در روزگار استقرار مرگ بهعنوان ابزار حکمرانی، هر کنش علیه نظام مرگنوشان به شکلی از مقاومت تبدیل میشود. در زندان قزلحصار، جایی که دیوارها با نام و شمارهٔ قربانیان اعدام رنگ گرفتهاند، اکنون ۱۵۰۰زندانی محکوم به مرگ با جسمهای رنجور اما ارادهای استوار، در اعتصاب غذا فریاد میزنند: «نه به اعدام».
این حرکت، فقط واکنشی انسانی به یک حکم ظالمانه نیست، بلکه چالشی بنیادین در برابر راهبرد سیاسی «اعدام برای بقا» است؛ راهبردی که حکومت با آن میکوشد در برابر قیام، مردم ایران سد وحشت بیافریند.
«ما فرزندان این خاکیم به یاریمان برخیزید!»
اعتصاب غذای زندانیان قزلحصار در ۲۱ و ۲۲ مهر ۱۴۰۴، از واحد دو آغاز شد و بهسرعت به دیگر بندها گسترش یافت. از دل دیوارهای ضخیم، پیامهایی بیرون آمد که صدای یک جمع خاموش را به جامعه رساند: «ما فرزندان این خاکیم، به یاریمان برخیزید!». در برابر این صدا، پاسخ حکومت نه گفتگو که تهدید بود: بستن «چراغخانه» تا از گرسنگی بمیرند. این تهدید، جوهرهٔ منطق قدرت را عیان میسازد؛ منطق حذف بهجای پاسخ. با این حال، همین تهدیدها نقطهٔ مقابل را تقویت کرد: آگاهی از اینکه مرگ تنها هنگامی تمامیت مییابد که زندگی از اعتراض بازایستد.
همبستگی خانوادههای زندانیان با عزیزان خود
خانوادههای زندانیان با تصاویر عزیزان خود در برابر زندان قزلحصار گرد آمدند. شعارهای «اعدام نکنید» و «لغو فوری حکم اعدام» آنها بازتاب ارادهای جمعی برای بازپسگیری حق حیات بود. این تجمع، پیوند میان درون و بیرون زندان را احیا کرد؛ همان پیوندی که حاکمیت با انزوای زندانی میکوشد نابود سازد. در همان روز، زندانیان سیاسی بند ۷ اوین نیز با بیانیهیی از اعتصابکنندگان قزلحصار حمایت کردند و اعدام را «حکمی ظالمانه و غیرانسانی» خواندند. این همبستگی میان زندانها، شکلی از مقاومت شبکهیی را به نمایش گذاشت؛ مقاومتی که از دیوارهای زندان فراتر میرود و از درون زخم، امکان جمعی تازهیی میزاید.
مقاومت علیه ابزار سیاسی اعدام
افزایش بیسابقهٔ اعدامها در سال گذشته – با بیش از ۱۵۰۰مورد نشان میدهد که نظام حاکم، اعدام را نه بهعنوان مجازات بلکه بهعنوان ابزار سیاسی کنترل اجتماعی بهکار میگیرد. اما اعتصاب زندانیان قزلحصار، این معادله را معکوس میکند: در جایی که مرگ عادیسازی شده، امتناع از غذا نوعی بازتعریف از «زندگی فعال» یا «مقاومت» است؛ این نوع زندگی میگوید «ما هنوز تصمیم میگیریم» حتی اگر حق نفس کشیدنمان را گرفته باشند.
در سطحی عمیقتر، اعتصاب قزلحصار را باید نمادی از روح شورشگری و اعتراض در زندان دانست. زندانیان، که روزانه شاهد بردن همبندان خود به پای چوبهٔ دارند، تصمیم گرفتهاند جسم زندانی خود را آخرین سنگر مقاومت کنند. در بیانیههای آنان عباراتی چون «ما قربانیانی هستیم که روزانه کشته میشویم» یا «حتی فردا دیر است» نشان میدهد که آگاهی سیاسی آنان از مرز فردی گذشته و به سطحی جمعی بالغ شده است. آنان مرگ را نه سرنوشت، که ابزار اعتراض کردهاند. این نوع مقاومت، همان چیزی است که میتوان آن را «شوریدن در زیر مرگ علیه مرگ» نامید.
از کارزار سهشنبههای نه به اعدام تا اعتصاب قزلحصار
کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» که از ماهها پیش شکل گرفته، اکنون در پیوندی مستقیم با این اعتصاب معنا یافته است. استمرار این حرکتها نشان میدهد که جامعهٔ ایران، پس از چهار دهه خشونت قضایی، به مرحلهای از بلوغ اخلاقی و سیاسی رسیده است که در آن، نفی اعدام به مطالبهای فراگیر تبدیل میشود. اگر حکومت میخواهد با مرگ نظم بسازد، مردم با مقاومت و قیام در برابرش صف میکشند.
لحظهای تاریخی برای آفریدن قیام
اعتصاب قزلحصار، از این منظر، لحظهای تاریخی است؛ لحظهای که در آن، قدرت از مطلقیت خود فرومیافتد و انسان محبوس، معنای تازهیی از آزادی میآفریند. این اعتصاب نه فقط علیه یک حکم یا یک زندان، بلکه علیه تمام دستگاهی است که مرگ را سیاست روزمره کرده است. اگر حکومت میخواهد با اعدام، مسیر قیام را سد کند، مقاومت درون زندان، دریچهای است به سوی آزادی.
خانم مریم رجوی با هشدار نسبت به خطر جانی برای ۱۵۰۰زندانی زیر حکم اعدام، خواستار اقدام فوری سازمان ملل و اتحادیه اروپا برای توقف این فاجعه شد.
پشتیبانی کانونهای شورشی با انجام سلسله عملیات آتشین در شهرهای ایران نیز این ضرورت را بارز میکند که از این پس جواب هر اعدام باید آتش و قیام باشد.
میتوان این لحظهٔ تاریخی را به فرصتی برای قیام و سرنگونی تبدیل کرد.