«راه توده»، شمارۀ ۷۶۴، ۵آذر ۱۳۹۹، در مقالۀ«مخالفت حزب تودۀ ایران با اعدام مجاهدین خلق»ادّعا میکند که«دربارۀ حوادث آغاز دهۀ خونین ۶۰، قضاوتهای بیسند و مدرک زیاد میشود، بهویژه دربارۀ اقدام رهبری سازمان مجاهدین خلق برای اعلام جنگ مسلّحانه و موج ترورها و انفجارها و اعدامها.ما میگوییم اسناد حزب تودۀ ایران بهترین سند و مدرک برای هر نوع تحقیق در برابر این فاجعه است... از جمله، دربارۀ موج اعدام مجاهدین خلق، که حزب ما، علیرغم شرایط ملتهب و فضای خطرناک سیاسی، که موجودیّت فعالیّت نیمه علنی حزب ما را میتوانست با مخاطره روبهرو سازد، با آن به مخالفت برخاست و گفت که این اعدامها باید متوقّف شود.این اسناد، افشاکنندۀ آن تبلیغاتی است که ارگانهای مطبوعاتی و تلویزیونی مجاهدین خلق... حزب تودۀ ایران را حامی اعدام مجاهدین و حتّی فراتر از آن، تشویق کنندۀ اعدامها و حتّی فاش کنندۀ آدرس خانههای تیمیِ تیمهای مجاهدین خلق در آن زمان معرفّی میکنند؛ این اسناد از افتخارات تودهییهاست و هرگز نباید اجازه داد که روی آن غبار فراموشی بنشیند».
جالب است که همین مقاله یکی از این اسناد افتخار! را، که لابد بهترین آنهاست، یعنی، اظهارات کیانوری، دبیرکلّ حزب، را در آبان۱۳۶۰ میآورد که میگوید:«البته با شکست ماجراجوییهای رهبری سازمان مجاهدین و کاهش روزافزون شرکت احمقانه و واقعاً احمقانۀ گول خوردگان در این ماجراجوییها که میتوان گفت اکثریتشان واقعاً قصد خیانت به میهن و انقلاب را نداشتند و فقط بهعلت اعتماد به رهبری سازمان خود، گول سِحر و افسون آنها را خوردند، واکنشهای شدید و سریع و عجولانه هم تخفیف پیدا کند.آقای رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، هم به این مسأله اشاره کرد و گفت: حالا که این جریانهای دارد فروکش میکند امیدِ این میرود که دادگاههای انقلابی، احکام آرامتر و ملایمتری برای مجازات شرکتکنندگان در این تظاهرات آشوبگرانه صادر کنند.
حزب ما از همان آغاز، معتقد بود که از راههای دیگر؛ از راههای ملایمتر، بدون این اعدامها و این خشونتهای غیرقابل توجیه هم میشد به همین نتیجهها رسید.مثلاً، از طریق جدا کردن مسئولان اصلی از گول خوردگان و امکان دادن به گول خوردگان برای اینکه اشتباه خودشان را تصحیح کنند، نه تنها کسانی که به زندان افتادهاند، بلکه آنهایی هم که در خارج زندان هستند، میتوانستند و میتوانند در نتیجۀ تأثیر رفتار سعادتیها و کسان دیگری که در زندان به راه درست پی بردهاند، از رهبری خائن و ماجراجوی خود جدا شوند و پدیدۀ آشوبگری تضعیف بشود و یا خاتمه پیدا کند.
نیروهای انقلابی امیدوارند، اظهارات اخیر دادستان کلّ انقلاب دربارۀ نرمش بیشتر و اِعمال خشونت کمتر در زندانها، هر چه بیشتر به مرحلۀ اجرا درآید، پروندهها با سرعت بیشتر و دقّت خیلی بیشتر مورد رسیدگی قرارگیرد، و چه با زندانیان و چه با خانوادههای زندانیان ملایمتر برخورد شود و نیز خانوادهها بتوانند با زندانیان خود دیدار کنند، از زندانی شدن آنها آگاه شوند. ».
این سند افتخار! در یککلام، میگوید: از این پس بالاترها را اعدام کنید و پایینترها را با رهنمودهای حزب توده به ندامت و خیانت بکشانید! از این جا میشود فهمید بقیۀ این اسناد افتخار! چیست؟
***
در شرایطی که امروز از یکسو حزب توده با پرونده ننگینی از وابستگی و پیاده کردن اهداف یک قدرت خارجی در ایران، خیانت فراموش نشدنی به دکتر محمد مصدق رهبر تاریخی مردم ایران، همکاری جنایتکارانه با رژیم خمینی تا حد مشارکت در سرکوب نیروهای دموکراتیک و بهویژه سازمان مجاهدین خلق ایران، نزد مردم ایران منفور و مطرود است و از سوی دیگر مجاهدین و مقاومت ایران با کوله باری از ۵۵سال مبارزه خونبار در برابر شاه و شیخ و تقدیم بیش از ۱۰۰هزار شهید و ایستادگی در برابر توطئهها و زد و بندهای خارجی و دفاع از آزادی و استقلال ایران به نقطه امید مردم ایران برای تحقق دمکراسی و حاکمیت مردم تبدیل شده است، من برای انتقال تجربه به نسل جوان بهویژه، جوانان قیامآفرین و کانونهای شورشی، در اینجا برای اینکه«مشت رسوایان»را وابکنم و«غبار فراموشی»را از رخ اسناد«گُهر بار»حزب«بی بدیل»توده بزدایم، بخشی از آن اسناد را از روزنامههای«افشاگرِ»همان زمان حزب، با ذکر منابع آنها، میآورم تا«سیه روی شود، هر که در او غِش باشد».
امّا، بهعنوان گام اوّل، برای اثبات بیپایگی ادّعای نویسندۀ گزارش، میتوان به بخشی از نامۀ سرگشادۀ ۲۸اردیبهشت ۱۳۶۱ کیانوری به«مقامات مسئول جمهوری اسلامی ایران»اشاره کرد که در آن به آنها پیام میدهد که«سران خائن و ماجراجو»ی سازمان مجاهدین باید بدون کوچکترین مماشات سرکوب شوند، امّا«بدنۀ»سازمان که«مشتی بازی خورده و احمق»اند و گول«رهبری خائن»مجاهدین را خورده اند، باید به راه درست هدایت شوند («راه توده»، شمارۀ۲۸، ۲۲بهمن ۱۳۶۱)، لابد به همان راهی که پس از بهمن ۱۳۶۱، کیانوری و طبری و دیگر سرکردگان حزب توده در زندان به آن هدایت شدند!
سیاست نوین شوروی
پیروزی انقلاب ۵۷، که با سقوط رژیم شاه، ژاندارم منطقۀ خلیجفارس، برچیده شدن پایگاههای نظامی و از میان رفتن سُلطۀ سیاسی و اقتصادی آمریکا در ایران همراه بود، برای شوروی گنج بازیافتهیی بود که میخواست از آن بهصورتی تمامعیار بهرهگیری کند.حزب توده نیز در راستای سیاست نوین شوروی در ایران بازسازی شد.در«پِلِنوم»شانزدهم این حزب، که در نیمۀ اسفندماه ۵۷ در شهر لایپزیک آلمان شرقی بر گزارشد، با«صلاح اندیشیِ ازمابهتران»(«خاطرات سیاسی ایرج اسکندری»، جلد سوّم، ص۱۶۴)، ایرج اسکندری، دبیر اوّل پیشین، کنار گذاشته شد و نورالدّین کیانوری که«خیلی شدید از روحانیّت دفاع میکرد»(همان کتاب، ص۲۰۱)، دبیر اوّل حزب شد.
در این پلنوم برای هموارتر شدن راه فعالیّت علنی حزب توده، مصوّباتی بهصورت«چکّشی»و«قلّابی»(همان کتاب، ص۴۶)، به تصویب رسید.در این مصوّبات،«اوّلین و مهمترین وظیفۀ حزب... همکاریِ همهجانبه... با نیروهای تحت رهبری آیتالله خمینی»در نظر گرفته شد («یادماندهها و یادداشتهای پراکنده»، ایرج اسکندری، ص۵۸).
فعالیّت علنی برای گردانندگان حزب توده، که بیش از ۲۵سال دور از ایران«در یک مدار بسته»،«با ناامیدی از ادامۀ جنبش»،«به اتّکای کمکها و امکانات کشورهای سوسیالیستی»زیسته بودند («بررسی و ریشهیابی اشتباهات حزب توده در چهار سال اوّل انقلاب»، بابک امیرخسروی، اردیبهشت ۶۵، ص۵۴) از چنان بهای عظیمی برخوردار بود که از همان آغاز ورود به ایران بر آن شدند تا«در دل دوست»به هر حیله رهی باز کنند و دوام فعالیّت علنی خود را تضمین نمایند.
گام اوّل این بود که با درسآموزی از تجربیّات پیشین حزب،«از تکرار اشتباهات گذشته، خصوصاً، جنبش ملّی شدن صنایع نفت، که خاطرات بس تلخ در حیات حزب باقی گذاشته بود، احتیاط و پرهیز کنند»(«نامه به رفقا»، بابک امیرخسروی، ص۱۳). به این معنی که به جای مخالفت و ستیز دائمی، که با مصدّق داشتند، راههای وحدتِ هر چه مستحکمتر را با رژیم نوپا باز کنند تا شاید آبروی رفته را، دوباره، به جوی بازگردانند.
«قانون اساسی مبارزه»
در مُخیّلۀ آن روز حزب توده، جهان دو«کدخدا»بیشتر نداشت؛ یکی،«اردوگاه»غرب، که در رأس آن آمریکا بود و دیگری«اردوگاه»شرق، که شوروی سُکّان آن را به کف داشت و در میانۀ این دو اردوگاه هیچ مرز وحدتی وجود نداشت.جنبشها نیز ناگزیر بودند که سر بر آستان یکی از آن دو بسایند؛ اگر قبلهگاهشان شرق نباشد، حتماً آبشخورشان غرب است:
«تاکنون هیچ جنبش ضدّامپریالیستیِ واقعی نبوده است که بیرونِ جبهۀ ضدّامپریالیستی جهانی (=اردوگاه شرق) باشد.آنها که معتقدند بدون همکاری با جبهۀ ضدّامپریالیستی جهانی، یعنی کشورهای سوسیالیستی، میتوان به تنهایی بر امپریالیسم پیروز شد، نقش بر آب میزنند... هر که در این راه پیش رفته سرانجام از آستین امپریالیسم آمریکا سردرآورده است.این "قانون اساسی مبارزه" است»(«نامۀ مردم»، ارگان حزب توده، ۲۹فروردین ۱۳۶۴).
