عمیق شدن بحران مالی:
در شرح تاریخ وقایع ایران درآستانهٴ انقلاب مشروطه، از چارهناپذیر بودن بحران اقتصادی و بینتیجه بودن طرح اصلاح مالی گروه بلژیکی نوز، نوشتیم. پِیامدهای اجتماعی این بحران چه بود؟
حاکمیت ناتوان فئودالی حتی توان اجرای همان طرح اصلاح مالی را که کارشناسان بلژیکی تدوین کرده بودند نداشت. چرا که شاهزادگان و خوانین که هر کدام حاکم منطقهیی از مناطق کشور بودند زیر بار نظام مالیاتی جدید نمیرفتند.
اسناد مشروطه، ابراهیم صفایی، ص 12 و 13 (نقل از ایدئولوژی نهضت مشروطیت. ص 141): «عینالدوله با تمام جبروتش، از پس حکام معزول و منصوب برنمیآمد. هر کدام در پرداخت قسطهای مالیاتی در سر وعده به دستاویزی متعذّر بودند. حتی در ظرف یکسال دویست هزارتومان از اصل مالیات از میان رفت»
با عمیق شدن بحران، مردم هم بهشدت فقیر شده بودند، و بیکاری و تنگدستی طبقهٴ پیشهور و زحمتکش، باعث مهاجرت فوج فوج مردم به قفقاز و عثمانی میشد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ص 141: «احصائیة رسمی رقم این مهاجران (تنها به قفقاز) را در 1322 (یعنی 1284 شمسی) قریب به پنجاه و پنج هزار نفر، و به سال بعد یعنی سال 1285، سیصدهزار تن ثبت کرده است.»
ضعف حاکمیت در رفع بحران مالی، به نیروهای گوناگون چه در دربار، چه در میان روشنفکران و چه در میان روحانیان زمیندار انگیزش حرکت برای پیشبرد اهداف و عملی کردن نیات خود را میبخشید.
یکی از کسانی که علیه اجرای تعرفة گمرکی اقدام میکرد نظامالسلطنه بود که داعیه وزارت گمرکات داشت و میخواست که نوز را کنار بزند و کرسی وزارت را بگیرد. ولی عینالدوله به او اعتنایی نکرده بود. از طرف دیگر، اتابک امینالسلطان برای برکناری عینالدوله تحریک میکرد، و از هر طرف صداهایی با اغراض متفاوت بلند میشد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص154 «: همین بلوایی که علیه مشاوران بلژیکی برخاست و تاکنون قضیهٴ سادهیی تلقی شده در اصل، توطئه سیاسی بود. توطئهیی که عناصر گوناگون با انگیزههای مغایر، در آن دخالت داشتند. یکی کرسی وزارت میخواست، ملای معاملهگر آن را وسیلهٴ تحریک دینی و داد و ستد شخصی قرار داد و به حمله ارتجاعی پرداخت. ملای نیکخواه تعصب دینی رانمیپسندید ولی میپنداشت که با مواجب چند تن بلژیکی میشود مملکت را آباد کرد. … بالاخره روشنفکر آزادیخواه در پی هر فرصتی میگشت که ضربهیی بر بنیاد سیاسی حاکم بزند».
البته از آنجا که منشأ اینگونه مخالفتها با اصلاحات مالی، بر شاه و دولت پوشیده نبود، آنها سعی میکردند، با دادن رشوه، طرفهای حساب خود را ساکت کنند.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص153: «در این هنگامه شاه دستخطی به بهبهانی فرستاد در دلجویی از وی، به علاوه، از عینالدوله پولی رسید برای تقسیم میان طلاب؛ دو تن از واعظان شهر هم که علیه نوز «کافر» داد سخن داده بودند، به نوایی رسیدند و یکی از آنان صاحب درشکهیی هم شد. فقط طلاب که از همه مستحقتر بودند طرفی نبستند.»
در خراسان نیز مردم بهعلت گران شدن نان و گوشت، شورش کردند و در حرم امام هشتم بست نشستند.
شورش مشهد که به کشته شدن چهل تن از مردم انجامید، بهخاطر اخاذیهای حاجی محمدحسن نامی بود که نان و گوشت شهر را کونترات کرده و بهای آن را بسیار گران کرده بود. و آصفالدوله حکمران شهر هم با او همدست بود و مردم را سرکوب میکرد.
مشروطه کسروی: ص 84: «مردم به سختی افتاد و مینالیدند، … کم کم به آهنگ شورش میافتند و دستهها بسته باین سو و آنسو میروند. سرانجام طلبهها با آنان همدست میشوند… حاجی محمد حسن تفنگچیهایی از دیههای خود گرد آورده و حکمران نیز دویست تن سوار فرستاده بود. اینان در خانهٴ حاجی محمدحسن و کاروانسراهای پهلوی آن آماده و چشم بهراه میایستند، طلبهها و مردم که از چگونگی آگاهی نمیداشتند، به خانهٴ حاجی محمدحسن رسیده و چنین خواستند بازور و فشار در را بشکنند و حاجی محمد حسن را بگیرند، از آنسوی به یکبار با تفنگ شلیک کردند. تفنگچیان (مردم را) دنبالشان کرده و از پشت بامها شلیک کنان تا صحنشان (صحن حرم امام رضا) رسانیدند و در صحن نیز زینهار نداده وهمچنان شلیک کردند. دستهٴ انبوهی تیر خوردند که روی همرفته چهل تن مردند. این شد نتیجه شورش مردم بیچاره»
سختگیری حکام درنقاط مختلف کشور با پشتیبانی عینالدوله انجام میشد که برای جلوگیری از اغتشاشاتی که در نقاط مختلف کشور بپا میشد، به اعمال قدرت دست برد.
