تصرف زندان مخوف باستیل
روز ۱۴ژوئیه ۱۷۸۷در حالی که چند لشکر از نیروهای نظامی لویی شانزدهم پادشاه فرانسه در پاریس و اطراف آن مستقر و آماده سرکوب مردم بودند، مردم انقلابی در یک قیام کوبنده و سریع، ظرف چند ساعت زندان مخوف باستیل را که در عین حال انبار باروت حکومت هم بود فتح کردند و آن را با خاک یکسان نمودند. این پیروزی شگفت انگیز، یک طلسم شکنی و پرتاب به جلو در انقلاب کبیر فرانسه بود. اما این پیروزی یک سؤال بزرگ را در پش روی نظریه پردازان جامعهشاسی، علوم سیاسی و دانش انقلاب، قرارداد. سؤال این است که:
در حالی که کشور فرانسه بهعلت فقر، جنگ و نارضایتیهای گسترده اجتماعی، عموماً با شورشها و قیامهای مختلف در اینجا و آنجای کشور مواجه بوده، و این شورشها نهایتاً توسط حکومت سرکوب میشدند، اکنون چه شد که قیام محروم ترین اقشار جامعه در حمله به زندان باستیل بهرغم حضور فشرده نیروهای نظامی پادشاه، به پیروزی رسید؟ مگر این قیام چه ویژگی داشت؟ و یا چه عواملی موجب موفقیت آن شد؟ پاسخ این سؤال دقیقاً همان موضوع گفتمان ما در این فصل است. بله جدای از ویژگیهای اخص این قیام، آنچه بهطور قانونمند موجب این پیروزی شد؛ در پایه و مبنا وجود «شرایط عینی» و«وضعیت انقلابی» در کشور است. وقتی این مبنا یا شرط لازم با عامل ذهنی و رهبری کننده بهمثابه شرط کافی تکمیل شد، نه تنها به این موفقیت دست یافت بلکه یک انقلاب عظیم اجتماعی (انقلاب کبیرفرانسه) را بهدنبال داشت. انقلابی که بهمثابه یک زلزله سیاسی ارو پای قدیم را به لرزه در آورد و سنگ بنای دنیای مدرن گردید و تاریخ را به مسیر دیگری هدایت کرد.
پس حالا ببینیم این شرایط عینی و موقعیت انقلابی چیست؟ سپس آن را در فرانسه بهعنوان یک الگوی کلاسیک این گفتمان دنبال کنیم و آنگاه با دست پر برگردیم به شرایط میهن خودمان و با مشاهده وضعیت، با آگاهی تمام در ترسیم نقشهمسیر قیام تا سرنگونی و تلاش برای تحقق آن مشارکت فعال داشته باشیم.
شرایط عینی و موقعیت انقلابی چیست؟
جامعه شناسان و تحلیلگران دانش انقلاب، از مواضع فکری مختلف، تعاریف متعددی در این باره کردهاند، همچنان که در مورد خود انقلاب هم تعریفهای مختلفی وجود دارد.
انقلاب چیست؟
انقلاب، در لغت بهمعنای از صورتی بهصورتی در آمدن و دگرگون شدن است (۱) و درفرهنگ سیاسی با بیانهای مختلف تعریف شده:
دگرگونی بنیادین و ریشهای در ارزشها و باورها و ایدئولوژی و نگرشها و اسطورههای مسلط بر جامعه و نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، کار کردهای دولت، رهبری و نخبگان در دولت. دگرگونی رادیکال در سازمان سیاسی و رهبری کشور، بازسازی دوباره ساختارهای اجتماعی، دگرگونی شتابان در مناسبات اقتصادی، تغییر ناگهانی در بنیان مشروعیت و ایدئولوژی حاکم، دگرگونی رادیکال و خشونتآمیز در عرصه نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، ایدئولوژی حاکم، مناسبات مالکیت و...
ازدیدگاه مارکس و انگلس هم انقلاب، تحول دورههای تاریخی بر اساس شیوه تولید مسلط و انتقال از یک دوران به دوران بعدی است.
مسعود رجوی - تعریف انقلاب
« انقلاب، بهطور خیلی خلاصه، دگرگونی جهشوار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقه حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههای مردم" تعریف میشود».(۲)
ما این تعریف را که در عین اختصار، جامع و مانع بوده و حاوی اصلیترین عناصر محتوایی انقلاب است، برگزیدیم.
انقلاب چگونه محقق میشود؟
چالمرز جانسون معتقد است که«عدم تعادل، میان نظام ارزشی و نظام تقسیم کار، شرط لازم برای وقوع انقلاب است». وی سپس پدیده انقلاب را در شقوق مختلف و با اصطلاحات خودش مورد بررسی قرار میدهد:
جانسون از جمله میگوید: در شرایط عدم تعادل و فقدان اعتبار (منظور از«فقدان اعتبار»، همان اعتبار نداشتن نظام موجوداست، چرا که با دستگاه ارزشی همخوان نیست)، هرگاه، عاملی باعث شود که حاکمان، انحصار خود را در برابر خشونت از دست بدهند، بروز انقلاب، حتمی خواهد بود. بنابراین، تئوری جانسون، مشتمل بر شرط لازم و کافی است. (۳)
کرین براینتون (Crane Brinton) در کتاب معروفش "کالبد شکافی چهار انقلاب" به بررسی تطبیقی چهار انقلاب انگلستان، فرانسه، آمریکا و روسیه پرداخته است. این کتاب در ۸فصل مباحث خود را پیش برده و به این نتیجه میرسد که بهرغم تفاوتهای بسیار بین این انقلابها، اما چند ویژگی عموماًً مشترک، موقعیت انقلابی و پیششرط لازم برای وقوع انقلاب را سبب شده است که اینها عبارتند از:
نارضایتی انقلابیون در قبال موانعی که راهبند شکوفایی اقتصادی آنها شده، تبعیض بین دارندگان موقعیتهای دولتی با محرومان از این مشاغل در استفاده از منابع یکسان اقتصادی، برنتافتن ساختار موجود توسط روشنفکران و زمینهسازی اندیشههای رادیکال، ناتوانی و ناکارآمدی دستگاه دولتی در تطبیق خود با شرایط تازه و پیچیده و بالاخره خود ویرانگری طبقه حاکم و شک و تردید در نقش خود.
«موقعیت انقلابی»، تعریف ولادیمیر لنین
لنین در کتاب «دولت و انقلاب»، چرایی پیدایش انقلاب را در بیانی ساده و موجز با انگشت گذاشتن بر هسته کانونی بحث، تعریف کرده است. لنین میگوید: انقلاب آنجا رخ میدهد که طبقات بالا نتوانند به شیوههای پیشین به حکومت خود ادامه دهند و طبقات پایین نخواهند به شیوههای پیشین حکومت شوند. از نظر لنین، انقلاب بدون یک بحران عمومی در کشور ناممکن است.