طبق این«قانون اساسی»،«عناصری که حتّی نظریۀ سلطنت طلب دارند و متّکی به دموکراسی هم نیستند، ولی در صحنۀ عمل با امپریالیسم درگیرند، انقلابی اند»(«نامۀ مردم»، ۱۳خرداد ۱۳۵۹).
از نظر حزب توده، این معیار، تنها«معیار تشخیص نیروهای مترّقی و ارتجاعی»در بین نیروهای سیاسی است (کیانوری،«پرسش و پاسخ»، شمارۀ ۱۱، ۲۲بهمن ۵۹).
رژیم خمینی وقتی با این معیار سنجیده میشود، رژیمی است قابل پشتیبانیِ تمام عیار:«تا وقتی که جمهوری اسلامی جهات ضدّامپریالیستی و مردمی را، که امام خمینی شاخص آن است، حفظ نماید، حتی با این نقص که آزادیهای دموکراتیک را محدود کند، حتماً، از آن پشتیبانی خواهیم کرد»(کیانوری،«پرسش و پاسخ»، آبان ۵۹) و تا وقتی که حزب توده از«خط امام»پشتیبانی میکند، این خط،«حلقۀ اساسی انقلاب»خواهد بود که همۀ نیروهای سیاسی باید گِرد آن فراهم آیند و از آن«پشتیبانی کامل»بهعمل آورند (کیانوری،«برنامۀ حزب تودۀ ایران»، ۱۰ بهمن۵۸، ص۹) و«هر نیرویی که رهبری امام خمینی را نپذیرد، حتّی اگر صمیمانهترین نیّات انقلابی را در سینۀ خود انبار کرده باشد، در عمل، آب به آسیاب امپریالیسم و ارتجاع میریزد»(«نامۀ مردم»، ۱۲فروردین ۶۰).
«ضدّ انقلابِ»چماق به دست!
وقتی چماقداران بسیج شده از سوی گردانندگان رژیم، پس از سخنرانی خمینی در اواخر مردادماه ۵۸ که گفته بود«قلمها را بشکنید»، به دفاتر روزنامههای مخالف یورش بردند و از انتشار روزنامه های«آیندگان»،«آزادی»،«پیغام امروز»و... جلوگیری کردند، کیانوری این ایلغار وحشیانه را«توفانی انقلابی»«علیه یک سلسله از نشریات واقعاً ضدّ انقلابی»یاد کرد که«بهطور عمده ماهیّت ضدّ امپریالیستی و ضدّ ارتجاعی دارد»(«پرسش و پاسخ»، شمارۀ ۸، ۱۸تیر ۵۹، ص۲۵).
وقتی این ایلغار به دامن حزب توده نیز چنگ آویخت و دفتر حزب به اشغال چماقداران بسیج شده درآمد، کیانوری برای اینکه خاطر«دوست»نرنجد، اعلام کرد که«ضدّ انقلاب افغانی»دفتر حزب را اشغال کرده است («نامۀ مردم»، ۳۱مرداد ۵۸) و چند روز بعد که این یورش، دامنگیرِ«روزنامۀ مردم»شد، آن را کار«عناصر ناشناس»قلمداد کرد («نامۀ مردم»، ۶شهریور ۵۸). بعد هم که چماقکشیها و یورشهای پاسداران اوج گرفت و دهها کشته و صدها زخمی به جا گذاشت، آن را به حساب«ضدّ انقلاب»نوشت:«ضدّ انقلاب... به تظاهراتِ مخالف خود با سنگ و چماق و اسلحۀ گرم حمله میکند؛ کتابفروشیها را به نام حزب اللّهی آتش میزند... تحت حمایت لیبرالها آن قدر جسور شده است که به سخنرانیها و حتّی به مراکز "حزب جمهوری اسلامی" حمله میکند»(«نامۀ مردم»، ۲۲فروردین۱۳۶۰) و اِبایی هم ندارد که قربانی را به جای قاتل بنشاند:«بهدنبال تشدید تحریکات گروهکها»تشنّج و درگیری بهوجود آمد.این تشنّجها،«توطئۀ امپریالیسم آمریکا و ضدّ انقلاب داخلی»است («نامۀ مردم»، ۹فروردین ۶۰).«باز هم مجاهدین خلق هیزمِ آتشی گشتهاند که برافروخته شدن آن جز به نفع امپریالیسم آمریکا و ضدّ انقلاب نیست». بر اثر تحریکات مجاهدین خلق«گروهی که لباس پاسداری داشتند با قمه و چاقو به کتابفروشیها حمله کرده که در این میان یک تن از اعضای مجاهدین کشته و گروهی دستگیر شدند».
مجاهدین،«دشمن بالفعل انقلاب»!
سازمان مجاهدین از ابتدای روی کارآمدن خمینی، در چشم«حزب توده»«آلت دست بورژوازی لیبرال و ضدّ انقلاب»و«نیروی سیاه ضدّ خلقی»(«نامۀ مردم»، ۲دیماه۵۹) نبود.بعد از سخنرانی مسعود رجوی در ورزشگاه امجدیه در ۲۲خرداد۵۹، بهویژه، پس از سخنرانی خمینی در روز ۴تیر۵۹، که گفت:«منافقها، بدتر از کفّارند»، بود که کیانوری با«فِراسَت»دریافت که مجاهدین«دشمن بالفعل انقلاب»(«نامۀ مردم»، ۲۷فروردین ۶۰) هستند و گرنه پیش از اینها همین مجاهدین در شمار«جبهۀ متّحد خلق»بودند و خود کیانوری در مصاحبهیی در اسفند ۵۸ سازمان مجاهدین را سازمانی دارای«موضعگیری سیاسی خلقی»و«به طور قاطع طرفدار حقوق زحمتکشان و مخالف سرمایهداری، مخالف مالکیّت بزرگ و مخالف جدّی امپریالیسم»و«یکی از نیروهای جدّی و مهمّ تشکیل دهندۀ جبهۀ متّحد خلق»نامیده بود.حتّی دو ماه بعد، کیانوری از این هم گام را فراتر نهاده و مسعود رجوی را«فردی مبارز»و سازمان مجاهدین را«یک سازمان سالم، خلقی و انقلابی»نامیده بود («حزب توده در عرصۀ سیاست»، کیانوری، ص۳۰).
بیتردید اگر مسعود رجوی در سخنرانیش در اَمجدیّه (۲۲خرداد ۱۳۵۹) به جای انتقاد شدید از عملکرد«ارتجاع حاکم»، سر بر آستان خمینی میسایید و مانند حزب توده حتّی به چماقدارانش هم احسنت میگفت، مسلّماً کیانوری او را،«یکشبه»، از«جبهۀ متّحد خلق»به«جبهۀ ضدّ خلق»منتقل نمیکرد و قُبّۀ«فردی مبارز»را که با دست و دلبازی به او بخشیده بود، از او پس نمیگرفت و او را به درجۀ«ضدّ انقلاب»مفتخر نمیکرد!
یکهّتازیهای حزب توده پس از ۳۰خرداد۶۰
حزب توده بعد از ۳۰خرداد۶۰، در رویارویی با مجاهدین، که اینک رو در روی خمینی ایستاده و با او چنگ در چنگ شده بودند، هیچگونه دست بستگی نداشت و در نثارکردن هر توهین و ناسزایی به این سازمان، که گناهی جز جنگیدنِ تمام عیار، به بهای جان و هستی و خان و مان با رژیم سفّاک خمینی نداشت، دریغ نورزید، مانند:«خودفروختگان مطرود خلق»،«تبهکاران ورشکسته»،«خیانتکاران سر به فرمان امپریالیسم»،«مادۀ فساد»(«اتّحاد مردم»، شمارۀ ۹۳، ۱۶شهریور۶۰)،«آشوبگر»،«تفاله های آمریکا»(«کار»، اکثریّت، شمارۀ ۱۳۴، ۱۳آبان ۶۰)،«تروریست وطنی»،«بازوی مسلّح آمریکا»،«ابزار توطئه های خانمان برانداز ضدّ انقلابیِ جبهۀ متّحد ضدّ انقلاب»(«راه توده»، شمارۀ ۲۶، ۸بهمن ۶۱).
***
آماج اصلی هرزه دَراییهای کیانوری و محفل نشینان حزبیاش،«رهبری»مجاهدین بود که او را از ارکان اصلی«ضدّ انقلاب»میشمردند و بار اصلی همۀ«گناهان»سازمان مجاهدین بر دوش او مینهادند.
از زبان کیانوری و همپالَکیهایش بشنوید:
«وظیفۀ اعضاء و هواداران "سازمان مجاهدین خلق"طرد رهبری و برگشت به جبهۀ انقلاب است».«موضعگیری ضدّ انقلابیِ مسلّماً محکوم به شکستی که سازمان مجاهدین خلق سرانجام بدان درغلتید، این حکم کلّی را بار دیگر ثابت میکند که لجاج در اشتباه و با اتّخاذ سیاستی بر مبنای تخیّلات و بدتر از آن، بر مبنای محاسبات ماکیاولیستی، به چه عواقب غمانگیز و شومی منتهی میشود.گناه درغلتیدن سازمان مجاهدین خلق به موضعگیری ضد انقلابیِ مسلّماً محکوم به شکست، مستقیماً و تماماً برعهدۀ رهبری این سازمان است که، محقّقاً، هم دچار لجاج در اشتباه، هم دچار تخیّلات بیمارگونه سیاسی بوده و هم بدتر از آن، توسّل به هر وسیلهیی را برای رسیدن به هدف مجاز شمرده است.رهبری سازمان مجاهدین خلق نتوانست محتوا و اهداف انقلاب را به درستی ارزیابی کند، زیرا این ارزیابی را از خاستگاه تصرّف حکومت انجام میداد و در نتیجه، نتوانست اشتباهات خود را تصحیح کند و هر چه عمیقتر در باتلاق اشتباهات فرو رفت و آن گاه، در گمراهی و تخیّلات بیمارگونۀ سیاسی با هر گروه و هر فردی که در موضع مخالف با حاکمیّت انقلابی قرار داشت، بهعنوان"وسیله"، دست به همکاری داد، تا آنجا که سر از سنگر ضدّ انقلاب به درآورد.