مشروطه کسروی ص 52: آشوب کرمان «در کرمان… مردم دو گروه میبودند، یکی کریمخانیان یا شیخیان، و دیگری متشرعان، یا بالاسریان. … در این زمان شیخ برینی نامی به کرمان آمد و در منبرها به بدگویی از کریمخانیان برخاست. و متشرعان را بر ایشان آغالید… در این میان، حاجی میرزا محمدرضا نامی از علمای کرمان، که سالها در نجف… مجتهد گردیده بود با دلی پر از آرزوی پیشوایی، به شهر خود بازگشت او نیز فرصت جسته در دامن زدن به آتش آشوب، با شیخ برینی همدست گردید.»
اگر چه ظاهر این دعواها دعوای دینی و تعصب مذهبی بیان شده، اما از لابلای سطرهای تاریخ، گاهی حقایقی مبنی بر ریشه داشتن دعواها در حرص ملایان برای تصاحب زمینهای وقفی و تملک و تصاحب آن زمینها، خود را نشان میدهد.
مشروطه کسروی: ص 52: «چون کریمخانیان زبون شده بودند، (حاجی میرزا محمدرضا) بر آن شد که مسجد را که در دست آنان میبود و موقوفات بسیار میداشت، گرفته و به یکی از خویشان خود سپارد! و او با گروهی از مردم برای گرفتن مسجد روانه گردید.»
جالب اینکه آخوندهای حریص زمین، مردم را فدای حرص و آز خود و تصاحب زمین برای خود میکردند.
مشروطه کسروی: ص52: «حکمران چند تن فراش و تفنگچی، به در مسجد گمارد، و اینان شلیک به مردم کردند، و چند کس کشته شده و چند کس زخمی گردیدند.»
در ادامه داستان همین آخوند در کرمان یک تحریک دیگر مردم، برای حمله به خانههای یهودیان کرمان شرح داده شده. که بر همین قیاس میشدحدس زد که راهانداختن دعوای دینی بهانهٴ تصاحب زمینها و غارت اموال آنها بوده.
مشروطه کسروی: ص 53: «حاجی میرزا محمدرضا دست از کار برنداشته، … یک داستان ناستوده دیگری رخ داد و آن اینکه پیروان آقا، به خانههای جهودان ریخته و خمهای آنان را شکستند میها برزمین ریختند. حکمران خواست جلوگیری کند… کسانی را برای گفتگو نزد حاجی میرزا محمدرضا فرستاد، ولی آخوند هوسباز، بهجای آن که مردم را از سر پراکَنَد و آشوب را فرو نشاند، برای تیز گردانیدن آتش مردم، چنین وانمود که آرزوی زیارت به سرش افتاده و میخواهد به مشهد برود، مردم ریخته جلوی او را گرفتند حکمران ناگزیر شد مردم را بپراکند، یک دسته سرباز و تفنگچی بر سرخانهٴ میرزا محمدرضا فرستاد و اینان شلیک کنان رفتند و دو تن با تیر کشته شدند.»
آخوندهای مخالف عینالدوله در تهران از این ماجرا که در کرمان رخ داده بود، برای شوراندن مردم علیه حکومت سود جستند.
مشروطه کسروی: ص54: «ماه رمضان در میان، و زمینه کار آماده میبود. از فرصت سود جسته… در بیشتر منبرهای تهران گفتگو از داستان کرمان کرده و از عینالدوله و حکمرانانی که به شهرها میفرستاد، بدگوییها رفت. شادروان طباطبایی خود به منبر رفت و گفتگو کرد و مردم را بگریانید. صدرالعلما نیز همین کار را کرد، در مسجد سپهسالار هم که از آن بهبهانی بود، با بودن خود او و با دستورش واعظی آن گفتگو را به میان آورد».
در این میان برخی آخوندها هم به همدستی و حمایت از عینالدوله و حاکمیت استبداد مشغول بودند.
«مشروطه کسروی، ص54: «حاجی شیخ فضلالله نوری و علمای دیگری که با اینان همدستی نمیداشتند، و از نهان پشتیبان عینالدوله میبودند بیپروایی نمودند. ولی دولت ناگزیر شد ظفرالسلطنه را از کرمان باز خوانَد».
حاکمیت ناتوان فئودالی حتی توان اجرای همان طرح اصلاح مالی را که کارشناسان بلژیکی تدوین کرده بودند نداشت. چرا که شاهزادگان و خوانین که هر کدام حاکم منطقهیی از مناطق کشور بودند زیر بار نظام مالیاتی جدید نمیرفتند.