در زیر تعریف کاملتر لنین را از کتاب «سقوط انترناسیونال دوم» که در عین حال در کلیات آثار لنین هم موجود است، میبینیم:
«... انقلاب بدون موقعیت انقلابی غیرممکن است. در ضمن هر موقعیت انقلابی به انقلاب ختم نمیشود. عموماًً علایم یک موقعیت انقلابی چیست؟ مطمئناً اشتباه نخواهیم کرد اگر به سه علامت عمده زیر اشاره کنیم:
۱) طبقات حاکم امکان نداشته باشند حاکمیت خود را به شکل تغییر نیافته حفظ کنند؛ بحران در میان بالاییها یعنی بحران سیاست طبقه حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که ناخرسندی و برآشفتگی طبقات ستمدیده در آن راه مییابد. برای شروع انقلاب معمولاً کافی نیست که پایینیها نخواهند بر روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که بالاییها هم نتوانند بر روال سابق زندگی کنند.
۲) تشدید بیش از حد عادی فقر و بدبختی طبقات ستم زده.
۳) بالا گرفتن قابل ملاحظه فعالیت تودهها، ناشی از علل پیش گفته، که در دوران «آرام» به آرامی میگذارند غارتشان کنند ولی در ادوار توفانی چه تحت تأثیر مجموع بحران و چه به و سیله خود «بالاییها» به میدان عمل تاریخی مستقل کشانده میشوند. بدون این تغییرات عینی، بهعنوان یک قانون عمومی، که نه تنها از اختیار گروهها و احزاب جداگانه، بلکه از اختیار طبقات جداگانه هم مستقل (خارج) است، انقلاب غیرممکن میباشد.
چنین موقعیتی در سال ۱۹۰۵در روسیه و در تمام دوران انقلاب در غرب وجود داشت. اما آن موقعیت همچنین در سالهای شصت در قرن اخیر در آلمان و در سالهای ۶۱-۱۸۵۹و ۸۰-۱۸۷۹در روسیه وجود داشت اگر چه در این حالات، انقلابی بهوقوع نپیوست. چرا؟
بهخاطر اینکه هر موقعیت انقلابی باعث انقلاب نمیگردد. «در چنین شرایطی فقط وقتی انقلاب بهوقوع میپیوندد که علاوه بر تغییراتی که در بالا ذکر شد، تغییری ذهنی هم اضافه گردد. یعنی قدرت طبقه انقلابی برای به انجام رساندن عملیات تودهیی انقلابی به قدر کافی قوی باشد تا بتواند دولت قدیم را – که حتی در دوره بحران هم اگر سرنگون نشود به خودی خود سقوط نمیکند – خرد (و یا جابهجا) کند...».
بسیاری از توصیفاتی که لنین در تعریف «موقعیت انقلابی» کرده را این روزها در شرایط کنونی ایران شاهدیم و احساس میکنیم. در ادامهٔ بحث به این مسأله بیشتر خواهیم پرداخت.
« موقعیت انقلابی»، تعریف مسعود رجوی
ازکتاب استراتژی قیام و سرنگونی-فصل ششم
«“ انقلاب” بهطور خیلی خلاصه "دگرگونی جهشوار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقه حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههای مردم" تعریف میشود. حکومت کننده دیگر نمیتواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت در هم شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختیهای جامعه به آنجا رسیده است که دیگر تحمل پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میآیند. اینجاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد میشود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار میگیرند.
وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی روبهرو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیات حاکمه است.
اما از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا میبرد؟ اینجا دیگر سؤال این است که راننده کیست و به کجا میبرد؟ سمتگیری او به کدام جانب است؟
بلادرنگ باید توجه بدهم که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است.
بهعنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان “ولایت فقیه”، بهجای حاکمیت مردم است.
با کت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.
حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچکس در داخل یا خارج رژیم ولایت فقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست».
اکنون که معنای تئوریک «شرایط عینی و موقعیت انقلابی» مشخص شده، ابتدا نگاهی میکنیم به انقلاب کبیر فرانسه تا خود این «موقعیت انقلابی» را عملاً در صحنه جامعه آن روز فرانسه ببینیم و سپس به ایران بازمیگردیم و همین تعاریف را در شرایط کنونی میهن بازیابی کنیم.
شرایط عینی در آستانه انقلاب فرانسه
آرایش طبقات در جامعه آن روز فرانسه، به این صورت بود که جامعه به سه طبقه تقسیم میشد. طبقه ا و ۲مرکب از اشراف و روحانیان بود که فقط ۳درصد جمعیت را تشکیل میدادند اما حق رأی و بالاترین امتیازات متعلق به آنها بود. در طرف دیگر بقیه لایههای اجتماعی قرار داشتند که طبقه ۳نامیده میشدند و ۹۷درصد جمعیت را تشکیل میدادند. اینها طبقه فرودست جامعه بودند، نه تنها از امتیازات و آراء برابر برخوردارنبودند، بلکه از بسیاری حقوق فردی و اجتماعی هم محروم بودند. اینان شامل زحمتکشان،کسبه، پیشهوران و صنعتگران و حتی بورژوازی در حال رشد فرانسه و بالاخره کشاورزان و روستاییان بودند.
استمرار جنگ خارجی و شکستهای پیدرپی فرانسه، خالی بودن خزانه دولت و ورشکستگی مالی که دربار سلطنتی هم با هزینههای کلان عیاشیها و جشن و تشریفاتش رقم عمدهای از هزینهها را تشکیل میداد و در این ورشکستگی نقش داشت. فقر مفرط تودهها که گاه و بیگاه به شورش و حتی غارت تبدیل میشد. بحران عظیم اجتماعی و ناتوانی حکومت بهخصوص در دوران لویی شانزدهم که میراث شکستهای گذشته به او رسیده و خودش نیز عنصر ضعیفی بود. این وضعیت عمومی جامعه فرانسه در آستانه انقلاب کبیر فرانسه بود. درچنین شرایطی حتی بخشهای پائینی همان روحانیت هم که از لایههای پایین جامعه بودند، ناراضی بوده و آمادگی پیوستن به همان طبقه ۳را داشتند. در یک کلام در این جامعه، همه شرایط عینی انقلاب که نقش مبنایی را دارد، بهعنوان مبنا یا شرط لازم فراهم بود.
یعنی از سویی در پائین، جامعه در حال انفجار و اوج نارضایتی قرار داشت و در بالا هم حاکمیت در نقطه ضعیفی بود. خزانه خالی ورشکسته، شکست خورده در جنگ و عرصه نظامی، عدم توان پاسخگویی به مسایل جامعه و محاصره شده در انواع تضادهای دشوار.
این نکته را هم باید اضافه کنیم که انقلاب فرانسه در دورانی اتفاق افتاد که به عصر روشنگری در اروپا معروف بود. چهرههای اصلی آن اندیشمندان و نویسندگانی چون مونتسکیو، ژان ژاک روسو و ولتر بودند که افکارشان در ترویج آزادیخواهی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در جامعه فرانسه بسیار مؤثر و الهام دهنده روشنفکران و باشگاههای فکری و سیاسی آن زمان بود. در این میان بهخصوص باشگاه ژاکوبنها به رهبری روبسپیر که در واقع حزب اصلی انقلابی فرانسه بود، بسیار تحت تاثیر روسو قرار داشت (۴).
تا اینجا همه چیز در پایه آماده برای یک دگرگونی و انقلاب است ولی هنوز یک کمبود جدی وجود دارد تا روند عینی انقلاب کلید بخورد. این کمبود چیست؟
شرط کافی. یعنی شرطی که اگر فراهم نشود انقلاب محقق نمیشود. حتی یک رژیم سراپا فرسوده و ضعیف هم هرگز به خودی خود سرنگونی نمیشود مگر آن شرط کافی فراهم شود.