رهبری سازمان مجاهدین خلق هیچگاه نتوانست و یا شاید نخواست بفهمد که شکستن انقلاب ضدّامپریالیستی و مردمی منجر به بازگشت آمریکا، بازگشت رژیم دست نشاندۀ خشن و خونخواری خواهد شد که سازمان مجاهدین نیز طعمۀ خونخوارگی آن خواهد گردید... رهبری سازمان مجاهدین خلق ... نتوانست و نخواست بفهمد که انقلاب و جمهوری اسلامی ایران دارای محتوای ضدّامپریالیستی و مردمی و انقلابی است... و سازمان را سرانجام در جبهۀ ضدّ انقلاب قرارداد.این حقیقتی است تأسّف برانگیز، ولی حقیقت جز این نیست.اکنون بر اعضاء و هواداران این سازمان است که خود را از گردابی که رهبری سازمان، آنها را در آن افکنده، رها سازند... وظیفۀ انقلابی؛ وظیفۀ میهنی و ایرانی حکم میکند که اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق به راه خلق برگردند... وظیفۀ آنها طرد این رهبری است که ... بهوضوح معلوم است که عمل آنها ضدّ انقلابی است و بیکم و کاست ضدّ انقلابی است. ». («اتّحاد مردم»، شمارۀ ۸۳، دورۀ دوم، ۸تیر۱۳۶۰). .
***
«حزب توده»در بیانیۀ مشترک با گروه«اکثریّت»»در آبان ۱۳۶۰، زیر عنوان«چگونه بر دشواریهای تثبیت، تحکیم و گسترش انقلاب شکوهمندمان چیره شویم؟»، نیز رهبری سازمان مجاهدین را به صُلّابه کشید و نوشت:
«... رهبری "سازمان مجاهدین خلق ایران" و دیگر گروههای چپ رو، که روزگاری از آزادی برای تودههای مردم؛ آزادی برای پاره کردن بندهای اسارت ملّی و طبقاتی دم میزدند، به خیل ننگین آزادیخواهان، که در حقیقت گورکنان آزادی هستند، پیوسته و پیروان گمراه شدۀ خویش را به ابزار توطئههای خانمان برانداز ضدّ انقلابیِ جبهۀ متّحد ضدّ انقلاب مبدّل کرده است.نتیجۀ عملی فعالیّت این نیرو همین است که امروز شاهدش هستیم؛ هر هفته، در خیابانهای شهرهای ایران و در زندانها، دهها و گاه صدها جوان با نیّت آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، از میان گمراه شدگان کشته میشوند و چندین نفر از مبارزان راستین راه انقلاب ترور میشوند... هماکنون از یکسو، صدها نفر از مسئولان درجه اوّل جمهوری و بسیاری از مدافعان انقلاب و جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادهاند و از سوی دیگر هزاروپانصد نفر اعدام شدهاند.
ما بار دیگر تأکید میکنیم که به سود انقلاب و جمهوری اسلامی است که حساب رهبران را از هواداران نوجوانِ گمراه جدا کنند.خلق حق دارد و باید دشمنان سوگند خوردۀ انقلاب، خائنین به خلق و گریختگان به آغوش امپریالیسم را بدون کوچکترین مماشات سرکوب کند.در عینحال باید با اتّخاذ سیاست ارشادی شرایطی فراهم آورَد که نوجوانان و گمراهانی که خود عامل اصلی راهی که رفتهاند نیستند، به آغوش انقلاب بازگردند.ضرورتِ کاملاً مُبرَم انقلاب آن است که ... احکام اعدامِ کسانی که به اشتباه خود پی میبرند و برای دفاع از مردم و انقلاب و شرکت در پیکار ضدّامپریالیستی (=تنور جنگ ضدّمردمی خمینی) اعلام آمادگی میکنند، معوّق بماند تا در زندان به آنان فرصت داده شود که پیرامون راهی که رفتهاند و وظایفی که در پیش دارند، بیشتر بیندیشند و صداقت خود را به اثبات رسانند...
اِشاعۀ ترور ضدّ انقلابی یک نقشۀ شوم امپریالیستی برای تضعیف نیروهای ضدّ امپریالیستی است.مُجری این نقشۀ شوم نشوید.رجوی ها و خیابانی ها با محافل ارتجاعی و عناصر طرفدار سرمایه دارها و فئودالها ساخته اند، آنها را از خود برانید.بدانید که این جمهوری با وجود همۀ نارساییها و کمبودهایش، در تمام دورانِ موجودیّتش و بهویژه در ماههای اخیر (=اشاره به کشتار مجاهدین از ۳۰خرداد ۶۰ به بعد) ضربات دردناکی بر امپریالیستها وارد آورده است... امپریالیستها و مرتجعین همگی خط مشی مجاهدین را میستایند و از رجوی حمایت میکنند.تمام کشورهای مترقّی و انقلابی از جمهوری اسلامی ایران در برابر توطئهها و تجاوزات امپریالیستی حمایت میکنند. ». (نشریۀ«کار»اکثریّت، شمارۀ ۱۳۴، ۱۳آبان ۱۳۶۰، اعلامیۀ مشترک حزب توده و اکثریّت). .
افتخار حزب توده به جاسوسی برای خمینی
وقتی حزب توده مجاهدین را مظهر ضدّ انقلاب و خمینی را الگوی انقلاب میداند، طبیعی است که خود را موظّف ببیند برای حفظ«حاکمیّت انقلابیِ جمهوری اسلامی ایران»، علیه سازمانی ضدّ انقلابی خبرچینی و جاسوسی کند و آن را علناً هم ابراز نماید:
«حزب توده... به موجب مسئولیّتی که در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی... احساس میکند هر گونه اطّلاعی را که در مورد فعالیّت توطئه گرانۀ ضدّ انقلاب بهمنظور براندازی جمهوری اسلامی به دست آورده... در اختیار مسئولان قرارداده و خواهد داد»(اطّلاعیۀ حزب توده، ۱۴خرداد۶۰).
«افراد و هواداران حزب ما با تلاش شبانه روزی و خستگی ناپذیر خود توانستند کمکهای بسیار گرانبها و شایانی در زمینۀ کشف و خنثی کردن خطرناکترین توطئه های دشمنان انقلاب به نهادهای انقلابی برسانند»(«مجموعۀ اسناد پلنوم ۱۷»، فروردین ۶۰، ص۹۷).
وقتی هم که سازمان مجاهدین یکی از گزارشهای محرمانهیی را، که حزب توده از لندن به نخست وزیری رژیم فرستاده بود، افشا کرد، این حزب ضمن پذیرش اینکه«مجاهدین خلق ظاهراً به اسناد محرمانه یی که حزب توده ایران در اختیار مقامات مسئول قرار داده است، دسترسی پیدا کردهاند»، با مباهات اعلام کرد:«تفاوت ما با رهبری مجاهدین خلق آن است که ما اخبار فعالیّت ضدّ انقلاب را برای حِراستِ انقلاب در اختیار دولت جمهوری اسلامی قرار میدهیم، امّا، رهبری مجاهدین خلق از درون دستگاه جمهوری اسلامی ایران خبر میگیرد و با انتشار آن، منابع خبرگیری ما را به خطر میاندازد»(نشریۀ«مجاهد»، شمارۀ ۱۲۱، ۳۱اردیبهشت ۶۰).
***
وقتی«حزب توده»سازمان مجاهدین را«خائنین به خلق و گریختگان به آغوش امپریالیسم»،«بزرگترین دشمنِ گسترش آزادیهای مردمی و توده یی در جامعۀ انقلابی»،«خواهان آزادی فعالیّت ضدّ انقلاب»و«آزادیِ سازش با امپریالیسم»میخوانَد، اِبایی ندارد که اعلام کند«خلق، حق دارد و باید این دشمنان سوگندخوردۀ انقلاب را، بدون کوچکترین مماشات سرکوب کند»(«کار»، اکثریت، شمارۀ ۱۳۴، ۱۳آبان ۶۰،«اعلامیۀ مشترک حزب توده با اکثریّت»).
وقتی دیکتاتوری مذهبی خمینی، حکومت«ضدّ امپریالیستی و مردمی»و خود او«طالب گسترش و توسعۀ نهادهای انقلابی»،«خواستار عدالت اجتماعی و رفع ستم از طبقات محروم جامعه»(«اتّحاد مردم»، شمارۀ ۱۰۹، ۱۷دی ۶۰) خوانده شود، مخالفت با آن، در دیدگاه حزب توده، نمیتواند جزایی کمتر از اعدام داشته باشد.به ویژه اگر از سوی سازمانی باشد که حزب توده او را به این اوصاف میشناسد:«عامل آمریکا»،«وابسته به جبهۀ ضدّ انقلاب»، دشمن«حاکمیّت انقلابی»،«نفوذ در ارگانهای انقلابی برای اخلال»(«اتّحاد مردم»، شمارۀ ۹۲، ۹شهریور۶۰)،«خیانت به وطن»،«تشکیل گروههای تروریستی برای انجام ترورهای کور»،«ترور عابران معمولی»،«قتلعام هموطنان»(«راه توده»، ش۹، ۲مهر ۶۱)،
کیانوری وقتی علیه گردانندگان سازمان مجاهدین خلق اعلام جرم میکند و از دستگاه قضایی رژیم میخواهد که«بدون درنگ، این ریشه های فساد و تُفاله های آمریکا را به زباله دانی تاریخ»روانه کند، از پافشاری بر این نکته نیز غافل نیست که«رهبری خائن»سازمان مجاهدین را«شایستۀ سختترین کیفرها»بداند، امّا، حساب«سر»و«بدنۀ»سازمان را از هم جدا کند و سر را«خائن»و«ماجراجو»بداند و«بدنه»را«مشتی بازی خورده و احمق»، که گول«رهبری خائن»مجاهدین را خوردهاند و گوسفندوار به هرسو که او بخواهد کشیده میشوند، با این پندار خام، که اگر این«سر»از«بدنه»جداشود، بدنه، خود به خود متلاشی میشود.