اسناد مشروطه، ابراهیم صفایی، ص 12 و 13 (نقل از ایدئولوژی نهضت مشروطیت. ص 141): «عینالدوله با تمام جبروتش، از پس حکام معزول و منصوب برنمیآمد. هر کدام در پرداخت قسطهای مالیاتی در سر وعده به دستاویزی متعذّر بودند. حتی در ظرف یکسال دویست هزارتومان از اصل مالیات از میان رفت»
با عمیق شدن بحران، مردم هم بهشدت فقیر شده بودند، و بیکاری و تنگدستی طبقهٴ پیشهور و زحمتکش، باعث مهاجرت فوج فوج مردم به قفقاز و عثمانی میشد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ص 141: «احصائیة رسمی رقم این مهاجران (تنها به قفقاز) را در 1322 (یعنی 1284 شمسی) قریب به پنجاه و پنج هزار نفر، و به سال بعد یعنی سال 1285، سیصدهزار تن ثبت کرده است.»
ضعف حاکمیت در رفع بحران مالی، به نیروهای گوناگون چه در دربار، چه در میان روشنفکران و چه در میان روحانیان زمیندار انگیزش حرکت برای پیشبرد اهداف و عملی کردن نیات خود را میبخشید.
یکی از کسانی که علیه اجرای تعرفة گمرکی اقدام میکرد نظامالسلطنه بود که داعیه وزارت گمرکات داشت و میخواست که نوز را کنار بزند و کرسی وزارت را بگیرد. ولی عینالدوله به او اعتنایی نکرده بود. از طرف دیگر، اتابک امینالسلطان برای برکناری عینالدوله تحریک میکرد، و از هر طرف صداهایی با اغراض متفاوت بلند میشد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص154 «: همین بلوایی که علیه مشاوران بلژیکی برخاست و تاکنون قضیهٴ سادهیی تلقی شده در اصل، توطئه سیاسی بود. توطئهیی که عناصر گوناگون با انگیزههای مغایر، در آن دخالت داشتند. یکی کرسی وزارت میخواست، ملای معاملهگر آن را وسیلهٴ تحریک دینی و داد و ستد شخصی قرار داد و به حمله ارتجاعی پرداخت. ملای نیکخواه تعصب دینی رانمیپسندید ولی میپنداشت که با مواجب چند تن بلژیکی میشود مملکت را آباد کرد. … بالاخره روشنفکر آزادیخواه در پی هر فرصتی میگشت که ضربهیی بر بنیاد سیاسی حاکم بزند».
البته از آنجا که منشأ اینگونه مخالفتها با اصلاحات مالی، بر شاه و دولت پوشیده نبود، آنها سعی میکردند، با دادن رشوه، طرفهای حساب خود را ساکت کنند.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص153: «در این هنگامه شاه دستخطی به بهبهانی فرستاد در دلجویی از وی، به علاوه، از عینالدوله پولی رسید برای تقسیم میان طلاب؛ دو تن از واعظان شهر هم که علیه نوز «کافر» داد سخن داده بودند، به نوایی رسیدند و یکی از آنان صاحب درشکهیی هم شد. فقط طلاب که از همه مستحقتر بودند طرفی نبستند.»
شورشها در نقاط مختلف کشور:
تاریخ مشروطه کسروی ص 52: «در فارس، مردم از ستم شعاعالسلطنه، فرزندشاه، به ستوه آمده، و به ناله و دادخواهی برخاستند. شعاعالسلطنه، دیههای خالصه را از دولت خریده، و به دستاویز آن، به دیههایی که کسانی در زمان ناصرالدین شاه از دولت خریده و پول پرداخته بودند، نیز دست میانداخت، و با زور دارایی مردم را میبرد.»در خراسان نیز مردم بهعلت گران شدن نان و گوشت، شورش کردند و در حرم امام هشتم بست نشستند.
شورش مشهد که به کشته شدن چهل تن از مردم انجامید، بهخاطر اخاذیهای حاجی محمدحسن نامی بود که نان و گوشت شهر را کونترات کرده و بهای آن را بسیار گران کرده بود. و آصفالدوله حکمران شهر هم با او همدست بود و مردم را سرکوب میکرد.
مشروطه کسروی: ص 84: «مردم به سختی افتاد و مینالیدند، … کم کم به آهنگ شورش میافتند و دستهها بسته باین سو و آنسو میروند. سرانجام طلبهها با آنان همدست میشوند… حاجی محمد حسن تفنگچیهایی از دیههای خود گرد آورده و حکمران نیز دویست تن سوار فرستاده بود. اینان در خانهٴ حاجی محمدحسن و کاروانسراهای پهلوی آن آماده و چشم بهراه میایستند، طلبهها و مردم که از چگونگی آگاهی نمیداشتند، به خانهٴ حاجی محمدحسن رسیده و چنین خواستند بازور و فشار در را بشکنند و حاجی محمد حسن را بگیرند، از آنسوی به یکبار با تفنگ شلیک کردند. تفنگچیان (مردم را) دنبالشان کرده و از پشت بامها شلیک کنان تا صحنشان (صحن حرم امام رضا) رسانیدند و در صحن نیز زینهار نداده وهمچنان شلیک کردند. دستهٴ انبوهی تیر خوردند که روی همرفته چهل تن مردند. این شد نتیجه شورش مردم بیچاره»
سختگیری حکام درنقاط مختلف کشور با پشتیبانی عینالدوله انجام میشد که برای جلوگیری از اغتشاشاتی که در نقاط مختلف کشور بپا میشد، به اعمال قدرت دست برد.
