مردم راست میگویند که در این نظام هر خبر واقعی اول تکذیب میشود و بعد از آن تأیید میگردد. جدیدترین نمونه از این قبیل خبرها، داستان آخوند جنایتکار صادق آملی لاریجانی و دزدیهای او و باند اوست که ناگهان کنترلش از دست خامنهای خارج شد و فضاحت تازهیی به بار آورد.
آخوندهایی که به اندازه دستمزد چند صد سال و گاه چند هزار سال دستمزد هزاران کارگر را به سرقت برده سپس به گوشه و کنار جهان میروند تا به زندگیاشرافی خود ادامه دهند.
پس از چند روز تأیید و تکذیب سرانجام روز شنبه ۲۶مرداد ۹۸حقیقت خبر تلاش صادق آملی لاریجانی رئیس پیشین قوه قضاییه خامنهای برای فرار به عراق تحت عنوان مهاجرت! به نجف توسط شیخ محمد یزدی رقیب دیرینه شیخ صادق برملا شد.
داستان صادق لاریجانی هجرت بود با فرار؟
شیخ محمد یزدی که خود پیش از این رئیس قوه قضاییه رژیم بوده و سابقه ریاست مجلس خبرگان (دوره چهارم) را هم در کارنامهاش دارد و اکنون نیز ریاست حوزه علمیه حکومتی قم را به عهده دارد و عضو فقهای شورای نگهبان ارتجاع نیز هست، روز یکشنبه ۲۰مرداد ۹۸ در سخنانی در جمع مدرسین حوزه قم، شدیداً به رقیب دیرینش شیخ صادق آملی لاریجانی رئیس قبلی قوه قضاییه تاخته و او را زیر ضرب دزدیها و لاکچری بازیهایش گرفته است. اما بدتر آن که داستان شایعه تصمیم صادق لاریجانی برای مهاجرت به نجف را هم روی میز آورده و صحت شایعه را تأیید کرده است!
سایت حکومتی آفتاب نیوز روز ۲۶مرداد در گزارشی در این باره نوشت محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین و عضو فقهای شورای نگهبان در دیدار با مسئولان مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه قم با انتقاد از صادق آملی لاریجانی گفت:
« هر چند در مسألهیی نظر ولیفقیه خلاف عقیده من باشد، موظفم که اطاعت کنم؛ چون ضررش کمتر از شکستن حرمت ولایت و حاکمیت است. فلانی میگوید اگه این کار را نکنید نجف میروم! خوب بروید، آیا با رفتن شما قم بههم میخورد؟ شما در قم بودنتان هم خیلی مؤثر نبود؛ چه رسد که نجف بروید. رئیس دفتری که ۱۰سال، جای مهمی را اداره کرده دستگیر میشود، بعد اعتراض میکند که چرا گرفتید؟! به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند!... از کجا آوردی ساختی؟».
در سخنان شیخ محمد یزدی اولاً روشن میشود که شیخ صادق لاریجانی پس از بالا گرفتن جنگ باندی درون رژیم و رو شدن دزدیها و فساد مالی حاکم بر قوه قضاییه رژیم که با بازداشت معاونش (فردی به اسم طبری) به یک فضاحت رسانهیی و اجتماعی برای کل نظام تبدیل شد، حقیقتاً قصد داشته به عراق فرار کند و همچنین میخواسته این فرار را تحت عنوان «هجرت؟! به نجف!» انجام دهد که شائبه فرار دزد! را به ذهن هموطنان متبادر نکند.
قضیه صادق لاریجانی به زبان ساده
اکنون با آنچه که شیخ محمد یزدی گفته، چند نکته روشن میگردد:
- دزد اصلی و چپاولگر اصلی در قوه قضاییه رژیم همین آملی لاریجانی است.
- صادق لاریجانی با آن ۶۳حساب بانکی آکنده از ثروتهای مصادره شده مردم، آنچنان ثروت کلانی بههم زده که پس از ساختو سازهای معمول برای خودش و... حوزه علمیهاش در قم را به سبک کاخهای شاهنشاهی ساخته است!
- همچنین روشن شد که وی پس از برملا شدن دزدیهایش ابتدا قصد گروکشی و آزاد کردن صندوقدارش (طبری) را داشته و چون موفق نشده و کار بالا گرفته! تشخیص داده که حداقل خودش را در ببرد که البته با هوشیاری سربازان گمنام خامنهای، دمش لای در گیر کرده و حضرتش را فعلاً و موقتاًً سرجایش نشاندهاند تا بعداً چه پیش آید!
به این ترتیب در جنگ و جدال دو رئیس قوه پیشین قضاییه نظام، یکبار دیگر یک فضاحت جدی بیرون زد: دزدیهایی که «ته» ندارند و از این رئیس قوه به آن یکی و رئیس بعدی منتقل میشوند!
خود شیخ محمد یزدی چه؟
اما این شیخ محمد یزدی که اکنون اینچنین پاچه صادق آملی لاریجانی را گرفته، خودش چکاره و چند مرده حلاج است؟!