جبههٔ متّحد ضدّ انقلاب
کیانوری:«از ۳۰خرداد ۶۰ که توطئۀ مسخ انقلاب توسّط بنی صدر ـ رجوی با شکست مواجه شد، تا امروز، بیش از سه ماه است که تروریسم کور کمسابقهیی در جهان، در ایران اِعمال میشود. شبکههای "سیا"و"ساواک"به همراه رهبری مجاهدین خلق... هر روز ورق تازهیی بر جنایات خود میافزایند.دامنۀ این جنایات، که اکنون با هماهنگی کامل از سوی"جبهۀ متّحد ضدّ انقلاب" انجام میگیرد، بسیار گسترده و در شکل خود نوظهور و خارج از قاعده و قانونِ شناخته شده و به راستی کور است.
ضدّ انقلابیون از ترور مسئولان کشور گرفته تا حمله به سبک مافیا به خانۀ مقامات قضایی، از انفجار بمب در میادین و خیابانها و پرتاب کوکتل مولوتف به داخل مغازهها گرفته تا حمله به انجمنهای اسلامی، چاقوزدن مغازهدار و ... را پیوسته تکرار میکنند.آنها حتّی از به آتش کشیدن اتوبوسهای شرکت واحد و ترور عابران بیگناه هم اِبا ندارند...
هدف این ترورها، که از جانب سرکردۀ تروریستهای جهان، یعنی آمریکا سازمان داده میشود، ایجاد رُعب و وحشت در جامعه است.این رعب و وحشت باید از سویی مردم را بترساند و آنها را به خانهها براند و از سوی دیگر، این فکر را بهوجود بیاورد که جمهوری اسلامی قادر به حفظ امنیّت نیست... برای ایجاد امنیّت باید دارای دولت مقتدری باشد که باید شخص نیرومندی در رأس آن باشد... نقشۀ دومی هم هست که همان برافروختن جنگ داخلی و ایجاد برادرکشی برای آماده کردن زمینۀ دخالت مستقیم آمریکا در ایران است...
به این ترتب، هدف اصلی ضدّ انقلاب جهانی از دامنزدن به تروریسم کور روشن است.در نتیجه، انقلاب هم وظیفهیی فوریتر از آن در لحظۀ کنونی ندارد که این توطئه را در هم بشکند و تروریسم را ریشهکن کند...
قاطعیّت انقلابی میگوید که بدون درنگ باید این ریشههای فاسد را خشکاند و این تفالههای آمریکا را به زبالهدان تاریخ فرستاد... عمّال ساواک و سیا بیتأمّل باید به جوخۀ اعدام سپرده شوند.رهبری خائن گروهکها شایستۀ سختترین کیفرها هستند.امّا برای اعضا و هواداران گروهکها و بهویژه "مجاهدین" باید حساب جداگانهیی باز کرد... اکثریت مطلق اعضا و هواداران گروهکهای ضدانقلابی فریب خوردگانی هستند که به دام رهبری خائن سازمان خود افتادهاند...
بخش بزرگی از این جوانان که در "سازمان مجاهدین"گردآمدهاند، مسلمانان شجاع و پاکی هستند که شاخهیی از جوانان انقلابی ما را تشکیل میدهند، امّا، همین جوانان را رهبران خائن، در چارچوب سیستم"پول پُتی"، دو سالِ تمام آماده کردهاند، تا در لحظۀ معیّن و لازم از آنها بهرهبرداری کنند.این رهبران هنوز هم این جوانان را فریب میدهند و آنها را در حالی که قلبشان از کینۀ ضدّامپریالیستی شعلهور است، عملاً به عامل امپریالیسم تبدیل کردهاند...
ما باز هم تأکید میکنیم که تروریست واقعی را باید از میان برد، امّا در برابر فریب خوردگان باید نرمش نشان داد... مبارزۀ قاطع با پایگاههای داخلی امپریالیسم ـ این زادگاه هر توطئه و ترور ـ و برخورد قاطعانه با افرادی که عملیّات تروریستی و خرابکارانه و بمبگذاری میکنند، وظیفۀ انقلاب است. ». («اتّحاد مردم»، شمارۀ ۹۶، ۶مهر۶۰).
کیانوری، حتّی از درخواست اعدام سران«مجاهدین»توسّط آدمکشان خلیفۀ ارتجاع فراتر میرود و در ۲۸اردیبهشت ۱۳۶۱ در«نامۀ سرگشاده»یی به«مقامات مسئول جمهوری اسلامی ایران»، تقاضا میکند که اجازه فرمایند که او و حزبش، به همراه«پاسداران انقلابی»،«با تمام نیرو»وارد عرصۀ کارزار با«تفاله های آمریکا»شود.
در بخشی از این«نامۀ سرگشاده»چنین آمده است:
«برادران ارجمند! ... هم اکنون، شاهد آن هستیم که جبهۀ متّحد ضدّ انقلاب، با وجود ضربههای سنگینی که در پی درهم شکسته شدن توطئههای پیدرپیِ دو سال اخیرش نوش جان کرده و با وجود امکانات عظیمی که در جریان شکست تجاوز جنایتبار صدّام به ایران، توطئۀ بنی صدر و سران خائن مجاهدین و ... از دست داده است، معذالک، با پیگیری و شتاب در جهت تدارک امکانات تازهیی برای وارد کردن ضربۀ جدیدی به جمهوری اسلامی ایران گام برمیدارد... امپریالیسم و ضدّ انقلاب میکوشند تا از راه گروههای وابسته به خود و افرادی نظیر کشمیری و کلاهی، که در نهادهای جمهوری اسلامی ایران نفوذ دادهاند... همان رهنمودی را که قطبزاده به یارانش داده است، عملی سازند... حزب تودۀ ایران... با تمام نیروی خود علیه گروهها و گروهکهایی عمل کرده و میکند، که خواه آگاهانه، در چارچوب سازش با ضدّ انقلاب، و خواه ناآگاهانه، بر اثر شناخت نادرست از ماهیّت انقلاب ایران، در چنین راهی گام گذاشتهاند. ». («راه توده»، شمارۀ ۲۸، ۲۲بهمن ۶۱، نامۀ سرگشادۀ ۲۸اردیبهشت ۶۱ کیانوری به«مقامات مسئول جمهوری اسلامی ایران»). .
«هر دم از این باغ بَری میرسد»!
وقتی مسعود رجوی با نقشهیی هوشمندانه در ۷مرداد۶۰، از قلب تهران به پاریس پرواز میکند، حزب توده طیّ اعلامیهیی از دولت فرانسه«مصرّانه خواستار استرداد»او به دولت ایران میشود (اعلامیۀ«حزب توده در خارج کشور»، به تاریخ ۸مرداد ۶۰).
p>
«قاتل من رجوی خائن است! باید این قاتل را، که قاتل همۀ فریب خوردگان دیگر هم هست، به جوخۀ اعدام انقلاب سپرد»(«اتّحاد مردم»، شمارۀ ۹۷، دورۀ دوّم، ۱۳مهر۱۳۶۰.بهنقل از«نشریۀ«انجمنهای دانشجویان مسلمان اروپا و آمریکا»، شمارۀ۱۸، ۲۷آذر۱۳۶۰).
***
وقتی خمینی تظاهرات دانشآموزان هوادار سازمان مجاهدین را در ۵مهر ۶۰ برای اجتماعی کردن شعار«مرگ بر خمینی»به خاک و خون کشید و صدها جوان پاکباز و مشتاق آزادی را به جوخۀ تیرباران سپرد، حزب توده این خیزش دلیرانه را«تظاهرات احمقانه و واقعاً احمقانۀ گولخوردگانی»نامید که به دام«سِحر و افسون ماجراجوییهای تبهکارانۀ رهبری سازمان مجاهدین خلق افتادهاند»(کیانوری،«پرسش و پاسخ»، ۹آبان ۶۰) و به پیروی از خمینی، یکی از نشریات سازمانی حزب توده، مسعود رجوی را«قاتل کشتگان»۵مهر معرّفی کرد که«با استفاده از جوانی و کمتجربگی جوانان مجاهد»، آنها را به کام مرگ فرستاده است و با بیانی که از«امام»دجّالش الهام میگیرد، میپرسد: رجوی،«خائن فراریِ سرسپردۀ آمریکا»،«به کدام سابقۀ فداکاری در راه میهن و ملّت، دم از ملّتگرایی و میهندوستی»میزند؟ (اتّحاد مردم»، شمارۀ ۹۷، ۱۳مهر ۶۰).
***
کیانوری در سرسپردگی، همچنان، تیز، به پیش میتازد و در دشمنکامی با مجاهدین از«امام»خود هیچ کم نمیآورد.مثلاً، چند روز پس از شهادت پاکبازانۀ سرداران قهرمانِ«عاشورای مجاهدین»ـ اشرف رجوی، موسی خیابانی و همرزمانشان ـ با ابراز شادمانی از این شهادتها، اعلام میکند:«رهبری مجاهدین هر روز بیشتر در باتلاق خیانت به انقلاب و سازش با دشمنان انقلاب فرو میرود»(کیانوری،«پرسش و پاسخ»، بهمن۶۰).