شرط کافی در انقلاب چه بود؟
منظور از شرط کافی، همان عنصر رهبری کننده و آمادگیهای ذهنی توده انقلابی برای شوریدن علیه شرایط و عدم تحمل زندگی قبلی است. اگر این عنصر فراهم شود، دیگر همه چیز مهیا بوده و فقط یک جرقه کافی است تا طلسم را شکسته و انقلاب آغازشود. بنابراین از این پس موضوع هدایت و رهبری قیام و انقلاب، ضرورت تعیینکننده و همان «شرط کافی» برای تحقق انقلاب است. تا فرمان قیام یا انقلاب را به دست گیرد و نقشهمسیر انقلاب را بر روی آن بستر آماده، مشخص و هدایت کند.
فراهم شدن شرط کافی، با صدور فرمان تشکیل مجمع عمومی طبقات توسط پادشاه، امکان بروز پیدا کرد. جریان از این قرار بود که ژاک نکر وزیر مالی یا اقتصاد فرانسه که بهعلت طرفداریش از خواستهای مردم بسیار محبوب بود، از پادشاه خواست تا مجمع عمومی طبقات را که از بیش از یک قرن قبل تشکیل نشده بود فرا بخواند تا نمایندگان کلیه طبقات اجتماعی برای آگاهی از بحران موجود، جهت تصمیمگیریهای تعیینکننده از جمله افزودن مالیاتها حضور یابند. شاه که در بنبست قرار داشت با پذیرش ناگزیر این پیشنهاد، یک قدم از موضع خودکامه نادیده انگاشتن طبقات فرودست، عقبنشینی کرد و اجازه داد مجمع طبقات که غیر از دو طبقه اول ودوم، سایر طبقات یعنی همان مجموعهیی که طبقه سوم نامیده میشدند، وارد صحنه شوند. اینان که گروههای دیگری از معترضان از جمله بخشی از لایههای پائینی روحانیت نیز به آنها پیوسته بودند، این بار با ۶۰۰رأی (فراتراز همیشه) آن هم خشمگین و انفجاری در مجمع حاضرمیشوند، چیزی که اصلاً خوشایند پادشاه و اشراف و روحانیان نبود. وقتی شاه تن به خواستههای آنها نداد و قصد توطئه علیه آنها را داشت، نمایندگان طبقه سه در ساختمان دیگری تشکیل جلسه داده و خود را مجمع ملی مینامند و تصمیم گرفتند به هر قیمت پای حرف و خواست خود بایستند و شروع به تدوین قانون اساسی و حقوق شهروندی نمایند.
با تشکیل این مجمع و ایستادن در مقابل پادشاه و طبقات بالا، مردم احساس قدرت میکنند و باور میکنند که قادرند همه چیز را تغییر دهند و خواستهای خود را عملی نمایند.
اکنون این مجمع ملی و افراد و باشگاههای سیاسی آن که نماینگان بورژوازی در حال رشد و نیز اقشار میانی و پایین شهری را شامل میشد، رهبری حرکت تودهها را به دست میگیرد. خوب حالا شرط لازم و کافی هر دو فراهم و همه چیز آمادهٔ انفجار است و کافی است یک جرقه در جایی زده شود. این جرقه خبر بر کناری ژاک نکر وزیر محبوب مردم توسط لویی شانزدهم بود که بهمحض انتشار خبرش، جامعه گر میگیرد و قیام بیهیچ درنگی آغاز میشود. شاه چند لشکر نیروی نظامیاش را در پاریس و اطراف آن مستقر میکند، مردم هم به اسحه خانهها حمله کرده مسلح میشوند و چند روز بعد در یک قیام کوبنده و سریع زندان مخوف باستیل، مظهر قدرت و خشونت پادشاه را که در عین حال انبار باروت پاریس هم بود، تسخیر کرده با خاک یکسان میکنند و فرماندهاش را کشته سر بریدهاش را در شهر میگردانند.(۵).
انقلاب فرانسه از این پس با شعار «آزادی، برابری و برادری» مراحل تکامل خود را به سرعت طی میکند که این بخش دیگر موضوع بحث ما نیست.
فرانسه ۱۷۸۰
ایران در «موقعیت انقلابی»
در یک روز داغ تیرماه ۱۳۸۸ایران (۲۸تیر ۱۳۸۸-۱۹ژوئیه ۲۰۰۹) الن پازنر((Alan Posener ژورنالیست مجرب انگلیسی-آلمانی در روزنامه دی ولت نوشت ایران در «موقعیت انقلابی» قرار دارد. آن روزها بهدنبال انتخابات پر فضیحت و مهندسی شده ریاستجمهوری که در مناظره جنجالی احمدینژاد با موسوی و کروبی دو کاندید دیگر ریاست جمهوری، یک شکاف عظیم در بالای حاکمیت را علنی کرد، مردم بپا خاستند و ایران در یک قیام بزرگ علیه تمامیت رژیم شعله و رشد. شورشی که زمین را زیر پای رژیم به لرزه درآورد. گستره این قیام عملاً و با نشیب و فرازهایش تا دیماه ۱۳۸۸کشیده شد. اما در زیر آوار خیانتی که از داخل و خارج بر سرش ریختند، موقتاًً به محاق رفت. ازداخل توسط دو رقیب معترض انتخابات و از خارج توسط مماشات غرب و مشخصاً آمریکای «اوباما» و ایستادن او در کنار ملایان جنایتکار.
ایران در سال ۱۳۸۸
پازنر در مقاله خود نوشت «با توجه به اینکه بسیاری از ایرانیان دیگر حکومت ملایان را نمیخواهند و این توسط حضور آنها در خیابانها ثابت شده است، و از سوی دیگر حاکمیت و دو جناح آن در بالا با شکاف و جنگ قدرت مواجه است، چشمانداز در سمت و سوی فروپاشی نظام است». وی بر اساس این تحلیل در مقالهاش در روزنامه دیولت نوشت ایران در «موقعیت انقلابی»قرار دارد.
پازنر که از ۱۹۹۹تا ۲۰۰۴سردبیر روزنامه «دی ولت» بود، در توصیف « موقعیت انقلابی»، تعریف کلاسیک آن توسط ولادیمیر لنین رهبر انقلاب شوروی را یاد یادآوری کرد و نوشت:
«موقعیت انقلابی، موقعیتی است که در آن حکومت شوندگان دیگر وضعیت جاری را نمیخواهند و حکومتگران دیگر نمیتوانند آنگونه حکومت کنند که تا کنون میکردند. به عبارت دیگر، پایینیها نمیخواهند و بالاییها نمیتوانند».