فتنهگری آخوندهای چپاولگر:
همهٴ این اغتشاشات ضدحکومتی نبود. بلکه برخی از آنها را آخوندهای چپاولگر با تحریک اعتقادات مذهبی مردم برمیانگیختند و دو دسته را به جان هم میانداختند .مشروطه کسروی ص 52: آشوب کرمان «در کرمان… مردم دو گروه میبودند، یکی کریمخانیان یا شیخیان، و دیگری متشرعان، یا بالاسریان. … در این زمان شیخ برینی نامی به کرمان آمد و در منبرها به بدگویی از کریمخانیان برخاست. و متشرعان را بر ایشان آغالید… در این میان، حاجی میرزا محمدرضا نامی از علمای کرمان، که سالها در نجف… مجتهد گردیده بود با دلی پر از آرزوی پیشوایی، به شهر خود بازگشت او نیز فرصت جسته در دامن زدن به آتش آشوب، با شیخ برینی همدست گردید.»
حرص ملایان مرتجع:
اگر چه ظاهر این دعواها دعوای دینی و تعصب مذهبی بیان شده، اما از لابلای سطرهای تاریخ، گاهی حقایقی مبنی بر ریشه داشتن دعواها در حرص ملایان برای تصاحب زمینهای وقفی و تملک و تصاحب آن زمینها، خود را نشان میدهد.
مشروطه کسروی: ص 52: «چون کریمخانیان زبون شده بودند، (حاجی میرزا محمدرضا) بر آن شد که مسجد را که در دست آنان میبود و موقوفات بسیار میداشت، گرفته و به یکی از خویشان خود سپارد! و او با گروهی از مردم برای گرفتن مسجد روانه گردید.»
جالب اینکه آخوندهای حریص زمین، مردم را فدای حرص و آز خود و تصاحب زمین برای خود میکردند.
مشروطه کسروی: ص52: «حکمران چند تن فراش و تفنگچی، به در مسجد گمارد، و اینان شلیک به مردم کردند، و چند کس کشته شده و چند کس زخمی گردیدند.»
در ادامه داستان همین آخوند در کرمان یک تحریک دیگر مردم، برای حمله به خانههای یهودیان کرمان شرح داده شده. که بر همین قیاس میشدحدس زد که راهانداختن دعوای دینی بهانهٴ تصاحب زمینها و غارت اموال آنها بوده.
مشروطه کسروی: ص 53: «حاجی میرزا محمدرضا دست از کار برنداشته، … یک داستان ناستوده دیگری رخ داد و آن اینکه پیروان آقا، به خانههای جهودان ریخته و خمهای آنان را شکستند میها برزمین ریختند. حکمران خواست جلوگیری کند… کسانی را برای گفتگو نزد حاجی میرزا محمدرضا فرستاد، ولی آخوند هوسباز، بهجای آن که مردم را از سر پراکَنَد و آشوب را فرو نشاند، برای تیز گردانیدن آتش مردم، چنین وانمود که آرزوی زیارت به سرش افتاده و میخواهد به مشهد برود، مردم ریخته جلوی او را گرفتند حکمران ناگزیر شد مردم را بپراکند، یک دسته سرباز و تفنگچی بر سرخانهٴ میرزا محمدرضا فرستاد و اینان شلیک کنان رفتند و دو تن با تیر کشته شدند.»
آخوندهای مخالف عینالدوله در تهران از این ماجرا که در کرمان رخ داده بود، برای شوراندن مردم علیه حکومت سود جستند.
مشروطه کسروی: ص54: «ماه رمضان در میان، و زمینه کار آماده میبود. از فرصت سود جسته… در بیشتر منبرهای تهران گفتگو از داستان کرمان کرده و از عینالدوله و حکمرانانی که به شهرها میفرستاد، بدگوییها رفت. شادروان طباطبایی خود به منبر رفت و گفتگو کرد و مردم را بگریانید. صدرالعلما نیز همین کار را کرد، در مسجد سپهسالار هم که از آن بهبهانی بود، با بودن خود او و با دستورش واعظی آن گفتگو را به میان آورد».
نقش شیخ فضلالله و آخوندهای مرتجع:
در این میان برخی آخوندها هم به همدستی و حمایت از عینالدوله و حاکمیت استبداد مشغول بودند.
«مشروطه کسروی، ص54: «حاجی شیخ فضلالله نوری و علمای دیگری که با اینان همدستی نمیداشتند، و از نهان پشتیبان عینالدوله میبودند بیپروایی نمودند. ولی دولت ناگزیر شد ظفرالسلطنه را از کرمان باز خوانَد».
