در جریان قیام دی ۹۶ بود که مسعود رجوی به جوانان قهرمان ایران فراخوان داد تا «کانون»های شورشی خود را در سرتاسر خاک میهن تشکیل دهند.
از آن تاریخ به بعد فعالیتهای انقلابی جوانان و رزمآورانی که بهدنبال تشکیل یکانهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در اعماق خاک میهن بودند، شتابی دهچندان گرفت. اکنون کمتر از ۲سال از آن تاریخ میگذرد و کانونهای شورشی بهمثابه یکانهای ارتش آزادی، ابتکارعمل را در خیابانهای عموم شهرهای میهن در دست گرفتهاند.
حدود ۲۰ماه پس از آن تاریخ، کانونهای شورشی از مراحل اولیه تولد و تشکل عبور کرده و خود را بهعنوان یکانهای پیشتاز انقلاب، در صحنه تثبیت کردهاند. هزار کانون شورشی اینک دیگر یک شعار نیست، واقعیتی است که رژیم شبانهروز با آثار و عواقب کار کردههایشان دستبگریبان است.
کانونهای شورشی چه در صحنه هماوردی با پاسداران جهل و جنایت و مزدوران بسیجی و لباسشخصی و چه در کار حمایت مادی و عملی از هموطنان در سوانح طبیعی مانند سیل و زلزله(در همکاری تنگاتنگ با شوراهای مردمی) رژیم را به نقطه درماندگی و اسیتصال کشاندهاند.
تشکیل کانون شورشی اکنون به یک «فرهنگ» در میان جوانانی تبدیل شده که خواهان سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر میهن هستند.
کانونهایی که اولین یار و یاور ستمدیدگان و زحمتکشان بوده و اساساً هم برخاسته از میان همان زحمتکشاناند. فرزندان آگاه کارگران و دیگر دستمزدبگیران که ایستادن در کنار رنجبران را افتخار خود میدانند و فدای هستی خود را در پیوند با سازمان پیشتاز مجاهدین خلق، تضمین آزادی مردم و آبادی میهن خویش قرار دادهاند. رزمنده زنان و مردانی آگاه و وارسته که در دزدبازار ولایت فقیه برای خود «هیچ» و برای هموطنان خود «همهچیز» یعنی آزادی، برابری و پیشرفت اجتماعی را میخواهند.
کانونهایی که در نهایت شجاعت و روشنفکری انقلابی، تنها راه رهایی از ستم ارتجاع و استبداد خونریز آخوندها و پاسدارانشان را در رزمی آگاهانه در میدان عمل اجتماعی یافتهاند، رزمآورانی که نه تنها ضدانقلاب حاکم را بلکه تمامی مدعیان دروغین انقلاب و تمامی باندهای مجاز حکومتی اصلاحطلب و اصولگرا و محافل و دستجات نیمهمجاز را با عمق وجود خود آزموده و به طینت ضدانقلابی آنان و بیعملی مدعیان حراف و بیخاصیت بهخوبی پی بردهاند و اکنون با رزمی بیامان در صفوف یکانهای ارتش آزادی ایران و یکههای شورشی آن یا همان کانونهای شورشی، به نقطه امید مردمشان تبدیل شدهاند.
کانونهایی که فراتر از تمامی راهحلهای رفرمیستی و اکونومیسم پوشانده شده در زرورقهای گوناگون بهخوبی میدانند انقلاب یک راه بیشتر ندارد و آن سرنگونی دیکتاتوری حاکم است.
همچنانکه سرنگونی این وحشیترین دیکتاتوری تاریخ معاصر ایران هم فقط یک راه دارد و آن رزمی حداکثری با تمامی توش و توان در مسیر امتحان پسداده مجاهدین خلق است و بس.
رسیدن به چنین سطحی از اشراف ملی آنهم در جوانانی که اولین آماج تیرهای مسموم حاکمیت و شرکای تئوریک واپسگرای آنان هستند، بیتردید یکی از بزرگترین پیروزیهای نسل جوان آگاه و رزمنده ایران است که اینک سالهاست از شعار «استراحت، مطالعه، پیروزی» آن حزب معروفه عبور کردهاند.
