـ تشکیلاتی بزرگ از آثار و دستآوردهای روز تاریخی ۳۰دی ۵۷ است.
یک لحظه تصور کنیم: اگر مسعود و نسلی از رهبران مجاهدین ـ به همت خلق قهرمان ایران ـ از زندان شاه آزاد نمیشدند، اگر با ارتجاع مرز روشن و عبورناپذیر نمیکشیدند، آیا انقلاب نوین ایران بهگونهٔ امروزین دوام و قوام میگرفت؟
آیا خلق ما میتوانست در دوران معاصر، از یک مقاومت فراگیر، آلترناتیو دمکراتیک، ارتش آزادیبخش، پلتفرم معتبر و کادرهای جان برکف آزادیستان و کانونهای شورشی برای دستیابی به آیندهیی روشن برخوردار باشد؟