ترک برداشتن هیبت استبداد:
این که در منابر ماه رمضان، کسانی میتوانند علیه حاکمیت فئودالی و صدراعظمش صحبت کنند، و از مظالم حکمرانانش حرف بزنند، نشانهٴ ترک برداشتن هیبت استبداد فئودالی، و در اصل، ناشی از رشد تضاد مبنایی جامعه، یعنی بین طبقه بازرگانان و حاکمیت فئودالی بود. دولت از یکطرف بهخاطر ضعف و بحران مالی که داشت نمیتوانست از فشارها و اجحافات به بازرگانان در گرفتن مالیاتهای سنگین کم کند، و از طرف دیگر، توان نادیده گرفتن آنهارا نداشت. چرا که بازرگانان بهعنوان یک قشر سرمایهداری نوپا، دیگر قدرتمندشده و وزنهای سنگین در جامعه به حساب میآمدند، و هم در دربار و دولت، و هم در میان روحانیان، نفوذ داشته و وابستگانی از خودشان داشتند.
از آنجا که در شرح وقایع، به رخدادهایی رسیدهایم که نقش بازرگانان و بورژوازی در آن، بهعنوان عامل تعیینکننده از اهمیت زیادی بر خوردار است، قبل از ادامه شرح کشاکش بین بازرگانان و حکومت فئودالی، نگاهی به تاریخچهٴ تجار و بازرگانان در ایران آن عصر، و تشکلهای تجار در ایران در آن دوران میاندازیم.
پیش از نفوذ استعمار در ایران، تجار و بازرگانان از جایگاه وزینی در جامعه برخوردار بودند. از آنجا که دولت و دربار از بازرگانان ثروتمند وام میگرفتند حریم و احترام آنان را پاس میداشتند و از آسیب جدی رساندن به تجار پرهیز میکردند. اما از زمانی که کشور در دوران ناصرالدینشاه دچار بحران اقتصادی و مالی شد، تجاوزات و دستاندازی به اموال و به آزادی و امنیت آنان افزایش یافت.
چپاول حکام محلی یکی از موضوعات شکایات همیشگی تجار به حکومت بود. که البته این شکایتها هیچکدام به نتیجهیی نمیرسید.
فریدون آدمیت: افکار اجتماعی و سیاسی واقتصادی ص306، نقل از پروندهٴ مجلس تجارت: «تجار کاشان هم از زورگویی عاملان حکومت به صدا درآمدند عریضه فرستادندکه: «بعضی اشخاص محض طمع، به تدابیر مختلفه، درمقام تعرض املاک تجار و اذیت آنها هستند. و به وسایل پارهای ادعاهای بیمعنی، دراملاک آنها میکنند و تجار را بهحالت خود آسوده نمیگذارند.»
نگاهی به تاریخچهٴ تجار و بازرگانان:
از آنجا که در شرح وقایع، به رخدادهایی رسیدهایم که نقش بازرگانان و بورژوازی در آن، بهعنوان عامل تعیینکننده از اهمیت زیادی بر خوردار است، قبل از ادامه شرح کشاکش بین بازرگانان و حکومت فئودالی، نگاهی به تاریخچهٴ تجار و بازرگانان در ایران آن عصر، و تشکلهای تجار در ایران در آن دوران میاندازیم.
پیش از نفوذ استعمار در ایران، تجار و بازرگانان از جایگاه وزینی در جامعه برخوردار بودند. از آنجا که دولت و دربار از بازرگانان ثروتمند وام میگرفتند حریم و احترام آنان را پاس میداشتند و از آسیب جدی رساندن به تجار پرهیز میکردند. اما از زمانی که کشور در دوران ناصرالدینشاه دچار بحران اقتصادی و مالی شد، تجاوزات و دستاندازی به اموال و به آزادی و امنیت آنان افزایش یافت.
نمونههای غارت اموال بازاریان:
نمونههای بسیاری از قبیل غارت آشکار اموال و بازارهای بازرگانان از سوی حکام دولتی و حتی تنبیههای شدید و قتل بازرگانان در تاریخ نقل شده. یک نمونه از این تجاوزات، غارت بازار اصفهان در 1279 توسط حکومت بود. طرز پاسخگویی حکمران اصفهان به تجار معترض به اعطای امتیاز تنباکو به کمپانی رژی، یک نمونهٴ دیگر این تعدیهاست.پاسخ ارسالی ظلالسلطان به تجار معترض
کتاب تجّار و پیشهوران ص729، از اشرف و حکمت: «عرض حال شما از طریق امام جمعه به دستمان رسید. سزاوار آن هستید که احضار شوید و عواقب گستاخیتان بر شما معلوم شود. یعنی کتک مفصلی بخورید، و راستش باید گردن شما را زد تا دیگر کسی جرأت نکند در کار دولت چون و چرا کند. اعلیحضرت همایونی شاه، ارباب ساکنان ایران و مایملک آنان است و بهتر میداند چه به نفع رعیت است. شما حق ندارید چنین اعتراضاتی بکنید. سرتان توی کار خودتان باشد و دیگر از این گستاخیها نکنید و وارد چنین اموری نشوید»چپاول حکام محلی یکی از موضوعات شکایات همیشگی تجار به حکومت بود. که البته این شکایتها هیچکدام به نتیجهیی نمیرسید.