***
«حزب توده»و«اکثریّت»به همگامی با نیروهای سرکوبگر رژیم در سرکوبی رزمندگان آزادی افتخار هم میکنند.مثلاً، در سرکوبی«سربداران جنگل»(آمل) در زمستان ۱۳۶۱:«فدائیان خلق ایران (اکثریّت) و نیروهای حزب تودۀ ایران از همان نخستین لحظات یورش مهاجمان ضدّ انقلابی، دوش به دوش مردم و نیروهای بسیج و سپاه و دیگر نیروهای انتظامی شهر با فداکاری، در سرکوب و دفع مهاجمان، فعّالانه، شرکت داشتند.دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسّط مهاجمان ضدّ انقلابی از ناحیه شکم و سر مجروح شدند که هماکنون در بیمارستان بستری هستند. ». (نشریۀ«کار»، فدائیان خلق ایران ـ اکثریت، شمارۀ ۱۴۷، ۱۴بهمن ۱۳۶۰). .
***
نشریۀ«انجمنهای دانشجویان مسلمان اروپا و آمریکا»، شمارۀ ۲۴، ۹بهمن ۱۳۶۰، ص۲۸:«حزب جنایتکار و مردم فروش توده، اینچنین ریختن خون هزاران فرزند رشید و انقلابی خلق قهرمان ایران را وسیلهیی برای پیوند رسمی خود با باند ضدّخلقی خمینی پلید و خائن لازم و ضروری میداند!»:
نشریهٔ «مجاهد»در ترازوی حزب توده
حدود یک هفته پیش از یورش پاسداران هار خمینی به حزب توده، پاچالداران خارج کشوری حزب، در گزارشی دربارۀ انتشار«مجاهد»نوشتند:«چند هفته است که نشریۀ نوظهور "مجاهد خارج کشور"که چون دهها نشریۀ رنگارنگ دیگرِ طرفداران رضا نیم پهلوی، بختیاریها، لیبرالها و... در تقسیم کار ضدّ انقلابی که اینگونه نشریات دارند، وظیفۀ گمراه کردن بخشی از ایرانیان مقیم خارج از کشور را به عهده گرفته است... هنوز هستند افرادی که تحت تأثیر تبلیغات ضدّ انقلابی رهبری"مجاهدین"، تصویری نادرست از انقلاب ایران و اوضاع میهنشان دارند.اگر سخن ما نقشی در خنثی کردن این تبلیغات مسموم ایفاکند، آن چه قصد ما از این سخن است، برآورده میگردد.
مهمترین نکتهیی که دربارۀ نشریۀ مجاهدین قابل ذکر است، این است که اگر کسی با مطالعۀ این نشریه بخواهد خبری، تحلیلی یا تفسیری از مهمترین مسائل روز ایران و جهان بخواند، به بیراهه رفته است و "معادل دو دلارِ" خود را، مفت از دست داده است...!
نویسندگان "مجاهد"دربارۀ مبرمترین مسائل روز جامعۀ ایران؛ دربارۀ اصلاحات ارضی، بازرگانی خارجی، محدودکردن سرمایهداری، مبارزه با محتکرین و مافیای توزیع، هیچ حرفی برای گفتن ندارند.میدانید چرا؟ چون نمیتوان از بزرگ مالکان و کلان سرمایه داران، همه گونه، کمک مادّی و معنوی (!) گرفت و در عینحال غارتگری آنها را افشا کرد.امّا، به عوض این همه مطالب ملالتآور و خسته کننده (!)، "مجاهد"خوب میداند چگونه صفحات زیادی دربارۀ"انفجار خودروِ متعلّق به رئیس هلال احمر روجن"، ترور بسیجیها و پاسداران و مردم عادی و نیز اعلام حمایت نمایندگان جریانهای و احزاب بورژوایی (نظیر ائتلاف لیبرال ـ سوسیالدموکراتهای انگلیس!) از"شورای ملّی مقاومت" سیاه کند.
آن تعداد معدودی از "مجاهد"که به"تحلیل"و"سرمقاله"اختصاص دارد چیزی نیست جز توجیه وقیحانۀ همدستی رهبری"مجاهدین"با امپریالیسم و اخیراً همدستی آشکار با رژیم صدّام . مثلاً سرمقالۀ"مجاهد"شمارۀ ۱۳۴، وقیحانه امام خمینی را بهعنوان تنها کسی که خواهان ادامۀ جنگ است، معرّفی کرده (از آمریکا سخنی نیست) و نتیجه گرفته که باید به جای مبارزه با امپریالیسم و رژیم صدّام تمام سلاحها را به سوی جمهوری اسلامی ایران نشانه رفت (عین شعارِ زیر صفحۀ ۲"مجاهد").
این است عاقبت ننگین مدّعیان سابق مبارزۀ ضدّ امپریالیستی و ترقّیخواهی! باشد که این واقعیّات که قلم از توصیف کامل بُعد فاجعهآمیز آن عاجز است، فریب خوردگان را به هوش آورَد»(«راه توده»، سال اوّل، شمارۀ۲۶، ۸بهمن ۱۳۶۱).
(سرمقالۀ شمارۀ ۱۳۴، ۱۶دی۱۳۶۱، نشریۀ«مجاهد»).
پیش از«فاجعه»
کیانوری در نشست«پرسش و پاسخ»۲۰شهریور ۶۱، شعرگونهیی خواند که مصراع اوّل آن این بود:
«تودهیی هستم و همراه امام ـ ماندگارم که زمان است به کام»
در آن روزهایی که این شعر را میخواند زمان چندان هم به کام نبود و هر چه زمان میگذشت دوران ناکامی، نزدیک و نزدیکتر میشد.او به این پندار دل بسته بود که تا خمینی زنده است، آسیبی به حزب توده نخواهد رسید و تنها یک«کودتای ارتجاعی»و«تسلّط حکومتی شبیه حکومت محمّدرضا»ست که فضای فعالیّت را در برابر حزب توده میبندد.از این رو،«سیاست حزب تودۀ ایران»را بر محور«پشتیبانی صادقانه از خط امام»نهاده بود و با تأکید میگفت:«این پشتیبانی، استراتژیک و طولانی است، مال امروز و فردا نیست، تاکتیک نیست، حقّه بازی نیست، گول زدن نیست»(نشریۀ«کار»،«ارگان چریکهای فدایی خلق»، اکثریّت، شهریور ۶۱، مصاحبه با کیانوری).
کیانوری در این«پشتیبانیِ استراتژیک»آن چنان جدّی و صادق بود که در مهرماه سال۶۰،«برای تأمین امکان ادامۀ فعالیّت علنی، فهرست اسامی اعضای رهبریِ منتخب پلنوم ۱۶ و آن عدّهیی که در جریان مبارزات انتخاباتی در نشریات حزبی معرّفی شده بودند و نشانی آنها را در اختیار دولت قرار داد»(«با گامهای فاجعه»، نوشتۀ شیوا فرهمندراد، از اعضای آن روز حزب توده، چاپ پاییز ۱۳۶۸ـ ویراست دوّم).
***
جریان گامبهگام فعالیتّهای حزب توده و تعقیبهای پیاپی رهبران و اعضای آن را در ماههای آخرِ پیش از یورش به این حزب، از زبان نویسندۀ کتابِ«با گامهای فاجعه»بشنوید که خود در آن ماهها با آنها همراه و همگام بوده است:
ـ در آذر۶۰،«خبررسید که رفقای رهبری را خطر دستگیری تهدید میکند... طبری میگفت بعضی از رفقای مهمّ ما را همه جا تعقیب میکنند، با سماجت و پیگیریِ تمام».
ـ در بهمن۶۰، ابوالحسن خطیب را گرفتند.طبری گفته بود:«پروندههای ترور را که این رفقا قبل از انقلاب داشتهاند، بیرون کشیدهاند و آنها را بهقتل متّهم میکنند.وضع بدی است، اصلاً، سردرنمیآورم».
ـ در اسفند۶۰، آقارضا شَلتوکی«وقتی مهرداد و دو رفیق دیگر را در محل تکثیر نوارهای "پرسش و پاسخ" گرفتند، گفت: نمیتوانیم با اینها موش و گربه بازی کنیم، کافی است یکی از ما مخفی شود تا بلافاصله جار و جنجال راه بیندازند که آی اینها مخفی شدند و زیرزمین رفتند و محارب شدند و بریزند و دخل همه را بیاورند».
ـ در ۱۱فروردین ۶۱ پورهُرمزان و همۀ کارکنان انتشارات را گرفتند.در همین ماه گالیگ (آوانسیان) را گرفتند و«از داخل ماشین او چند جلد پاسپورت سفید و برخی اسناد مهم به دست آوردند».
ـ در ماه شهریور ۶۱،«دو نفر از پیکهای دفتر سازمان ایالتی تهران را گرفتند.دربارۀ یکی از آن دو، طبری گفت: او اطّلاعات خیلی وسیعی دارد و میتواند نقشی را که عباسی در لودادن سازمان نظامی حزب بعد از ۲۸مرداد۳۲ داشت، این بار او ایفاکند.به همه جا رفت و آمد داشته و همه را میشناسد».
در همین ماه، اخگر (رفعت محمّدزاده) میگفت:«به نظر من حکایت ما با این ملّاها مثل آدمی است که با خرس توی یک جوال رفته باشد.اینها حقّه بازِ به تمام معنی هستند، هر روز کَلَک تازهیی سوار میکنند... رفقای ما زیاد خوشبین هستند و آخرش چوب این خوشبینی را میخوریم».
ـ در مهرماه۶۱، در یک خبرنامه داخلی حزب نوشته بودند:«اخیراً در ارتش بخشنامهیی با این مضمون صادر شده: فهرست اسامی کلیۀ افرادی را که از سال۳۲ تا امروز معروف به انتساب به حزب منحلّۀ توده بودهاند و هنوز در صفوف ارتش حضور دارند و نیز فهرست اسامی تمامی افرادی را که خود یا بستگان درجه اوّلشان هوادار این حزب منحلّه هستند، هر چه زودتر تهیّه و ارسال دارید.نظیر این بخشنامه در ادارات دیگر، از جمله آموزش و پرورش، آمده بود».
در همین ماه مهر،«کوزیچکین، کونسولیار دوّم سفارت شوروی در تهران به انگلستان پناهنده شد.طبری میگفت: او اطلاعات مفصّلی به انگلیسیها فروخته است و انگلیسیها هم آن اطلاعات را به ایران فروختهاند.اطلاعات خیلی وسیعی دربارۀ حزب و همه چیز.وی مأمور حفظ ارتباط با حزب توده بود».