پازنر در اثبات نظریه خود افزود: «اکنون میتوان شکافهای جدی درون حکومت دینی ایران دید. در نماز جمعه پیش آیتالله علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری پیشین و همرزم خمینی رهبر انقلاب اسلامی، مشروعیت رژیم کنونی را به پرسش کشید. او گفت دولت و مردم متقابلاً اعتماد به یکدیگر را از دست دادهاند... به این ترتیب حالا رفسنجانی نیز مانند میرحسین موسوی، نامزد شکستخورده انتخابات، به یکی از مخالفان نظام... تبدیل شده است». پازنر سپس با مقایسه این جناح بهاصطلاح مدره رژیم با نظامهای ارو پای شرقی پس از فروپاشی شوروی، بر ماهیت این جناح ظاهراً معتدل انگشت گذاشته و میگوید: «اینها حتی [برعکس رهبران کشورهای بلوک شرق] هوادار صلح نیز بهشمار نمیروند: موسوی در طول جنگ ایران و عراق از کسانی بود که بر طبل جنگ میکوبید و رفسنجانی همان کسی است که گفت یک بمب اتمی کافیست تا بتوان اسراییل را «کاملا نابود کرد»... در این انقلاب نیز مانند هر انقلاب دیگری، واکنشهای خارجی به مخالفان و کسانی که خواهان اصلاحات هستند، شهامت بخشیده است. جرج بوش با حمله به عراق، دشمن اصلی ملاها را از میان برداشت... باراک اوباما، جانشین بوش هم، با پیام نوروزی خود به ایرانیان یک همراهی استراتژیک را پیشنهاد کرد و به آنها فهماند که در زمینه برنامهٔ اتمی این امکان را به ایران خواهد داد تا چهره خود را حفظ کند.
بهتر است«غرب» روی انقلاب سرمایهگذاری کند
پازنر با نتیجهگیری از بحث فوق، میافزاید: اینگونه است که حکومت دینی در شکاف خود از یک سو به محافظهکارانی تقسیم شده است که میخواهند هر آنچه نجاتیافتنی است، نجات دهند و از سوی دیگر به قیامتگرایانی که همه سرمایه خود را بر روی آن گذاشتهاند که به بمب اتمی دست پیدا کنند و با یک ضربه هستهیی بر مسائل داخلی و خارجی، هر دو، نقطه پایان بگذارند... در چنین شرایطی بهتر است غرب شتابزده بر روی بهاصطلاح واقعگرایان شرطبندی نکند. همانگونه که تجربه ارو پای شرقی نشان داد، اتفاقاً واقعیتر آن است که بر روی انقلاب سرمایهگذاری کرد. یعنی از لنین آموخت!(۶)
گرچه اروپا در ولع منافع اقتصادی (به هرقیمت)، هرگز گوش شنوایی به توصیه پازنر نداشت و همچنان در کنار این رژیم قرونوسطایی پا به گورایستاد، اما انقلاب که پازنر به درستی بر آن چشم دوخته بود، منتظر کسی نماند و راه خود را به سوی قله انقلاب گشود. اگر آن روز دو بردار تعیینکننده «موقعیت انقلابی» یعنی جامعه از یک سو و حاکمیت پرشکاف از سوی دیگر «موقعیت انقلابی» و فروپاشی نظام را در چشم انداز نشان میدادند، امروز ۹سال پس از ۸۸، شکافها به گسلهای عظیم تبدیل شده و در کف خیابان دیگر نه طرفداران این جناح یا آن جناح، بلکه توده فشرده متشکل از عموم اقشار خلق با عبور از تمامیت رژیم و جناحهای تبهکارش، شعار (اصلاح طلب، اصولگرا؛ دیگه تمومه ماجرا) سردادهاند و همه زنگهای هشدار «موقعیت انقلابی» به صدا درآمده و رژیم غرقه در بحران سرنگونی، به نقطه بیبازگشت رسیده است.
تصویری از شرایط عینی در ایران
وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم به نقطه انفجاری رسیده است. پیشتر ترکیب طبقاتی جامعه فرانسه قبل از انقلاب را دیدیم که ۳درصد جامعه صاحب همه حقوق و امتیازات بودند و در طرف دیگر۹۷درصد جامعه که طبقه سوم نامیده میشد، از بسیاری حقوق و امتیازات محروم بود. در ایران مشابه همان وضعیت عینا وجود دارد؛ یعنی یک طرف لایه حاکمیت با تمامی جناحها و وابستگان و دم و دنبالچههایش قرار دارند که کانون اصلی چپاول و اختلاس و رانتخواری اند و بنا به اعتراف خودشان(۷) فقط ۴درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند و در طرف دیگر سایر اقشار و طبقات مردم قرار دارند که ۹۶ درصد جمعیت کشور را دربرمیگیرند.
ناگفته نماند که به عقیده برخی صاحبنظران، مجموعه حاکمیت و کلیه جناحها و وابستگان آن که کانون اصلی چپاول و اختلاس و رانتخواری هستند، حتی از ۴در صد هم کمتراست. اینان بخش اصلی سرمایه و منابع مالی و اقتصادی کشور را قبضه کردهاند. پس میبینیم که هرم طبقاتی بسیار مشابه هرم طبقاتی فرانسه قرن هجدهم (دوران فئودالیته) است که نهایتاً هم به انفجار و انقلاب منتهی شد.
در ایران سرانجام «بحران اقتصادی به فاجعه اقتصادی منجر شد و زندگی اکثریت مردم هر چه بیشتر به تباهی سوق داده شد. ابعاد تعرض به سطح زندگی و معیشت مردم به شکل بیسابقهیی افزایش یافت؛ بیکاری، فقر، بیخانمانی، ناهنجاریهای اجتماعی، اعتیاد، فحشا و خودکشی روزافزون شد». تعرض به حرث و نسل این کشور، حتی در حیاتیترین عرصهها چون «آب» نیز بیوقفه ادامه یافت و بحران بیآبی به فاجعهیی بزرگ تبدیل شد. و حکومت به جای سرمایهگذاری مؤثر برای برونرفت از این فاجعه یا حداقل مهار آن، درآمدهای کشور را برای مقابله با مقاومت سازمانیافته، سرکوب مردم بپا خاسته، کنترل زندگی خصوصی مردم، چپاول داراییهای کشور و به حراج گذاشتن ثروتهای ملی، صدور ارتجاع و مداخله آشوبگرانه در سوریه و یمن و عراق و... هزینه کرد.
رکود تورمی، بیکاری، انهدام صنعت و کشاورزی، فقر همهگیر، معوق ماندن دستمزد کارگران، حاشیهنشینی، بحران بازار پول و سرطان نقدینگی، زیرپا گذاشتن سیستماتیک حقوق کار، تخریب محیطزیست، فضاحت نظام تأمین اجتماعی، بحران سلامت و محرومیت درمانی اکثریت جامعه، فساد، و... با وخامتی بهمراتب بیش از گذشته ادامه یافته است.