فریدون آدمیت: افکار اجتماعی و سیاسی واقتصادی ص306، نقل از پروندهٴ مجلس تجارت: «تجار کاشان هم از زورگویی عاملان حکومت به صدا درآمدند عریضه فرستادندکه: «بعضی اشخاص محض طمع، به تدابیر مختلفه، درمقام تعرض املاک تجار و اذیت آنها هستند. و به وسایل پارهای ادعاهای بیمعنی، دراملاک آنها میکنند و تجار را بهحالت خود آسوده نمیگذارند.»
عریضههای تجار به ناصرالدینشاه:
در کتاب پروندهٴ مجلس تجارت، نمونههای بسیاری از عریضههای تجار به ناصرالدینشاه ثبت شده که حاکی از بیپناه بودن تاجران است.
پرونده مجلس تجارت: «مؤتمنالسلطنه، حاکم کاشان در دعوای حقوقی از مردی یهودی بهنام نورمحمد، بهزور پول گرفت و وی را آزار رساند. تجار کاشان به امضای جمعی عریضه وتلگراف (به ناصرالدینشاه) فرستادند که از او سیصدوچهل تومان اخذکردهاند. حاکم در توجیه خود برهان آورد: او درکارگاه ابریشم کشی، شَعرباف است و دخلی به تاجر ندارد. تجار گفتند شعرباف ابریشم از باغ خود نیاورده. اینکه مال او راببرند شکنجه و داغ کنند، مفتضح کنند، ناحق است. هیأت تجارتهران ضمن شرح مطلب نوشتند: فرض کنیم آن مرد تاجر نیست. شعرباف هم نیست. یک یهودی است. رعیت بندگان اعلیحضرت که هست. غیراینکه بهرغم (یعنی علیه) تجارت این کار را میکنند، جهتی دیگرنداشته است».
حاج محمد حسن امینالضرب تاجر بزرگ ایران به شاه صراحتاً نوشت، «هر ادارهای را به کسی میسپارند، صاحب آن اداره مواجب میگیرد. شئونات تحصیل میکند. … مال مردم (منظور تجار) را مثل شیر مادر بر خود حلال دانسته، فرض خود میدانند مردم را تمام کنند.»
عوارض گمرگی یک مانع عمده فشار بر بازرگانان ایران بود، که بهعلت نفوذ استعمار بر دربار تبعیض بسیار زیادی در گرفتن گمرک کالای خارجی نسبت به کالای بازرگانان ایرانی اعمال میشد.
نامه حسن خداداد به امینالسلطان: 17 جمادیالثانی 1304: «این همه امتعه و اقمشهٴ فرنگستان از پیراهن گرفته تا آتش مطبخ داخل مملکت محروسهایران شده و به دولت علّیه پنج درصد رسم گمرک میدهند، و این متاع قلیل ایران که در پشت اسب و شتر به ممالک فرنگستان میرود چهل و پنجاه گمرک باید داده شود».
پیشینه، ص 98: اما این اتحادیه، کمی پس از تأسیس با مخالفت یکپارچه و قاطعانهٴ دو منبع قدرت مواجه شد: 1- حکمرانان ایالات، 2- روحانیت که قدرتش رو به ا فزایش بود.
این اتحادیه بازرگانان، بهخصوص درتبریز که مهمترین شهر تجاری کشور بود، با موانع و دسیسههای بسیار روبهرو شد. شکست مجلس در تبریز عمدتاً ناشی از دسایس مجتهد اصلی شهر و مخالفت بیامان برخی بازاریان محلی بود.
علت اصلی شکست، در ماهیت حکومت استبدادی و فاسدی ریشه داشت که نمیتوانست هیچگونه اقدام خودمختارانهیی را مجاز بشمارد.
نبود امنیت بازرگانان باعث شده بود که بسیاری از تجار شاخص، با پذیرش تابعیت روسیه یا بریتانیا درصدد کسب حمایت یکی از دو قدرت رقیب مسلط در ایران برآمدند. همچنین بخش قابل توجهی از ثروت خودشان را در سرزمینهای بیگانه نگاه میداشتند.
بازرگانان که اولین حرکتهای جنبش مشروطه رو شروع کردند دو گروه بودند. یکی صنف تاجرهای سنتی سابق، که حرفهشان داد و ستد کالا بود. دوم سرمایهدارانی که با تأسیسات اقتصاد صنعتی جدید آشنایی داشتند. و در پی فعالیت وسیع اقتصادی مثل سرمایهگذاری در صنعت تولیدی و بانکداری و ایجاد شرکتهای تجارتی و صنعتی بودند. در آن زمان شرکتهای مختلف بازرگانی توسط بازرگانان تأسیس شده بود. مانند شرکت بزرگ صنعتی اسلامیه که در سال 1276 به وجودآمد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص 149: «شرکت اسلامیه، بهمنظور ترقی صنایع داخلی به وسیلهٴ حاجی میرزاسلیمانخان شیرازی در اصفهان تشکیل شد؛ سرمایهاش یکصدوپنجاه هزارتومان بود که به پانزدههزارسهم ده تومانی تقسیم شده بود. از همین قبیل است شرکت امتعهٴ ایران که در 1318 (1278 شمسی) به وجودآمد.
