در جریان قیام ۱۴۰۱ و دیگر قیامهای سراسری بهخوبی مشخص شد که نیروی اصلی معترض، جوانان جامعه ایران هستند. آنها بهعنوان نیروی محرک، سایر اقشار جامعه را بهتپش و تلاطم درمیآوردند. در جریان انقلاب ضدسلطنتی نیز جوانان، سلسلهجنبان تغییرآفرینی و سرانجام ساقط کردن دیکتاتوری سلطنتی بودند. این قشر و مخاطراتی که میتواند متوجه دیکتاتوری دینی کند، از دید جامعهشناسان حکومتی، رسانههای وابسته به دولت، جارچیان سانسور و سردمداران نظام فاشیستی ولایت فقیه پنهان نمانده است.
یکی از شکواییههای خلافت ارتجاعی حاکم بر ایران این است که جوانان مجاهدین را نمیشناسند و بههمین دلیل جذب آنان میشوند و از این رهگذر به براندازان نظام تبدیل میشوند. برای پیشگیری از این خطر باید به «جهاد تبیین» پرداخت. آنها یکی از شیوههای این جهاد کذایی را ساختن فیلم و مستند در حوزهٔ پلیس تشخیص دادهاند.
«امنیت ذهنی»!
در خبرها آمده است که پاسدار احمدرضا رادان، سرکردهٔ نیروی سرکوبگر انتظامی در مراسمی در ستاد فراجا شرکت کرده که موضوع آن رونمایی از تولیدات یک مؤسسهٔ هنری بوده است. ترکیب حاضر در این مراسم «عوامل سینمایی» و «فرماندهان انتظامی» بودهاند. یعنی سینماگران خودفروخته و پلیس.
آنچه در بادی امر به ذهن متبادر میشود این است که پلیس چه ارتباطی به سینما و سینماگران دارد؟ این پارادوکس را چگونه باید تحلیل کرد؟
با خواندن قسمتهای بعدی خبر متوجه میشویم که نیروی بدنام انتظامی با خاصهخرجی در یک مؤسسهٔ فیلمسازی سرمایهگذاری کرده تا با ساختن مستند و فیلم بهقول خودش «امنیت ذهنی» را مخاطب و «منزلت اجتماعی و اعتماد به پلیس» را افزایش دهد. معنای راستهحسینی این دو، چیزی جز القای خط سرکوب نیست.
«وقتی پلیس مأموریتهای اجتماعی و امنیتی، سخت و نرم، از مرز تا مرکز را انجام میدهد و باید اقداماتی انجام شود تا تمام این مأموریتها توسط مخاطبان گوناگون دیده شود و امنیت ذهنی ایجاد شود» (ایسنا. ۲۷شهریور۱۴۰۳).
سینما در نظامهای فاشیستی و توتالیتاریستی
فاشیسم دینی و نیروی سرکوبگر انتظامی آن اولین حکومت فاشیستی نیست که از هنر و بهطور خاص سینما برای تبلیغ ایدئولوژی حاکم یا شیطانسازی از نیروی برانداز و نیز فریفتن یا مرعوب کردن جوانان استفاده میکند.
این هنر هفتم، بهکرات ملعبهٔ دیکتاتورها و رژیمهای فاشیستی شده و به خدمت کنترل، سرکوب و ترویج ایدئولوژیهای افراطی در آمده است.
سینما یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی رژیم نازی بود. هنرمندان بهخدمت نازیسم درآمده، مجبور بودند چهره هیتلر را بهعنوان یک رهبر شکستناپذیر ترسیم کنند و نژاد آریایینژاد برتر و خالص نشان دهند که باید بر نژادهای دیگر غلبه کند.
فیلمهایی با مضامین نژادپرستی، ضدیهودی و ضد کمونیستی ساخته میشد تا افکار عمومی را شکل دهد و از هولوکاست حمایت کند. بهعنوان نمونه، فیلم «پیروزی اراده» ساختهٔ فیلمساز آلمانی، «لنی ریفنشتال» در بارهٔ کنگرهٔ حزب نازی در سال۱۹۳۴، یکی از مشهورترین نمونههای استفاده از سینما برای تبلیغات فاشیستی است.
هراس مرگبار از پیوستن جوانان به براندازی
مشکل خامنهای و رادان در آن است که امروزه جوانان وقعی به این حکومت و جهاد تبیین آن نمینهند. سرمایهگذاری آنها در سینمای حکومتی برای آن است که جوانان را از پیوستن به نیروی برانداز و کانونهای شورشی بازدارند. پاسدار رادان، با درماندگی تمام این موضوع را فاش میکند.
«هنر فقط برای گیشه نیست و ما باید از هنر برای تغییر در جامعه استفاده کنیم و مسیر انگارههای ذهنی گروههای مختلف جامعه، مخصوصاً جوانان را به جهت درست و متعالی منطبق با نظم و امنیت دنبال کنیم». منظورش واضح است. «جهت درست و متعالی منطبق با نظم و امنیت»! چیزی جز پرهیختن از نام سرخ مجاهدین و کانونهای شورشی، این براندازان شناختهشده و صاحب استراتژی روزگار ما نیست. ساختن انبوه مستند و فیلم برای شیطانسازی از مجاهدین همین منظور را پی میگیرد.
مهمترین بستری که جوانان را جذب مجاهدین میکند، پراتیکهای انقلابی کانونهای شورشی است.
در شرایطی که مدعیان نجات ایران، روشهای بیهزینه و بیدردسر و بهعبارت دیگر خنثی و تسلیمطلبانه را پیشنهاد میکنند، کانون شورشی خط سرخ مقاومت را پیش میبرد. اهل عمل و اقدام است. جانش را به کف دست میگیرد و برای پیشبرد خط قیام به استقبال خطرها و ریسکهای مختلف میرود. باکی از گلوله خوردن یا دستگیری ندارد. وقتی دستگیر میشود، زندان را به خیابان پیوند میزند و روح شورش را به میان دیگر زندانیان میبرد. بر موضع انقلابی خود تا پایان استوار میماند.
این همان منش مجاهدین است که در تاریخ معاصر ایران بهنام و شهرت آنان گره خورده است. ۳۰هزار زندانی سیاسی سرموضع، یک رسم ماندگار از آن ساختهاند. امروز یک جوان شورشی برای پیمودن این مسیر الگوهای شناختهشده و جاافتاده دارد.
***
اما آیا با ساختن فیلم و مستند و تولید دروغ و وارونهسازی تاریخ میتوان یک نظام فاشیستی پابهگور را از سرنگونی محتوم نجات داد؟ سرنوشت فاشیسم هیتلری و دیگر واژگونشدگان تاریخ، بطلان این قبیل اقدامات شکستخورده را یادآور میشود.