ـ در ماه آذر۶۱، روزنامۀ«جمهوری اسلامی»بهنقل از موسوی تبریزی،«دادستان کلّ انقلاب اسلامی»، نوشت:«حزب توده منحلّه است».
در همین ماه طبری میگوید:«یکی از افراد نزدیک به یکی از عالیترین مقامات دولتی به او گفته است: ترا به خدا کاری کنید که افتضاح بعد از کودتای ۲۸مرداد پیش نیاید. همه جا نقشۀ قلع و قَمع شما را میکشند، اقلّاً بخشی از رهبریتان را از زیر ضرب خارج کنید... شاخههای مهم تشکیلاتتان را کورکنید، منظّم و حسابشده عقبنشینی کنید، امکان ندهید همه چیز را یک جا نابود کنند، نگذارید همهگیر بیفتند، اعدام شوند یا در زندان بپوسند». امّا، طبری از قول«رفیق کیا»میگفت:«هیچ خبری نیست.اینها همه سر و صداست، در آن بالا کسانی هستند که مانع حمله به ما هستند».
فروغیان یک سال بعد میگفت:«در آذر ۶۱ رفقای شوروی به من گفتند که به حزب حمله خواهد شد و بهتر است که بزنید به چاک».
در دیماه۶۱ اخگر گفته بود:«در خانۀ روبهروی خانۀ ما، پشت پنجرهیی پاسداری نشسته و از پشت کرکرۀ حصیری در تمام روز، رفت و آمد خانه ما را زیرنظر دارد».
طبری هم میگفت:«رو به روی دفتر کار عمویی دوربین نصب کردهاند و از هرکس که به آن جا رفت و آمد دارد عکس برداری میکنند». وقتی به عمویی گفته شد«چرا خانه و دفترتان را عوض نمیکنید؟»گفت:«ما تمام تلاشمان را میکنیم؛ همه نیرویمان را به کار میبریم تا عَلَنِیّتمان را حفظ کنیم.اتّفاقاً، آنها هم دلشان میخواهد که ما مخفی شویم، آن وقت داد و فریاد راه بیندازند که ها! دیدید که دروغ گفتند و دوست نیستند و همۀ سیاستهایشان تاکتیکی بود؟ این است که ما اصرار داریم هر طوری که هست حزب را علنی نگهداریم.اگر همه را گرفتند، آن وقت زبانمان دراز است... با سرسختی از حقّانیتمان دفاع میکنیم».
در همین دیماه، لاجوردی عمویی ... را به اوین خواسته بود.عمویی به دفتر کار لاجوردی در زندان اوین رفت.لاجوردی به هنگام صحبت با عمویی به شوخی گفت:«هیچ میدانی که الآن میتوانم ترا در همین جا نگه دارم و اصلاً دستور اعدامت را بدهم؟»
ـ روز ۲۹دیماه، عمویی در جلسۀ هیأت سیاسی شرکت کرد تا جریان دیدارش با لاجوردی را شرح دهد.تمام محلّهیی که آن خانۀ محلّ جلسه در آن بود، تحتنظر قرار داشت.
ـ در جلسۀ«پرسش و پاسخ»۹بهمن۶۱، کیانوری قیافۀ فوقالعاده ناراحت و گرفتهیی داشت.در پاسخ یکی از حاضران که دربارۀ علّت گرفتگیِ حالش پرسید، گفت:«اوضاع خیلی خراب است؛ خیلی... " در طول بیش از سه سال ارتباط و حداقل یک بار در هفته سر و کار داشتن با او، این نخستین و آخرین بار بود که شنیدم که او از اوضاع گلهمند باشد».
ـ در همین روز، روزنامۀ«مورنینگ استار»، ارگان حزب کمونیست انگلستان، نوشت:«دستگاههای سرکوبی حاکمیّت ایران طرحهای وسیعی را برای یورش به حزب تودۀ ایران آماده کردهاند و قصد اجرای این طرحها را دارند».
طبری میگفت:«این مطلب خیلی مهم است، زیرا، از قدیم در انگلستان، کمونیستها و سازمانهای اطّلاعاتی در محافل یکدیگر رخنه و نفوذ داشتهاند و اینها اخبار موثّقی دارند که این مقاله را نوشتهاند».
ـ ۱۳بهمن۶۱، بعد از پایان جلسۀ هیأت سیاسی، باقرزاده در تاریکی خیابان درِ ماشینی را گشود و دید پر از پاسدار مسلّح است.ذوالقَدر هم میگفت یکی را من دیدم که چیزی شبیه تفنگ به دست داشت.
کیانوری در شهریور ۶۱ در مصاحبه با نشریۀ«کار»(اکثریّت) گفته بود:«این که برخی از نیروهای راستین خط امام، سیاست توده ستیزی را در پیش گرفتهاند برای ما تعجّب برانگیز است... آنها سیاست حزب را عمیقاً درک نمیکنند.سه سال است که ما مدام صداقت نشان میدهیم ولی آنها میزنند توی گوش ما؛ این امکان را از ما میگیرند، آن امکان را از ما میگیرند... بالاخره، روزی اتّحاد صمیمانۀ نیروهای راستین سوسیالیسم علمی و نیروهای راستین انقلابی مسلمانِ مبارز و متعهّد فرا میرسد».
یورش«نیروهای راستین خط امام»به حزب توده
در بامداد روز یکشنبه ۱۷بهمن ۶۱، کیانوری به هنگام دستگیری خود و دیگر کادرهای بالا و میانی و پایین حزب، خوبِ خوب فهمید که«نیروهای راستین خط امام»، سیاست حزب توده را، عمیقاً، درک میکردهاند و این او بود که سیاست«نیروهای راستین خطّ امام»را عمیقاً درک نمیکرد و از این رو، بر سر او و یارانش که با«خرس»به یک جوال رفتند، همان آمد که«اخگر»پیشبینی کرده بود.
همزمان با یورش نیروهای نظامی رژیم به داخل خاک عراق با نام«عملیّات والفجر»، در بامداد یکشنبه ۱۷بهمن ۶۱، یورش پاسداران ارتجاع به حزب توده آغاز شد.
روز ۱۸بهمن۶۱ روزنامۀ«اطّلاعات»نوشت:«چند جاسوس کا.گ. ب، با گذرنامه و شناسنامۀ جعلی دستگیر شدند.در بین دستگیر شدگان فرد باسابقهیی به نام کیانوری، که سالهای متمادی در حزب معلوم الحال فعالیّت داشته، دیده میشود». سه روز بعد، موسوی تبریزی، دادستان کلّ رژیم، در یک مصاحبه رادیو ـ تلویزیونی جرم دستگیر شدگان را«جاسوسی به نفع کشورهای شرقی»اعلام کرد و گفت:«آنها طبق قانون اساسی میبایست اعضای مرکزیتّشان را به وزارت کشور معرّفی میکردند.آن عدّهیی که معرّفی کردند، همین جاسوسها بودند که دستگیر شدند».
خاوری، از اعضای باقیماندۀ مرکزیّت حزب توده، در نامهیی به«آیتالله منتظری»، دستگیری کیانوری و دیگر سران و اعضای حزب توده را«یورش عهدشکنانه»،«توطئۀ خطرناک علیه جنبههای مردمی و ضدّ امپریالیستی انقلاب»به قصد«پایمال کردن کامل آزادیها»یاد کرد و از این«اُسطورۀ اخلاق اسلامی»درخواست کرد برای نجات«جنبههای مردمی و ضدّ امپریالیستیِ خط امام»دخالت کند («راه توده»، شمارۀ ۲۹، ۲۹بهمن۱۳۶۱).
خاوری و پارۀ خارج کشوری حزب توده در اعلامیهیی به تاریخ ۲۷ بهمن۶۱، از رژیم بهعنوان«زندانبان بهترین مدافعان جمهوری اسلامی»یاد کردند و نوشتند:«بنا به اصرار و تأکید مقامات رسمی وزارت کشور، فهرست کامل اعضای رهبری و مشخّصات و آدرس کامل آنان را به آن وزارتخانه دادیم و بسیار متأسّفیم که این مشخّصات در بازداشت رهبران ما مورد استفاده قرار گرفته و به اعتبار امانتداری مقامات جمهوری اسلامی ایران لطمۀ جبرانناپذیری وارد کرده است».
اعترافات«تَهمتَن در زنجیر»
پس از دستگیری کیانوری پارۀ برونمرزی حزب توده«با درودی آتشین به رفیق کیانوری، بزرگمرد تاریخ ایران»، دربارۀ او نوشت:«... آزادمردی که تمام عمرِ آگاه، پربار، جوشان و پیکارجویانۀ خود را صرف دفاع از منافع خلقهای میهن ما کرد و در تمام لحظات زندگیش با تمام سلّولهای بدنش علیه امپریالیسم، ارتجاع داخلی و خارجی رزمید و راه تعمیق انقلاب شکوهمند ما را روشن ساخت و پایمردانه از خط امام، از ۱۵خرداد ۴۲ تا به امروز، پشتیبانی کرد»(«راه توده»، ش۳۲، ۳۰ اسفند۶۱).
یکی از شاعران تودهیی برونمرز، در شعری«پدر کیا»را اینچنین ستود:
«پدرم کیا! آفتاب از گریبان تو برمیآید... / امروز و همیشه، میدان از آن توست پهلوان پدر!/ سلام بر سربازان جوخۀ قدیم آزادی؛ سرداران بیشکست، سلام!/ اینان نمیدانند که گدازههای آتشفشان را باز/ به عَبث، در کوره مینهند/ و نمیدانند که سندان، چکّشهای چوبینه را خواهد شکست»(«راه توده»، ش۳۴، ۵فروردین ۶۱).