در میان بازرگانان، افراد جهاندیده و روشنفکر، و حتی افراد مترقی و معتقد به ضرورت ایجاد تغییرات ریشهیی در جامعه فئودالی وجود داشتند؛ بهطوریکه میان این طبقه و روشنفکران جامعه پیوند فکری و عملی برقرار بود.
ناامنی بازرگانان و فشار برآنان یک عامل واقعی مخالفت آنان با طرح اصلاح مالی دولت بود، اما از آنجا که سیاستهای اقتصادی حکومت به نفع روسیه و بازرگانی وتجارت روسیه بود، انگلیس و بازرگانان درارتباط با تجارت انگلیس هم به مخالفت بازرگانان با حکومت و سیاستهای آن دامن میزدند.
با چنین پیشینهای، میتوان درک کرد که وقتی بحران اقتصادی و اجتماعی کشور در سالهای دهه 1280 اوج گرفت و قدرت استبداد فئودالی تضعیف شد، و شکایتهای بازرگانان از سیاست جانبدارانهٴ دولت به نفع روسیه بالا گرفت در نهایت، شخص شاه، ناچار به دعوت آنان به دربار و شنیدن سخنان آنها میشد. به این ماجرا توجه کنید:
در فروردینماه 1284، بازرگانان در نامهیی به عین الدوله، از ستمگریهای موسیو نوز و همدستانش شکایت کردند.
تاریخ بیداری ایرانیان ناظمالاسلام کرمانی: ص293: «22 صفر1323، یک راپورت خوانده شد که جمعی از تجار پناه بردهاند به زاویهٴ مقدسه حضرت عبدالعظیم و میگویند: موسیونوز بلژیکی که رئیس گمرک ایران و مستخدم سلطان است، زیاده از آنچه تعرفة گمرکی قرارداده است از مالالتجاره اخذ میکند و عمالش در سرحدّات احجافات فوقالطاقه و خلاق قانونی وارد میآورند. عینالدوله… جوابی به تجار نمیدهد، تا آن که آخرین عریضة تجار به توسط سعدالدوله، در خصوص شکایت از نوز دادند، عینالدوله نخوانده جواب داد، این لوطیبازیها چیست که تجار میکنند؟ تمامشان را دهنهٴ توپ میگذارم!»
اما برخلاف تصور و آرزوی عینالدوله، حاکمیت استبدادی دیگر آن هیبت و قدرت زمان ناصرالدینشاه را نداشت که بتواند به چنین اقدامات قدرقدرتمأبانه دست بزند. به همین دلیل، ادامه ماجرا به نشست در دربار میکشد.
مظفرالدینشاه بهدرخواست سعدالدوله وزیر تجارت، نشستی در دربار تشکیل داد که در آن هفت نفر از سران بازرگانان حاضر شدند. از رجال درباری هم چند نفری حاضر بودند. موسیونوز را حاضر کردند.
تاریخ بیداری ایرانیان ناظمالاسلام کرمانی: ص 293: «یک نفر از تجار چند قطعه پارچه بهعنوان نمونه در دست گرفته آن محلی را که رئیس گمرک سرحد مُهر کرده و تعیین گمرک آن پارچه را نوشته به زیر دست خود گرفته طرف دیگر آن پارچه را به نوز نشان داد و گفت گمرک این پارچه چه قدر است؟ نوز نگاهی به آن کرده و نظر به کتابچه نموده و گفت این پارچه مثلاً سی شاهی است… چند پارچه را نشان داد، به حدی معین جواب داد، (بعد) تجار مُهر و خط رئیس محل را ارائه کردند که خیلی تفاوت داشت. مثلاً دو هزار را بیست و پنج هزار، و سی شاهی را دو تومان وهفت هزار را هفت تومان به انواع مختلفه گمرک گرفته بودند. … در این اثنا کلمه رکیکی از دهان نوز بیرون آمد که در این مملکت به آن فحش میگویند».
مشروطه کسروی: ص51: «روز پنجم اردیبهشت (سال 84) تیمچهها و کاروانسراها و بازار بزازان بسته شد و بازرگانان و بزازان و دیگران به عبدالعظیم پناهیدند. از سران اینان، یکی حاجی محمداسماعیل مغازهیی، و دیگری حاجی علی شالفروش میبود. اینان با بهبهانی و طباطبایی بیپیوستگی نبودند.»
این که بلافاصله بعد از جلسه با شاه و تصمیم بازرگانان به بستن بازارها، همهٴ کاروانسراها و بازارها بسته میشد، خود نشانهٴ تشکلی گسترده از بازرگانان و بازاریان است. و نشان میدهد که این تشکل، شخصیتهایی مثل بهبهانی و طباطبایی را هم سمت و سو میدهند و این مجموعه است که جریانهای رو به پیش میبرد.
عینالدوله صدراعظم، برای ارعاب مردم و فرونشاندن آشوب، به سختگیری و فشار بیشتر روی آورد. این خود باعث شد که. بست نشستن بازرگانان در حضرت عبدالعظیم، مایهٴ جوش و خروش عمومی گردد. نمایندهٴ روزنامه حبلالمتین نیز نزد آنان رفته و گزارشی از خواستهای آنان در روزنامه منتشر کرد. خواستههای آنان به تمامی، درخواستهای اقتصادی بود.