امروزه در ایران چیزی به نام ساختار اقتصادی وجود ندارد. اکثریت مردم با مسأله فقر دست به گریباناند و۸۰درصد زیر خط فقر زندگی میکنند (۸). اما دستگاههای مسئول در حاکمیت، از انتشار آمار و ارقام و حتی از تعریف واقعی فقر خودداری میکنند. چرا که از انعکاس آن در افکار عمومی وحشت دارند. با این وجود، یک کارگزار رژیم اعتراف کرد که ۳۰درصد از مردم ایران «گرسنه»اند و نان شب برای خوردن ندارند(۹). رئیس اتاق بازرگانی هم از رسوب ۱۳۹هزار کانتینر در بنادر خبر داد و افزود اگر وضعیت اقتصادی به این منوال پیش برود، تا سه ماه آینده قحطی بازار خواهیم داشت (۱۰). نیاز به توضیح نیست که این وضعیت در سال ۹۷، با آنچه که در سالهای ۹۵ یا ۹۶ و حتی شش ماه قبل گزارششده، بسیار متفاوت است. اوضاع کنونی بهخصوص پس از سقوط افسارگسیخته ارزش ریال و کاهش روزمره قدرت خرید مردم، بسا فاجعهبارتر از قبل است و فتیله آتش به انفجار بزرگ نزدیک میشود. این روزها در شبکههای اجتماعی و حتی در رسانههای حکومتی، با بخش ناچیزی از تراژدی که در جامعه میگذرد مواجه میشویم؛ از کودکان کار گرفته که تعدادشان به ۷میلیون نفر رسیده (۱۱)، تا دخترکانی که توسط باندهای فحشا مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و پدر و مادرهایی که اندامهای خودشان و یا فرزندانشان را به فروش میرسانند تا بتوانند حداقلهای زندگیشان را تأمین کند. اگر چه آنچه میشنویم، یا میبینیم و میخوانیم بواقع یک از صد واقعیت هم نیست. تنها اگر بخواهیم آثار مستقیم و غیرمستقیم فقر گسترش یابندهیی را که مردم ما با آن دست به گریبان اند، شمارش کنیم خود موضوع کتابهای جداگانه ایست؛ از موج خودکشیهای تراژیک گرفته تا اعتیاد و قتل و فحشا، تلاشی خانوادهها و موج ترکتحصیل دانشآموزان معصوم بهخاطر فقر خانواده که اکنون تا میزان ۵۳درصد تنها در دوره ابتدایی گسترش یافته و هر سال به خیل ۲۵میلیون بیسواد و کم سواد افزوده میشود. این در حالی است که مطابق اصل سیام قانون اساسی همین رژیم آموزش رایگان تا پایان دوره متوسطه قید شده و لایحه «آموزش و پرورش اجباری و رایگان و یکسان در ایران» از زمان دکتر مصدق در مرداد ماه سال ۱۳۳۲به تصویب رسیده است.
ایران در آستانه قیام و انفجار
گستره سرطانی فقر تا آنجاست که آن دهکهای محدودی هم که در زیر خط فقر نیستند، شمشیر داموکلس سختی معیشت و از دست دادن قدرت خرید را هر روز بر بالای سرشان حس میکنند و روزبهروز بیشتر در شیب فقر قرار میگیرند. ولی جای تعجب نیست که رژیم ضدخلقی درست در بحبوحهٔ این گرانی و فقر و فاجعه، در لایحه بودجه ۹۷، بودجه برخی از نیروهای سرکوبگر نظیر نیروی انتظامی را ۴۰درصد افزایش داده و سرجمع بودجه نظامی ـ امنیتی را به ۲۰درصد بودجه عمومی رسانده است. این نسبت، با دستور بعدی خامنهای مبنی بر تخصیص دو و نیم میلیارد دلار دیگر از صندوق توسعه به «بنیه دفاعی»، به ۲۲درصد افزایش یافته است.
رژیم پیش از این در زیر سقف سرکوب مطلق، آن قدر مردم را درگیر مایحتاج اولیهٔ زندگیشان کرده بود که کمتر فرجه پرداختن به دیگر مسایل را داشته باشند. اما اکنون فشار مشکلات معیشت آنقدر شدت گرفته که دیگر جان مردم به لبشان رسیده است. بازتاب همین شرایط عینی بود که در قیامهای دیماه ۹۶ تا مرداد۹۷ و استمرار آن، شاهد حضور عموم اقشار و گروههای اجتماعی بوده و هستیم. اگر ابتدا لشکر گرسنگان و محروم ترین اقشار جامه پیشتاز قیام بودند، ولی بهزودی طبقه متوسط دیروز، اصناف و بازاریان و دیگر لایههای اجتماعی در شهرهای شورشی، به میدان قیام و مبارزه روی آوردند. بحران اشتغال و مسأله بیکاری یکی دیگر از ابرچالشهای جمهوری اسلامی است و درست به همین دلیل، گزارشها و آمارهای ارگانهای حکومتی فاقد شفافیت و اعتبار لازم اند. پیشبینیهای اقتصادی سال۹۶ در مورد روند بیکاری، نشاندهنده رشد نرخ بیکاری تا دامنة۱۶تا ۲۶درصد در پایان سال ۹۶ بود. موضوعی که اسحاق جهانگیری آن را یک "ابرچالش" اقتصادی خواند. کارشناسان مستقل، شمار واقعی بیکاران را بیش از ۱۰میلیون نفر برآورد میکنند. در نتیجه، نرخ بیکاری در ایران بیش از ۴۰درصد برآورد میشود (۱۲). بر اساس یک پیشبینی مرکز پژوهشهای مجلس رژیم چنانچه نرخ رشد اقتصادی طی سالهای آینده پایینتر از ۵درصد بماند، نرخ بیکاری از محدوده ۱۱درصد بهسمت دامنه ۱۶تا ۲۶درصد حرکت خواهد کرد. در همین گزارش درباره شرایط اشتغالزایی بین سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۰آمده است که در شق بدتر با نرخ مشارکت اقتصادی ۳۷درصدی و میانگین رشد اقتصادی ۵درصدی، در سال ۱۴۰۰جمعیت بیکار کشور ۱۷.۴میلیون نفر خواهد بود.
نرخ بیکاری جوانان ١٥تا ٢٩ساله نشان میدهد که ٢٥،٣درصد از فعالان این گروه سنی در سال ١٣٩٦بیکار بودهاند. رئیس مرکز آمار ایران نرخ بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی را ۱۸.۵درصد اعلام کرد و گفت: حدود یک میلیون نفر از تحصیل کردههای فوق دیپلم به بالا بیکارند (۱۳). بانک مرکزی در گزارش جدید خود (تیر ۱۳۹۷) در مورد بودجه و دخل و خرج خانوار ایرانی در سال ۹۶ رسماًً اعلام کردکه: ۲۸درصد خانوارها فاقد حتی یک فرد شاغل هستند. در سال۹۵ این رقم ۲۶.۶درصد و در سال ۹۱ بیش از ۲۳درصد گزارششده بود.
این نکته را هم باید در نظر داشت که در آمارهای رژیم، کودکان کار ده سال به بالا هم جزو شاغلان محسوب میشوند. در حال حاضر ۹۵ درصد کارگران در استخدام رسمی نیستند و تحت قراردادهای موقت و سفید امضا کار میکنند (۱۴). کارفرمایان در ازای کار آنها، حق بیمهیی (که معادل ۲۰درصد مزداست) به سازمان تأمین اجتماعی نمیپردازند. ضمنا نرخ بیکاری هم در نقاط مختلف کشور یکسان نیست. در این زمینه، رحمانی فضلی وزیر کشور روحانی میگوید: «در برخی از شهرها میزان بیکاری به ۶۰درصد رسیده است»(۱۵).
وزیر علوم رژیم هم در اسفند۹۶گفت: میزان بیکاری کسانی که مدرک دانشگاهی دارند از کسانی که این مدرک را ندارند بیشتر است. واقعیت تکان دهنده دیگر شمار عظیم جمعیت غیرفعال در ایران است که سال بهسال افزایش مییابد. بنابهگزارشهای دولتی، نرخ جمعیت غیرفعال از ۵۹درصد در سال ۱۳۸۴به ۶۲.۸درصد در سال ۱۳۹۳ رسیده است)(۱۶).