گندگاوچالهدهانی بر ضد کانونهای شورشی
و بیسبب نیست که اکنون رژیم در کنار انواع و اقسام گشتهای محسوس و نامحسوس خود برای شکار یا بیاثرکردن کانونهای شورشی، تلاش میکند در کنار نصب هزاران دوربین در نقاط مختلف شهرها، با بمباران تبلیغاتی مجاهدین خلق، غیض و کین خود از کانونهای شورشی را بیشتر نشان دهد.
به همین علت رژیم در کنار افزایش صنعت سینمای مبتذل «نیمروزی» و سریالهای فلهای ضدمجاهدی با نصب «زنبورک»هایی در رسانههای رسمی و غیررسمی خود و لغزخوانیهای شبهروشنفکری، حملات خود به کانونهای شورشی را افزایش دهد.
در تازهترین نوع از این دست حملات، باید اشاره کرد به میدان آوردن عناصری بیهویت در رسانههای حکومتی برای نقد؟! نظریه کانونهای انقلابی ارنستو چهگوارا انقلابی بزرگ معاصر و هتاکیهای رذیلانه به قهرمانان سیاهکل و جنبش مسلحانه ایران و اسطورههایی همچون گل سرخ انقلاب ضدسلطنتی مهدی رضایی و ستایشگران نامدار آنها(همچون احمد شاملو).
روزنامه حکومتی همدلی در شماره مورخ ۱۷مهر خود در سؤال و جواب با فردی به اسم هوشنگ ماهرویان که هیچ هویت و سابقهای نه در مبارزه و نه در عرصه روشنفکری ایران ندارد، تلاش کرده با پرتوپلاگویی نسبت به یکی از بزرگترین اسطورههای مبارزه مسلحانه در تاریخ معاصر جهان (چهگوارا) و در کنار هم نهادن مشتی خزعبلات درباره اقتصاد این و آن کشور یا شاهد مثال آوردن از فلان روزنامهنگار قهوهخانهنشین فرانسوی، ایده سرنگونی و براندازی فاسدترین دیکتاتوری ایران معاصر را زیر علامت سؤال ببرد، به اصل نظریه «کانون» انقلابی و کانونهای شورشی بتازد تا شاید بتواند اگر شده حتی یک نفر را از پیوستن به کانونهای شورشی باز دارد.
«همدلی نویس» و سوژهاش در این پروژه سفارشی آنچنان فکرناکرده و با عجله وارد شدهاند که حتی فرصت جمعوجور کردن مهملات خود را نیز نیافتهاند. بهعنوان مثال ردیهنویس آخوندی که گاها از ترمهای روشنفکری هم سوءاستفاده میکند در یک جای مطلبش از منفور بودن چهگوارا مینویسد و در جای دیگر از شدت محبوبیت او ناله میکند که: «آنچنان او را بالا بردهاند که دیگر نمیشود پایینش آورد»!
در جای دیگری شکوه و شکایت سرداده که: «وقتی در ایران به کسی که جان خود را کف دستش گذاشته و تفنگ به دست گرفته، عنوان قهرمان اطلاق میشود، دیگر نمیشود از او انتقاد کرد».
«همدلی نویس» یک جا به «آوانتوریسم» میتازد و در جای دیگر به جوانان توصیه میکند به جای این کارها (یعنی آوانتوریسم که البته منظورش مبارزه برای براندازی دیکتاتوری است) اول باید فرهنگ دموکراتیک ایجاد کنند!
همدلی نویس وزارتی و روشنفکر مشکوکالهویهاش در آخرین سطور مقاله، زاری کرده و با سوختهدلی از اقبال روزافزون جوانان به کانونهای شورشی مینویسند:
«یک دانشجوی ۲۱ساله هم وقتی میخواهد قهرمان شود به خانه تیمی میرود.
در صورتی که باید
زبان خود را بهتر کند
کتابهای خوب! ترجمه کند!
و در کنار آن، بنویسد!
تا فرهنگ جامعه را رشد دهد،
نه اینکه اسلحه دست بگیرد و به خانهتیمی برود»!
باید باز هم درود فرستاد به جوانان انقلابی و کانونهای شورشی که آنچنان دمار از روزگار آخوندها در آوردهاند که آنها و پاسداران و اطلاعاتیها و عمله و اکره شبهروشنفکریشان را اینچنین به هذیانگویی واداشتهاند.