هم آن شاعر در شعر«تَهمتَن (=رستم) در زنجیر»دربارۀ«پدر کیا»اینچنین سرود:
«از عشق و از شبیخون/ یک دم جدا نبوده ای/ موهایت/ زان پیش که از باد و آفتاب بپژمُرَد/ از غبار میدان نبردِ همیشه/ سپید شد... / خاکستر آرش در رگهای توست/ آنان که زنجیر میبافند در پای آرش/ فردا چه میگویند شبیخونِ افراسیاب را؟/ ... آوازت در عاج نقش بسته است/ آن چه تو لمس میکنی/ طلاست»(«راه توده»، ش۳۷، ۲۶فروردین ۶۲).
***
دو هفته پس از انتشار شعر«تهمتن در زنجیر»، تهمتن (کیانوری) در شبانگاه ۱۰اردیبهشت ۶۲، سه روز پس از دستگیری احسان طبری، به همراه محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، از نویسندگان قدیمی عضو حزب توده و صاحب امتیاز هفته نامۀ«اتّحاد مردم»به تلویزیون رژیم آورده شدند و بر حزب توده و پیشینۀ فعالیتهایشان در این حزب، خط بُطلان کشیدند.
کیانوری، دبیر اوّل حزب توده، اعترافاتش را اینچنین آغاز کرد:«به حضور امام خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، من امروز میخواهم کوشش بکنم با پوزش و شرمندگی در مقابل ایشان، تخلّفاتی را که حزب ما در عرض این چهارسال فعالیّت در جمهوری اسلامی ایران انجام داده... بیان کنم و این تخلّفات درسی باشد برای نسل جوان ما که راه درست خودشان را از راه گمراهی که ما رفتیم، جدا بکنند و بتوانند... از این گمراهی که ما را به این روز و این فاجعه انداخته است، دوری بجویند. ».. .
او این«تخلّفات»را در«شش محورِ عمده خلاصه کرده»و بیان نمود، از جمله:«... زیرپا گذاشتن شعار عمده و اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی»، یعنی«شعار نه شرقی، نه غربی»... که در توضیح آن گفت:«ما این شعار را در حرف پذیرفتیم، ولی در عمل به علّت آن چسبندگی و وابستگی که طی چندین ده سال که بین حزب ما و حزب کمونیست اتّحاد شوروی برقرار شده بود، نتوانستیم خودمان را از این وابستگی خلاص بکنیم... نتیجه این شد که ما به گمراهی افتادیم و این گمراهی ما را، روزبهروز هم به طرف عمق بیشتر، یعنی ورطۀ خطرناکتری کشاند، یعنی در فعالیّت ما دیگر مسائل سیاسی جای خودش را به مسائل جاسوسی و خیانت به جمهوری اسلامی کشاند و... مسائلی از قبیل مسائل مربوط به نظامی ـ سیاسی در گزارشهای ما به طرف شوروی داده میشد... این بزرگترین تخلّف ما، که مسلّماً خیانت هم بوده، است و بهنظر من، مادرِ کلیّۀ تخلّفات دیگر است...
دوّمین تخلّف ما، مسالۀ سلاح است... که در روزهای بهمن ... به دست گروههایی که تحت عنوان حزب توده فعالیّت میکردند، افتاد... وقتی امام دستور دادند که سلاحها همه تحویل داده شود به مقامات جمهوری اسلامی و به کمیتهها، به جای اینکه این دستور را اجرا کنیم... مقداری را جاسازی و مقداری مخفی کردیم و با این کار تخلّف بزرگی انجام دادیم...
سوّمین و یکی از عمدهترین موادّ تخلّف ما، تخلّف از اعلامیۀ ده مادّهیی دادستانی کلّ انقلاب بود... ایشان دستور دادند که هرکس هر کاری کرده به جای خودش، از این تاریخ دستهها بیایند سازمانهای مخفی خود را منحل کنند؛ سلاحهایی را که دارند تحویل دهند و به کار سیاسی بپردازند... به جای اینکه سازمان مخفی خود را ... منحل کنیم آن را تقویت کردیم... که کارش عبارت بود از جمعآوری اطلاعات، تا حدّ اطلاعات جاسوسی...
چهارمین محور در خطاهای ما، مسألۀ افسران است.امام اعلام کردند که نیروهای مسلّح باید از برخوردهای احزاب سیاسی برکنار باشند... ما با کمال تأسّف... این دستور را زیر پا گذاشتیم... ما این افسران را... وصلشان کردیم به شبکۀ مخفی و ... وسیلهیی شد برای گرفتن خبر و در مواردی هم انتقال این خبر به مقامات شوروی... بهنظر ما این خود یک خیانت به جمهوری اسلامی بوده است...
محور پنجمی که من مهمّ تشخیص میدهم، برخورد ماست با قانون پاکسازیِ تصویب شده از طرف مجلس شورای اسلامی... [که در آن] بهطور تلویحی گفته شده که افراد وابسته به حزب توده ایران... میبایست از دستگاه دولتی ... تسویه شوند... ما به جای اینکه این را بپذیریم... سعی کردیم ... افراد نفوذی خود را در جاهای حسّاس تری بنشانیم و یا اینکه افراد تازهیی را برای تماس با حزب جلب کنیم...
ششمین محور... عبارت است از ... کوشش برای پیدا کردن راهی برای عبور از مرز؛ عبور غیرقانونی...
به نظر ما این تخلّفات خیلی سنگین است.در چهارچوب جاسوسی، خیانت، تخلّف... میگنجد و به قدری سنگین است که بهنظر من، سنگینترین مجازاتهایی که جمهوری اسلامی بخواهد، حق دارد که در مورد این تخلّفات... تصمیم بگیرد. »..
کیانوری در پایان اعترافاتش، از«تودۀ جوان حزبی»خواست که از«وابستگی به خارج و بیگانه»دوری کنند که«مادر تمام انحرافات و خیانتها و فاجعهیی میشود که حزب ما دچار آن شده است و ما امروز بهعنوان نمایندگانش پاسخگو هستیم در مقابل مردم ایران و در مقابل آن چه خودمان خیال میکنیم میخواهیم خدمت کنیم و محصول کارمان درست معکوس آن از کار درآمده است».
***
محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، نیز در اعترافاتش پس از محکوم کردن«عملکرد نیروهای چپ، از ابتدا تا آستانۀ پیروزی انقلاب»و اشاره به«بنبست مارکسیسم در ایران»و«چهل سال خیانت حزب توده»، تأکید کرد:«حزب توده با خیانتهایی که صورت داده، الآن بهصورت لاشۀ گندیدهیی است که باید دفن شود طوری که امکان سرایت عفونت آن به اَذهان سادۀ جوانان به کلّی گرفته شود»و سپس در ادامۀ اعترافاتش گفت:«من از اینکه پس از ۲۳سال قطع کامل بار دیگر به حزب پیوستم ... اشتباه بسیار بزرگی، هم نسبت به خودم و هم نسبت به مردم مستضعف ایران»مرتکب شدهام و«در مقابل این مردم و در مقابل امام بزرگوار خمینی ... خودم را مسئول میدانم و خودم را در حقیقت نوعی در خیانت حزب توده شریک میدانم و ... سزاوار کیفر شایسته... هستم، امّا، با این همه، امیدوارم که این ملّت شهید پرور... مرا مورد عفو قرار بدهند و من در این اشتباهی که کردهام توبه کار هستم؛ از صمیم قلب توبه کار هستم»(روزنامۀ«جمهوری اسلامی»، ۱۱اردیبهشت ۶۲).
***
احسان طبری نیز در شبانگاه ۱۶اردیبهشت ۶۲، در یک مصاحبۀ تلویزیونی، پس از«سلام و تَحیّتِ پرشور به رهبر کبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام امّت»دربارۀ«بنبستهای مارکسیسم»سخن گفت و در پایان سخنانش از«محضر شریف رهبر کبیر انقلاب اسلامی و امّت شهید پرور ایران»درخواست«عفو»کرد و گفت:«اَستَغفِرُاللهَ ربّی و اَتُوبُ اِلیهِ».
او در این سخنان اظهار داشت که«پیدایش اندیشههای انتقادی من نسبت به مارکسیسم، نتیجۀ یک تحوّل خلق السّاعه نیست، بلکه ثمرۀ تفکّر دور و دراز و رنجباری است که در [ده روز اسارت] زندان کردم و کتب و نشریاتی که مطالعه کردم [مانند] آثار علّامۀ فقید طباطبایی و شهید آیتالله مطهّری».
«داروهای اعترافگیری»
ـ«کمیتۀ مرکزی برونمرزی حزب توده» سه روز پس از اعترافات کیانوری و اعتمادزاده و طبری، در اطّلاعیهیی به تاریخ ۱۴ اردیبهشت۶۲، اعلام کرد:«تاریخ مبارزات قهرمانانۀ حزب تودۀ ایران؛ حزبی را، که دههزار سال زندان به دوش میکشد، نمیتوان با مشتی اراجیف، که عُمّال بزرگ سرمایهداران و کلان زمینداران، با هدایت دستگاههای جاسوسی امپریالیستی سرهمبندی کردهاند و بهزور شلّاق و شکنجههای قرونوسطایی به دهان قربانیان جنایت خود گذاشتهاند، لکّهدار کرد»(«راه توده»، شمارۀ ۴۰، ۱۶ اردیبهشت۶۲).
«راه توده»در مطلبی دربارۀ شیوۀ اعترافگیری از زندانیان تودهیی نوشت:«برخلاف نوجوانان بیتجربه، مردان نزدیک به هفتادسالهیی که عمری را با اعتقادات معیّن گذراندهاند و چه بسا در معرض آزمایشهای سخت قرار گرفته و از عقاید خود دست نکشیدهاند، ممکن نیست که پس از برخورد "محترمانه"با گردانندگان شکنجهگاههای اوین به"حقایق"پی ببرند و بر زندگی گذشتۀ خود خط بطلان بکشند، مگر اینکه با ترکیب وحشتناکی از"منطقِ"مجموعۀ این آقایان، از فحش و لگد و مشت و سیلی گرفته تا شلّاق و منگنه و گاز انبر و درفش و سوزن و اِماله مایعات داغ و سوزاننده، شکنجه و تجاوز به ناموس عزیزانشان در جلوِ چشمان آنان و بالاخره، استفاده از مدرنترین وسایل شکنجه و"اعتراف"گیریِ کشورهای امپریالیستی بر پایه استفاده از داروها و مواد شیمیایی و شوک الکتریکی و غیره، روبهرو شده باشند که میتواند دستگاه عصبی یک انسان را چنان مختل کند که با"لبان خندان" و قیافۀ به ظاهر تندرست و آراسته، تمام آن چیزهایی را که شکنجهگر میخواهد تکرار نماید.واقعاً هم چه طور باور کردنی است که حتّی یک نفر از کسانی که مجموعاً چند صد سال در شکنجهگاههای ساواک شاه اسیر بودهاند، به عقاید خود پایبند نماند و تنها آن چیزهایی را تکرار کند که شکنجهگر از او میخواهد؟»(«راه توده»، شماره۴۰، ۱۶ اردیبهشت۶۲).
