سخنان اخیر احمد علمالهدی، امام جمعه مشهد و از وفادارترین عناصر حکومتی به شخص علی خامنهای، دربردارنده اعترافی بیسابقه به شکنندگی و بحران ساختاری در نظام ولایت فقیه است. وی در خطبههای نماز جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ گفت:
«اگر یک کاری کنند ایمان را از مردم بگیرند، این گره باز بشه... خیلی ساده میشه این انقلاب رو از پا درآورد و خیلی آسان میشه این نظام رو ساقط کرد».
این جمله که در ظاهر هشداری به مخاطبان حکومتی است، در عمق خود حاکی از اعتراف به بحران مشروعیت و شکنندگی قدرت ولایت فقیه در برابر کانونهای شورشی و اعتراضات اجتماعی است.
ربط ارگانیک «ایمان مردم» و «ایمان رهبری»: پایهیی سست
علمالهدی، همانند سایر سردمداران نظام، بقای نظام را به ولایت فقیه و اصل ضدایرانی ناشی از آن مشروط میکند. در نظامهای مدرن، مشروعیت سیاسی از طریق نهادهای انتخابی، پاسخگویی، و کارآمدی تعریف میشود، نه از طریق اتصال ایمانی به یک رهبر مذهبی. اما علمالهدی با صراحت بیان میکند که اگر ایمان مردم نسبت به خامنهای سست شود، «انقلاب [بخوانید فاشیسم دینی] به یک ساعت سقوط میکند». این سخن نه فقط یک فرض، بلکه اعترافی به ورشکستگی و تهکشیدگی روزافزون است؛ این یعنی فروپاشی ایدئولوژیک در میان اقشار مختلف جامعه.
ترس عریان از نفرت اجتماعی نسبت به ولایت فقیه
سراسر خطابه علمالهدی لبریز از ترس و نگرانی از فرآیند نفرت عمومی جامعه از خامنهای و نظام ولایت فقیه است. او با هشدار میگوید که دشمن در پی «گرفتن ایمان از مردم» است، چرا که در صورت وقوع این جدایی، نظام ولایت فقیه «بهسادگی» از پا درمیآید. این هشدارها ناشی از واقعیت اجتماعی جاری در ایران است. خیزشهای گسترده در دی ۹۶، آبان ۹۸، و نیز قیام سراسری ۱۴۰۱ نشان دادهاند که «ایمان» مورد ادعای آخوند علمالهدی، پایگاه اجتماعی ندارد. بهویژه جوانان و زنان که در خط مقدم اعتراضات بودهاند، نظام را نه تنها فاقد مشروعیت، بلکه مانعی در برابر آزادی، دموکراسی، کرامت و پیشرفت میدانند.
اعتراف به نقطهضعف ساختاری
علمالهدی در ادامه میافزاید: «اگر این گره باز شود... خیلی آسان میشود این نظام را ساقط کرد». این اعتراف بهروشنی نشان میدهد که بنیانهای ساختاری نظام ولایت فقیه نه انتخاب آزادنه مردم و نهادهای باثبات، بلکه بر تحمیل و اجبار عقاید ارتجاعی بنا شده است. این سازوکار اکنون در حال گسستن است. در واقع، بقای نظام نه مبتنی بر رضایت عمومی یا توانمندی حکمرانی، بلکه فقط با توسل به سرکوب، سانسور، و کنترل روانی تودهها ممکن شده است. بهمحض آنکه این توهم شکسته شود، مانند آنچه علمالهدی پیشبینی میکند، سرنگونی نظام دومینووار آغاز خواهد شد.
مقاومت سازمانیافته و چشمانداز سرنگونی
در شرایطی که نظام ولایت فقیه تمام بقاء خود را به یک «گره ایمانی» موهوم تقلیل داده، از قضا مقاومت سازمانیافته توانسته است همین نقطهضعف را هدف قرار دهد. در جریان قیامهای اخیر، شعارهایی چون «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «این آخرین پیامه، هدف کل نظامه» بیانگر هدف گرفتن تمامیت نظام از سوی مردم عاصی ایران است. سازمان مجاهدین خلق ایران و کانونهای شورشی با تمرکز بر مقاومت، سازمانیافتگی و زمینهسازی برای قیام موفق شدهاند موتور آگاهی عمومی و اعتماد بهنفس اجتماعی را در راستای نفی تمامیت فاشیسم دینی به حرکت درآورند.
اگر ولایت فقیه روزگاری با اتکاء بر توهم تقدس و مشروعیت دینی پیش میرفت، امروز دیگر این سپر دجالیت کارآیی ندارد. بیتردید مرحله کنونی ایران مرحله پیشاسرنگونی است؛ مرحلهیی که مشروعیت بهطور کامل زایل شده و فقط ابزارهای قهرآمیز باقی ماندهاند. قهر، بدون مشروعیت، محکوم به شکست است.
نظامی که از خودش میترسد
اظهارات علمالهدی، همچون سایر مقامهای رژیم، نه فقط هشداری به مخاطبان حکومتی، بلکه فاشکننده هراس عمیق در درون ساختار ولایت فقیه است؛ ترسی که دیگر نمیتوان آن را با دجالیت و دشمنتراشی کتمان کرد. واقعیت جامعه ایران امروز آن است که نظام ولایت فقیه در مواجهه با جامعهیی پویا، آگاه و سازمانیافته در راستای استراتژی کانونهای شورشی در حال عقبنشینی و شکست است. «گرهای» که علمالهدی از آن سخن میگوید، دیرزمانیست که در ذهن مردم باز شده است. تنها مسألهای که باقی مانده، روز و ساعت موعود و عبور از نقطهعطف تاریخیست که بهگفته خودش، نظام را «در یک ساعت» ساقط خواهد کرد.