قتلعام طبیعت
شورای ملی مقاومت ایران در مورد وضعیت محیطزیست و بحران آب، از عناوینی چون «فرابحران»، «ماورای فاجعه» و «قتلعام طبیعت» یاد میکند و در بیانیهٔ سالانه سال ۱۳۹۵ ۵خودآورده: «اگر چه تخریب محیطزیست در حاکمیت آخوندها در تمامی زمینهها فاجعهبار است، اما میتوان بحران آب و آینده تاریک آن را از همه بزرگتر و خطرناکتر دانست. سیاست سدسازی، با اهداف منفعت طلبانه کوتاه مدت ولی با تأثیرات فوقالعاده مخرب بلند مدت، که بهطور عمده به و سیله سپاه پاسداران اجرا شده، همراه با برداشتهای بیرویه از سفرههای زیرزمینی، موجب خشک شدن کامل یا وارد شدن لطمات جبرانناپذیر به منابع استراتژیک آب و دریاچهها و تالابهای کشور شده است». رئیس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران در سازمان هواشناسی هم اعتراف میکند که «در بلندمدت ۷۲درصد جمعیت ایران با خشکسالی مواجه خواهد بود... با شاخص بلندمدت ۷ساله که معیار بررسی سازمان هواشناسی است، بخشهای وسیعی از کشور با درجاتی از خشکسالی مواجه خواهند بود و زندگی میلیونها نفر از شهروندان ایران تحت تأثیر خشکسالی تغییر خواهد کرد... »(۱۷). در همین ماههای اخیر، شاهد گسترش اعتراضهای مردمی بهخاطر کمبود شدید آب بودیم. تظاهرات مکرر مردم برازجان، قیام خونین مردم خرمشهر و تظاهرات ۵۵روزةکشاورزان اصفهان با شعارهای خشمآگینشان علیه استبداد حاکم، بیان این باور عمومی است که: «قحطی آب و قحطی آزادی بههم مرتبط است و لازمه بهدست آوردن هر دو آنها پایان دادن به حاکمیت ولایت فقیه است».
انهدام محیطزیست
محیطزیست ایران شامل دریاچهها، رودها، تالابها و منابع زیر زمینی آب، جنگلها، مراتع، اراضی عمومی،کوهپایهها و فضای شهرها وو..بخشی از سرمایههای بلاجایگزین مردم ایران است که اما رژیم غاصب ولایت فقیه آنها را مانند سایر منابع کشور «بهمثابه غنائم جنگی در مالکیت مطلقه خود دانسته و ضربات بنیانکنی بهآن وارد کرده...و همه آنها را عرصه سودجویی بیحد و حصر خود کردهاند». فجایع ناشی از این سیاست جنایتکارانه آخوندها در حق نسلهای مردم ایران در عرصههای مختلف، مصیبت و فاجعه به بار آورده است از جمله:
- جمعیت کشور طی چهار دهه حاکمیت آخوندها بیش از دو برابر شده؛ اما هیچ طرحی برای پاسخگویی بهنیازهای این جمعیت در کار نیست،
- منابع آب به شکل دریغ انگیزی کاهش یافته و زندگی مصیبت باری را به مردم در استانهای مختلف تحمیل کرده،
-آلودگی شدید هوای شهرهای بزرگ، سالانه موجب مرگ ۴۵هزار هموطن شده(۱۸).
- حیات وحش به جد به خطرافتاده و گونههایی را به نابودی کامل کشانده،
- گسترش بیابانزایی و فرسایش خاک در ایران، به بالاترین درجه در سطح جهانی رسیده و رتبه اول جهانی! را نصیب آخوندها کرده است. سالانه وسعتی حدود ۴۰۰هزار هکتار از اراضی حاصلخیز کشور دستخوش فرسایش میشود... و دو میلیاد مترمکعب رسوب بر اثر فرسایش خاک در سدهای کشور جمع میشود. این حجم رسوب، سه برابر حجم رسوب در حوزههای آبخیز کشور چین است. روند صعودی سیلابهای مخرب، نشانگر تخریب شدید پوشش گیاهی است. و سالانه بین ۱.۵تا ۳.۵درصد از مساحت جنگلهای کشور کاسته میشود»(۱۹).
نابودی منابع آب
از دست رفتن منابع آب کشور وضعیت خطرناکی را برای زندگی مردم ایران فراهم کرده است. «دریاچههای ایران از ارومیه تا هامون به زمینهای سوخته تبدیل شدهاند، رودخانههای ایران از زاینده رود تا سیمینه رود یکی پس از دیگری میمیرند، از مهمترین تالابهای کشور، ۶۰تالاب خشکیدهاند. دیگر نه از بختگان اثری باقی است نه از گاوخونی و پریشان و جازموریان. آنها جای خود را بهشورهزارها و بیابانها دادهاند». صدها شهر در تهدید و تنش مداوم آب گرفتارند و بسیاری از روستاییان حتی آب آشامیدنی ندارند. خیلی از آنها بهخصوص در نواحی شرق ایران روستاهای خود را به طرف شهرها ترک کردهاند و بسیارند مردمی که از کمآبی یا شوری و گل آلودگی آب رنج میکشند.
قتلعام طبیعت در حاکمیت آخوندی
دریاچه ارومیه بهعنوان بزرگترین دریاچه داخلی کشور، دومین دریاچه آب شور دنیا و بزرگترین آبگیر دائمی در آسیای غربی که طی چند دههزار سال همواره پر آب بوده، اکنون با بحران خشک شدن درگیر است. سطح دریاچه به کمتر از یکسوم تقلیل یافته و نزدیک به ۲۰۰۰کیلومتر مربع است.
کارگزاران حکومتی اذعان میکنندکه در صورت عدم احیای دریاچه ارومیه، سلامتی دهها میلیون نفر در آذربایجان غربی به خطر میافتد. دکتر حیدری عضو هیات علمی دانشگاه ارومیه میگوید: «با خشکی دریاچه ارومیه جان نزدیک به ۱۴میلیون نفر در خطر بوده و شاهد بروز بیماریهایی همچون سرطانهای مختلف همانند سرطان در مجاری تنفسی مردم مناطقی که در حاشیه دریا هستند خواهیم بود». وی افزود: در صورت خشک شدن دریاچه ارومیه، آب هوای شمال غرب کشور بهشدت مورد تغییر قرار گرفته و بیش از ۵۵گونه گیاهی، ۲۷گونه پستاندار، ۲۱۲گونه پرنده و ۷نوع دوزیست در معرض نابودی و انقراض قرار خواهند گرفت»(۱۹).
گسترش حاشیه نشینی نماد دیگری از فقر و افول زندگی مردم است و امروزه ۲۵درصد جمعیت شهری در کشور «حاشیهنشین» هستند(۲۰).
سوپر اشرافی گری ۴درصدیها
در همان هنگام که بخش اعظم جامعه در بحران فقر و تنگنای معیشت دست و پا میزند، عدهیی از همان لایه ۴درصدی، آنچنان زندگیهای اشرافی برای خود ترتیب دادهاند که با زمان شاه و حتی با نمادهای زندگی سوپر بورژوایی غرب هم غیرقابل قیاس است. از جمله در جریان مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری که علیه همدیگر افشاگری میکردند، از بستنی دانهیی ۴۰۰هزار تومان که در میهمانیهایشان سرو شده بود یاد میکردند، آنهم در کشوری که حقوق بخش زیادی از جامعه بین یک تا یک و نیم میلیون تومان یعنی کمتر از یک چهارم خط فقر است (۲۱).