«راه تودۀ»(شمارۀ ۴۱، ۲۳ اردیبهشت۶۲) علّت اینگونه اعترافگیری را روشنتر بیان میکند:«امپریالیسم و مدافعان نظام غارتگرانۀ سرمایهداری... دست به تدارک توطئۀ بهمراتب جنایت بارتر از دستگیری این شخصیّتهای برجستۀ حزب و میهنمان زدند.آنها کوشیدند نمایشی از بهاصطلاح "اعتراف"سوسیالیسم و هواداران راستین آن به"خیانت" در ایران ترتیب دهند... از قبل روشن بود که این اُسطورههای مقاومت و وفاداری، نه تنها قاطعانه به دفاع از حزب و انقلاب برخواهند خاست بلکه از این فرصت نیز برای افشای این توطئۀ بزرگِ امپریالیسم و مدافعان نظام غارتگرانۀ سرمایهداری سود خواهند جست... میدانستند که باقی ماندن اراده و ذهنِ آبدیده و انقلابی این رفقا تهدیدی جدّی برای توطئۀ جنایت بارشان است.از این رو، دشمن از طریق استفاده از کالبد بیارادۀ این اسطورههای مقاومت و وفاداری، توطئۀ خود را پیاده میکند.امپریالیسم و طرفداران سرمایهداریِ بیبند و بار در نهادهای جمهوری اسلامی ایران... به کثیفترین نوع توطئه متوسّل شدند.دشمن که با آبدیدگان کورۀ شکنجه و زندان روبهرو شده بود، راهی جز استفاده از داروهای شیمیایی و مواد مخدّر و تکنیکهای پیچیدۀ تحت تأثیر قرار دادنِ مغز و اعصاب در پیش روی خود نیافت... امپریالیسم جهانی، نه تنها ... آنان را به زیر شکنجه کشید، بلکه وحشیانه و زبونانه حتّی بدن و صدای آنها را به بازیچه گرفت. »..
***
اعترافات کیانوری و ۱۷تن دیگر از سران حزب توده در شبانگاه ۲۰شهریور۶۲، نشان داد که این داروها در زمینۀ اعترافگیری، واقعاً، معجزه آساست! در این شب نیز کیانوری، دبیر اوّل حزب، اعضای هیأت سیاسی (عباس حَجَری، رضا شَلتوکی، حسین جودت، مهدی پرتوی، منوچهر بهزادی، فرج الله میزانی و انوشیروان ابراهیمی») و اعضای مرکزیت حزب (آصف رزم دیده، مهدی کیهان، گاگیک آوانسیان و... ) در«لجنمال کردن»حزب و دفاع جانانه از«امام»و«خطّ»او هیچ مرزی را نانوردیده باقی نگذاشتند.
ایرج اسکندری، دبیر اوّل پیشین حزب توده، دربارۀ این«داروهای اعتراف گیری»گفته بود: قضیّۀ دوا و این حرفها، به کلّی، مزخرف است... امکان دارد که به یکی دوا بزنند که ارادهاش تخدیر شود، امّا، دیگر دارو و اَنژِکسیونِ استدلال، تا بهحال، ندیده بودیم که به کسی بزنند که استدلالش خوب بشود.اینها برای صحّت اظهارات خودشان، مرتّب، دارند استدلال میکنند.این را دیگر ما نشنیده بودیم»(«فصلی در گلسرخ»، دورۀ دوم، جلد او، ل، تابستان ۱۳۶۴، مصاحبۀ عاطفه گرگین با ایرج اسکندری).
***
پس از این اعترافات بود که«کمیتۀ مرکزی برونمرزی حزب تودۀ ایران»اعلام کرد:«رفقای دربند، از اعضای رهبری حزب، تا هنگامی که در اسارت و زیر شکنجه هستند، دارای هیچگونه مسئولیّت عملی در سازمان نمیباشند و سخنان و توصیهها و اقداماتشان... فاقد هر گونه اعتبار است. ». («راه توده»، شمارۀ ۶۱، ۸مهر۶۲). .
در پی آن،«سازمانهای حزبی در خارج کشور»در پیامی به«کمیتۀ مرکزی حزب توده»اعلام کردند:«ما مسئولان سازمانهای حزبی در خارج کشور، کلیۀ تصمیمات و رهنمودهای کمیتۀ مرکزی برونمرزی را، رهنمودهای لازمالاجرای حزبی تلقّی میکنیم. ». («راه توده»، شماره ۶۱، ۸مهر۶۲). .
در حالیکه دختران و پسران مجاهد در دهه۶۰بدون اینکه اسم خودشان را هم به دشمن بگویند به جوخههای تیرباران سلام کردند و به چوبههای دار بوسه زدند و در حالیکه هزاران مجاهد در سال۶۷ داغ توبه و ندامت را بر دل خمینی و اعوان و انصارش گذاشتند و قتلعام شدند، رهبران حزب توده با ۴۰سال سابقه و تحصیل در آکادمیهای مختلف، به توبه و ندامت کشیده شدند و یکشبه به ”اسلام“ خمینی گرویدند و دیگران را به سازش و تسلیم فراخواندند.این است مجازات اتودینامیک وابستگی و اپورتونیسم و خیانت.
قسمتی از اطّلاعیۀ دفتر مجاهدین خلق در پاریس پس از دستگیری رهبران حزب توده
نشریۀ«مجاهد»، شمارۀ ۱۴۰، ۲۸بهمن ۱۳۶۱:
(بدنیست در همین جا به شیوۀ برخورد انقلابی سازمان مجاهدین در جریان دستگیر شدن سران حزب توده اشاره کنیم که بر اساس اصول شناخته شدۀ خود، هر گونه نقض حقوقبشر و اِعمال شکنجه و محاکمات مخفی را دربارۀ افراد دستگیر شدۀ حزب توده محکوم میکند).
«... ۵ـ بدیهی است سازمان مجاهدین خلق ایران بر اساس اصول شناخته شدۀ خود، علیرغم حمایت آشکار حزب توده از سرکوب و اعدام مجاهدین و دیگر نیروهای مقاومت، چون گذشته، هر گونه نقض حقوقبشر و اِعمال شکنجه و محاکمات مخفی در دادگاههای ناصالح رژیم خمینی را دربارۀ سران حزب توده و سلطنت طلبان نیز محکوم میشناسد.«دفتر مجاهدین خلق در پاریس»ـ ۱۹بهمن۶۱).
یک پرسش ضروری
در پایان این مرور شتابزده، جا دارد از سینه چاکان ولیفقیه بپرسیم حزبی که در آن چهار سال، لحظهیی از مَجیزگویی و آستانبوسی«امام خمینی»! کوتاهی نکرد، چرا اینچنین مورد غضب او قرار گرفت؟ با اینکه این طرفداریِ همهجانبه از مجموعۀ سیاستها و کارکردهای رژیم، بهرغم دافعۀ شدیدی که در مردم ایجاد میکرد، بیوقفه، ادامه یافت.
ایرج اسکندری، دبیر اوّل پیشین حزب توده، در نامهیی که در مهرماه ۶۰ به برژِنف و«کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی»در مورد«غلط بودن مَشی حزب توده»فرستاد، به این دافعه اشاره کرد:«... حزب توده در افکار عمومی مردم شهرت غمانگیزِ زائدۀ ارتجاع مذهبی را برای خود بهوجود آورد و بهصورت سازمانی درآمد که برای جلب نظر ملّاهای در قدرت... کوشش میکند اَعمال و تصمیمات ضدّدموکراتیک دار و دسته روحانیان را توجیه کند و خود را در هیأت "مأمور راهنما"علیه آزادیخواهان جلوهگر سازد.عنوان"آیتالله" که از مدّتها پیش از طرف مردم بهصورتی ریشخندآمیز به رفیق کیانوری داده شده، عمق نفرت افکار عمومی را نسبت به سیاست اجرایی دستگاه رهبری حزب بهخوبی آشکار میسازد. ». («یادماندهها و یادداشتهای پراکنده»، ایرج اسکندری، نشر«مرد امروز»، ص۲۱۰). .
آیا یورش به حزب توده، که به تسلیم و خیانت بلافصل رهبران آن و بعدها با اعدام شماری از گردانندگان و اعضا و هواداران این حزب ادامه یافت، پاسخ درخور به حزبی بود که«حتّی یک لحظه»در«دفاع از رژیم جمهوری اسلامی»کوتاهی نکرد؟ («راه توده»، ش۴۱، ۲۳ اردیبهشت۶۲).
و آیا اگر خمینی از ذرّه یی توان و ظرفیّت رفرمپذیری و گشایش و تحمّل دگراندیشان برخوردار بود، نمیتوانست جریانی را که تا به این حدّ در سرسپردگی و تسلیم طلبی دستی گشاده داشت، تحمّل کند و به آن اجازۀ فعالیّت آزادِ تحت همان قانون اساسی ولایت فقیهیاش را بدهد؟
آن سوی طیف هم بقا و بالندگی شورای ملی مقاومت و مجاهدین است که با شناخت عمیق نظام ولایت فقیه و پرداخت قیمت حداکثر، این رژیم قرونوسطایی را بیآینده کرد، شعله مقاومت در ایران را فروزان نگاه داشت و به کانون امید مردم برای آزادی و استقلال تبدیل شد.