عباس پالیزدار در خرداد سال ۱۳۸۷یک افشاگری مهم درباره شماری از آخوندهای حکومتی و مقامات رژیم منتشر کرد که در رسانههای آن زمان همچون توپ «ترکید»! یکی از سوژههای آن افشاگری همین شیخ محمد یزدی بود. پالیزدار در همان افشاگری از جمله اشاره میکند شیخ محمد یزدی چگونه با استفاده از رانت قدرت و پارتیبازی و به اسم درست کردن حوزه علمیه جهل و جنایت برای دختران معاویه در قم اولاً کارخانه لاستیک سازی دنا را ملاخور کرد و ثانیا جنگلهای شمال را هم به دم تیغ پسرانش داد تا جاییکه مردم محل شورش کردند!
حوزه دختران معاویه به قیمت ویران کردن زندگی کارگران لاستیک سازی دنا
پالیزدار گفته بود:
« آیتالله… آمدند نزد مقام رهبری گفتند که میخواهیم یک دانشگاه قضایی بسازیم برای خواهران در قم. مجوز داده شد. بلافاصله بعد از مجوز رفتند سراغ ساپورت مالی که بله کارخانه لاستیک دنا را مجوزش را بدهید. آقای نعمتزاده هم گفت کارخانه را در ازای ۱۲۶میلیارد به شما واگذار میکنیم. در حالی که قیمت واقعی آن ۶۰۰میلیارد بود. بعد این آقایان نامه نوشتند به نعمتزاده که تخفیف منظور فرمایید. بعد از بارها نامهنگاری برای گرفتن تخفیف، قیمت را از ۶۰۰میلیارد واقعی به ۱۰میلیارد رساندند. باز آقایان گفتند که ما پول نداریم. ۸۰درصدش را به اقساط میپردازیم. نعمتزاده قبول کرد. دوباره گفتند بیست درصد بقیه را هم الآن نداریم بعد از فروش مستغلات کارخانه میپردازیم. خوب به همین راحتی آقای آیتالله کارخانه را صاحب شد و بعد از مدتی هم این کارخانه را در بورس فروخت. (دوباره در پی اصرار دانشجویان که نام این آیتالله را میخواستند پالیزدار گفت این شخص آیتالله یزدی رئیس سابق قوه قضاییه و دبیر جدید جامعه روحانیت حوزه علمیه قم است که چاپلوسانهترین نامه تاریخ جمهوری اسلامی را اخیراً برای رهبر نوشت. او به همراه محمدعلی شرعی نماینده مجلس خبرگان استان قم)».
جنگلخواریهای یزدی و پسران
پالیزدار در همان افشاگری مورد دوم از فضاحتهای مالی یزدی را اینگونه رو کرد:
«آقای محمد یزدی رئیس قانونی قضاییه در زمان تصدی خودش ورمیداره مینویسه که جناب آقای فروزش، حمیدمان بیکار است! ترتیبی اتخاذ فرمایید تا از جنگلهای شمال، جهت صادرات چوب، بهرهمند گردد. آقای حمید آقای یزدی، پسر آقای یزدی مدیرکل حوزه ریاست قوه قضاییه بود اون مقطع، و جنگلهای شمال رو به تاراج بردند و رفتند.
یعنی طوری شده بود که پرونده، من دیدم که یک سری مردم بیچاره شمال که حق قانونی شون رو از جنگل، از چوبهای جنگل برداشت کردن، به اندازه هیزم شون، به اندازه مصرف شون، یک خورده بیشتر هم مصرف کرده بودن، یک خورده بیشتر رفته بودن برداشته بودن، حالا اصلاً فروخته بودن، یا نه مثلا برای یکسال بعدشون انبار کرده بودن، یا هرچی.
گرفته بودن بازداشت و پاسگاه و بگیر و ببند......... ریختن توی جلوی پاسگاه و بازداشت و گفته بودن این علت این پرونده ثبت شده بود، کسی این پرونده رو به اونها نداده بود و گفته بود که آقای حمید یزدی چطور این همه جنگلهای ما را بردند ما که حالا شاید یک تا، دوتا، مثلا چهارتا، هر چی هیزم اضافهتر از چک برداشت کردیم، شما آقا آیا اونها رو متهم؟ در واقع اونها رفتن دیدن که قضیه......... آزاد کردهاند.
اسنادش هست اینجا، اگر به موقعش لازم باشه وقتی دوستان اطلاعات و اینها اینقدر به ما نگن آقا اسناد محرمانه رو به مردم چرا نشون دادی و اینها طبقهبندی شده است و نمیدونم چه و چه، اسنادش هم داریم.
عرض شود خدمت تون که آقای یزدی چون از این دست کارها در دستگاه قضایی میکنه، حالا یک وقتی بر اساس فشار مردم....».
یک نظام سراپا فاسد
اکنون و در پرتو رعد و برقهای ناشی از جنگ و دعوای دو غول فساد در کوه المپ شیاطین نظام ولایتفقیه میتوان بهخوبی دید که حتی یک نفر آدم سالم هم در این نظام یافت نمیشود و هنگامی که سرکیسه افشاگریها باز میشود همه جا را بوی گند فساد پر میکند، نظامی که باید در تمامیتش از این مملکت جارو شود.