به این ترتیب ثروتهای کشور در ید قدرت عقب ماندهترین اقشار جامعه (بهلحاظ فرهنگی) قرار گرفته و فاصله طبقاتی دیگر به نقطه انفجاری رسیده یعنی تضاد مردم و هیات حاکمه جدا از هر گونه بحث سیاسی، جدا از وجوه فرهنگی و غیره، یک مبنای بسیار مستحکم مادی دارد. وقتی میگوئیم شرایط عینی وجود دارد، این یک بحث روشنفکرانه نیست. فساد و چپاول و اختلاس در این رژیم بیداد میکند.
استیضاح وزیر یا کل نظام؟!
در جریان استیضاح وزیر کار روحانی در مجلس (۲۲) دوجناح در افشاگری علیه دزدی و اختلاس و مفاسد همدیگر چیزی برای هم باقی نگذاشتند بهطوریکه بعداً خودشان گفتند و در رسانههایشان نوشتند که کار مجلس در آن روز تلخ وسنگین، نه استیضاح وزیر کار بلکه استیضاح خود مجلس و استیضاح کل نظام بود. فساد مالی و اقتصادی در این رژیم شکل نجومی دارد. مثلاً بهسادگی اعلام میکنند ۹میلیارد دلار گم شده! دکل نفتی گم شده! این قدر میلیارد مطالبات بانکی بلا وصول مانده و... هر جناح به وفور پرونده دزدی و اختلاس از جناح دیگر دارد که در سر بزنگاهها رو میکنند.
اعتماد عمومی به صفر رسیده
این روزها احمدینژاد در نوارهای ویدئویی که منتشر کرده در مورد دو جناح حاکمیت گفته « چپ و راست هم باهماند؛ دو تیغه یک قیچی برای بریدن گلوی ملت، برای له کردن ملت، برای قدرت، برای تسلط بر منابع ملت..» و افزوده «اعتماد عمومی به کل سیستم به صفر نزدیک شده، نارضایتی در اوج است، فاصله طبقاتی در اوج است». بعد هم خطاب به روحانی وسران سه قوه خواسته که استعفا بدهند و گفته مردم شما را نمیخواهند و ناراضی اند. صحبتهای احمدی نزاد به نوبهٔ خودش تضادهای درون حاکمیت را تشدید کرده. متقابلاً روزنامه اعتماد از جناح روحانی، برخی فسادهای دروان احمدینژاد را لیست کرده:
صدها مورد تخلف در زمینه بورسیههای وزارت علوم، فساد ۴۰۰میلیون دلاری لوازم هواپیما و بالاخره اختلاسهایی با بیشمار صفر: از جمله اختلاس سه هزار میلیاردی محمود خاوری رئیس فراری بانک مرکزی،۱۲هزار میلیارد تومانی بانکی، ۱۳هزار میلیارد تومانی در منطقه آزاد قشم، فساد ۱۸میلیارد تومانی صندوق ذخیره فرهنگیان، دکلهای مفقوده نفتی و...
از این طرف هم طرفداران احمدینژاد و مخالفان روحانی به افشای فسادهای دوران روحانی پرداختهاند از حقوقهای نجومی مدیر کلها تا اختلاس۱۲۰۰ میلیارد تومانی در دو بانک دولتی و... ضمنا روز سهشنبه ۶شهریور۱۳۹۷ هم مجلس آخوندها روحانی را احضارکرد تا به سؤالاتشان پاسخ دهد آنها ۵سؤال مطرح کردند ولی پاسخ روحانی به ۴سؤال را نپذیرفتند و روحانی مردود شد.
اوج فساد و تشدید تضاد در راس حاکمیت
موارد فوق گرچه نمونههای کوچکی از واقعیتی بزرگ است اما نشانههای آشکار اوج گرفتن فساد و تباهی و از هم گسیختگی و تشدید تضادها در رأس حاکمیت ولایت فقیه است و بهوضوح بلوغ «شرایط عینی و موقعیت انقلابی» و چشمانداز سرنگونی را گواهی میدهد.
بی جهت نیست که هر روز با هشدارهای مهرهها یا جریاناتی از هر دو جناح مبنی بر خطیر بودن شرایط برای بقای رژیم ولایت فقیه مواجه هستیم. محمد خاتمی رئیسجمهور اسبق رژیم یکی از همینها است که به میدان آمده تا برای ممانعت از سقوط نظام، به گفته خودش کاری بکند و راه کارهای ۱۵گانهیی برای حفظ نظام همراه با اعلام آمادگی جهت همکاری به خامنهای ارائه کرده که مشخصاً در محتوا حاوی سرکوب اپوزیسیون اصلی یعنی مقاومت و مجاهدین است.
میبینیم که این جماعت بهاصطلاح اصلاحطلب تا کجا دست در دست ولیفقیه و در خون مردم ایران دارند چون اوضاع به آخر خط رسیده پردههای تزویرشان اینگونه کنار میرود. این روزها همچنین شمار دیگری از چهرههای باند اصلاحطلب! که عمدتاً افراد وابسته به جریان فاشیستی «مجاهدین انقلاب اسلامی» هستند، با احساس بوی الرحمان رژیم ولایت، به میدان آمده با انتشار بیانیهیی به نوشته خودشان «کارشناسانه» تلاش کردند راههای برونرفت از بحران و مشکلات موجود را ارائه کنند. این جماعت هم ضمن اعتراف به اینکه اعتراضات و ناآرامیهای مستمر دهههای اخیر نشانه روند تدریجی ناامیدی و کاهش اعتماد جامعه به کارآمدی نظام است، گفتند راهحل معضلات کشور عمدتاً سیاسی است و «تصور اینکه بدون تجدید نظر در راهبردها و سیاستهای کلان در سطح ادارهٔ کشور... بتوان بر بحرانهای موجود فائق آمد، تجربهیی تکراری و شکست خورده است».
بوضوح از نگاه همه طرفها، موضوع سرنگونی به جد موضوع روی میزاست. به همین جهت عدهیی دنبال آلترناتیو سازی هستند یک عده هم برای حفظ رژیم به تکاپو افتادهاند. درون رژیم هم شعلهور شدن هر چه بیشتر تضادها و جنگ و شکاف و ریزش است و بیداد میکند.
پیشتر گفتیم که لنین در تعریف «موقعیت انقلابی» از جمله به بحران در بالائیها و تاثیر آن در جامعه و شکل گرفتن انقلاب اشاره کرده بود:
«بحران در میان بالاییها یعنی بحران سیاست طبقه حاکم موجب پیدایش شکافی میشود که ناخرسندی و برآشفتگی طبقات ستمدیده در آن راه مییابد».
جمع بندی پایانی:
الف- بهطوریکه دیدیم همه دلایل نظری و عملی، و عینی و ذهنی نشاندهنده وجود (شرایط عینی و موقعیت انقلابی» مناسب و بالغ شده در ایران است.
ب- تظاهرات و تحولات دیماه۹۶ تا مرداد ۹۷، هم وجود «موقعیت انقلابی» را اثبات کرد و هم نشان داد که جامعه ایران بهرغم ستم وسرکوب رژیم، دارای پتانسیل و ظرفیت تحول و استمرار قیام است.
ج- قیام و تظاهرات، مبنای لازم برای پیشبرد خط سرنگونی و تحقق انقلاب است و کانونهای شورشی شرط تعیینکننده و کلید موفقیت آن هستند.
د- قیام ممکن است افت و خیز داشته باشد، اما همچنان که مسعود رجوی در پیام شماره ۱۰ (۱۱مرداد۱۳۹۷) اعلام کرد:
قیام تا سرنگونی تداوم خواهد داشت،گسترش مییابد، عمق پیدا میکند، با مقاومت سازمانیافته پیوند و پشتوانهدار، و دشمن ضدبشر در برابر آن، هیچ راهحل و برونرفت و برگ برنده ندارد.
البته رژیم همچنان راه سرکوب قیام را ادامه میدهد اما نکته مهم این است که این قیام کیفاً متفاوت با قیامهای ۱۳۷۸و قیام ۱۳۸۸است. قیام ۷۸را که قیام دانشجویان در فرجه شکاف بالا بود، خامنهای توانست توسط سپاه و با مشارکت فعال خاتمی شیاد و فرمان سرکوب او خفه کند. قیام ۸۸هم با کوتاهآمدن موسوی و کروبی و به یمن مماشات شرمآور اوباما با ولایت فقیه سرکوب شد. اما قیامی که از دیماه ۹۶ شروع شده کیفاً متفاوت با قیامهای قبلی است. اولاً نیروی قیام، اقشار گسترده و جان به لب رسیده تودههای جامعه از گروههای مختلف اجتماعی هستند و ثانیا رژیم در هیچیک از زمینههای اقتصادی، سیاسی و بینالمللی پشتوانه و قدرت حل تضاد برای متوقف کردن قیام را ندارد و بهدلیل وجود شرایط عینی و موقعیت انقلابی، سرکوب هم هر چه بیشتر راه گسترش و خیزش کانونها و شهرهای شورشی را باز میکند.
ه-رژیم ولایت فقیه طی پروسه دیماه ۹۶ تا مرداد ۹۷ و ادامهٔ آن به درجات نسبت روزهای قبل از ۷دیماه۹۶ تضعیف و شکننده شده و حلقه محاصره تنگناها علیه او در تمامی زمینهها تنگترشده است.
و- این رژیم به دلایل واضح، هیچ راه برونرفت از بحران و بنبستی که در آن گرفتار شده ندارد؛ نه در زمینه اقتصادی و نه سیاسی و نه بینالمللی.این مسأله یی است که امروزه برای همه کسانی که مسأله ایران را دنبال میکنند روشن است. سادهترین دلیل این است که هر گونه راه برونرفت مفروض و محتمل نهایتاً به نفی موجودیت خود رژیم منتهی میشود. چرا که در شرایط کنونی، همه مسیرهای برونرفت برای رژیم یا مرگ است و یا خودکشی از ترس مرگ.
مریم رجوی: موقعیت انفجاری و بازگشتناپذیر
مریم رجوی رئیسجمهور شورای ملی مقاومت ایران میگوید: نوک کوه آتش تغییر و سرنگونی در ایران نمایان شده و مردم ایران با قیامها و کانونهای شورشی اهرم سرنگونی را به دست گرفتهاند. وی در اثبات این نظر خود، به پنج دلیل استناد کرد. سومین دلیل، وجود موقعیت انفجاری و بازگشتناپذیر در جامعه است.
موقعیت انفجاری و بازگشتناپذیر
«سومین نشانه سرنگونی محتوم فاشیسم دینی این است که تنشها و تضادهای اقتصادی و اجتماعی بهویژه گرانی، بیکاری و فقر و نابرابری، به نقطهیی رسیده که بازگشتناپذیر است. موقعیت انفجاری را همه احساس میکنند. وانگهی آخوندها نه راهحلی دارند، نه میخواهند و نه میتوانند مشکلی را حل کنند.
ولایت فقیه فاقد هر گونه مشروعیتی است، موقعیت خامنهای کیفاً تنزل کرده، تمام رژیم در تنگنای بیپولی است، سپاه پاسداران و بسیج ضدمردمی دچار ریزش است، نمایش اصلاحطلبی برای حفظ رژیم دیگر تماشاچی ندارد، و سراپای حکومت در گرداب جنگ درونی است.
حالا این مدافعان رژیماند که به وجود دو دولت متخاصم در رأس نظام اقرار میکنند. یکی از آنها آشکارا گفته است: «به نقطهعطف حذف یکی از دو دولت نزدیک میشویم. یا دولت پنهان... ارکان حکومت را (بهطور) کامل در دست میگیرد یا مجبور به عقبنشینی از قلمروهای مختلف میشود»(۲۳).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویسها:
۱-دانشنامه سیاسی داریوش آشوری
۲-کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - مسعود رجوی
۳-جانسون، چالمرز، تحول انقلابی، ترجمه الیاسی
۴-انقلاب فرانسه- البرسوبول – ترجمه ن کسرائیان
انقلاب فرانسه فیلیس کورزین
۵-انقلاب فرانسه- البرسوبول – ترجمه ن کسرائیان
۶-روزنامه دیولت ۱۹ژوئیه ۲۰۰۹و سایت OCEANIA
۷-اعتراف پاسدار قالیباف و دیگر کاندیداهای ریاستجمهوری در مناظره انتخاباتی سال ۱۳۹۶
۸-نادری عضو کمیسیون اقتصادی مجلس-دویچه وله فارسی-۲۰۱۸/۰۳/۱۴-۲۳اسفند۱۳۹۶
۹-علیاکبر سیاری معاون وزارت بهداشت ایران رادیو فردا ۲۸مرداد۹۵.
۱۰-سایت اقتصادنیوز۲۰شهریور ۱۳۹۷
۱۱-از پیام مریم رجوی-آغاز سال تحصیلی ۱۳۹۷-۱۳۹۸
۱۲-بیانیه سی و هفتمین سالگرد تأسیس شورای ملی مقاومت ایران
۱۳-فرهنگ نیوز ۱۹فروردین ۱۳۹۵
۱۴-کار ایرانی، ۲۳فروردین ۱۳۹۶
۱۵-خبرگزاری تسنیم ۹مهر ۱۳۹۶.
۱۶-مرکز آمار و اطلاعات راهبردی، وزارت تعاون، بهمن ۱۳۹۴
۱۷-ایسنا، ۹تیر۱۳۹۵.
۱۸-ایسنا – دکتر مهدی قطعی مدیر «طرح کلان ملی سیستمهای حمل و نقل هوشمند درون شهری و برون شهری (ITF)»
۱۹-مرکز پژوهشهای مجلس رژیم، خرداد ۱۳۹۵.
۲۰-علیاکبر سیاری معاون وزارت بهداشت ایران رادیو فردا ۲۸مرداد۹۵.
۲۱-خط فقر بین ۵تا ۷میلیون تومان مشخص شده و مشخصاً ۵میلیون و ۳۰۰هزار تومان کمترین سطح حقوق است.
۲۲-روز چهارشنبه ۱۷مرداد،۱۳۹۷ ربیعی وزیر کار روحانی در مجلس استیضاح شد.
۲۳-مریم رجوی - همایش بزرگ ایرانیان در ویلپنت پاریس – ۹تیرماه ۱۳۹۷