تاریخ مشروطه کسروی ص51: «اینان سه سخن میگفتند: 1-آن که از تعرفة گمرکی نوین گله کرده و زیانهای آن را به کشور و بازرگانی میشمردند. 2- از ستمگری کارکنان گمرک و از پولهای فزونی که از بازرگانان گرفته میشد مینالیدند، 3- بدخواهیهای نوز را باز نموده و برداشتن او را میخواستند».
در هنگامه این اعتراضها مظفرالدینشاه در بهار 1284، به بهانهٴ کسالت مزاج و لزوم استفاده از آبهای معدنی، برای سومین بار به اروپا سفر کرد.
در همان زمان بین روسیه و ژاپن هم جنگی بر سر تصاحب تسلط به بندری درجنوب استرالیا در جریان بود و عینالدوله به همهٴ این دلایل سعی کرد جلوی این سفر شاه رو بگیرد اما موفق نشد. حتی اروپاییها هم نپذیرفته بودند که شاه را بهطور رسمی بپذیرند، شاه گفت حاضرم بهطور غیررسمی به این سفر بروم. در آن سفر شصت وهشت تن همراه شاه بودند و با وامی که از روسیه گرفته بودند مخارج سفر تأمین شد..
برای نیابت شاه، ولیعهدش محمدعلی میرزا را از تبریز به تهران آوردند تا در پنج ماهه غیبت شاه، اوضاع را کنترل کند. محمدعلی میرزا ـنایب السلطنهـ ، به این بهانه که شاه عازم اروپاست و پس از بازگشت به خواستهای آنان رسیدگی خواهد کرد، بست نشینان حضرت عبدالعظیم را پراکنده کرد.
مشروطه کسروی؛ ص52: «از آنسوی چون (محمدعلی میرزا) میدانست پشتگرمی بازرگانان به بهبهانیست، خود به خانهٴ او رفت و از او هم دلجویی نمود. بدینسان شورش فروخوابید.»
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: از گزارش پریس به هاردینگ: «درآغاز 1323 (1284 شمسی) در تهران، شیراز، اصفهان و یزد، کمیتههایی تشکیل شد که افرادی را به ناحیههای مختلف گسیل دارند، و به مردم تعلیم سیاسی بدهند. بهعلاوه این نقشه در میان بود که با سفر شاه به فرنگستان، در سرتاسر کشور آشوب برپا دارند.
در همین سال که بحران اقتصادی سراسر کشور را فراگرفته بود و صداهای اعتراض از هر سو برمیخاست، یک رخداد خارجی به مردم ایران، روحیه و باور به نیروی خود برای پیروزی بخشید. در شهریور 1384 برابر با 5سپتامبر 1905، خبر شکست روسیة تزاری از یک کشور کوچک آسیایی، آن خبر روحیهبخش بود. «جنگ روسیه و ژاپن در 1904 و 1905، رخ داد».
ادامه دارد.
پرونده مجلس تجارت: «مؤتمنالسلطنه، حاکم کاشان در دعوای حقوقی از مردی یهودی بهنام نورمحمد، بهزور پول گرفت و وی را آزار رساند. تجار کاشان به امضای جمعی عریضه وتلگراف (به ناصرالدینشاه) فرستادند که از او سیصدوچهل تومان اخذکردهاند. حاکم در توجیه خود برهان آورد: او درکارگاه ابریشم کشی، شَعرباف است و دخلی به تاجر ندارد. تجار گفتند شعرباف ابریشم از باغ خود نیاورده. اینکه مال او راببرند شکنجه و داغ کنند، مفتضح کنند، ناحق است. هیأت تجارتهران ضمن شرح مطلب نوشتند: فرض کنیم آن مرد تاجر نیست. شعرباف هم نیست. یک یهودی است. رعیت بندگان اعلیحضرت که هست. غیراینکه بهرغم (یعنی علیه) تجارت این کار را میکنند، جهتی دیگرنداشته است».
حاج محمد حسن امینالضرب تاجر بزرگ ایران به شاه صراحتاً نوشت، «هر ادارهای را به کسی میسپارند، صاحب آن اداره مواجب میگیرد. شئونات تحصیل میکند. … مال مردم (منظور تجار) را مثل شیر مادر بر خود حلال دانسته، فرض خود میدانند مردم را تمام کنند.»
عوارض گمرگی یک مانع عمده فشار بر بازرگانان ایران بود، که بهعلت نفوذ استعمار بر دربار تبعیض بسیار زیادی در گرفتن گمرک کالای خارجی نسبت به کالای بازرگانان ایرانی اعمال میشد.
نامه حسن خداداد به امینالسلطان: 17 جمادیالثانی 1304: «این همه امتعه و اقمشهٴ فرنگستان از پیراهن گرفته تا آتش مطبخ داخل مملکت محروسهایران شده و به دولت علّیه پنج درصد رسم گمرک میدهند، و این متاع قلیل ایران که در پشت اسب و شتر به ممالک فرنگستان میرود چهل و پنجاه گمرک باید داده شود».
تأسیس مجلس تجار و شکست آن:
سرانجام اعتراضات رو به ا فزایش بازرگانان ظاهراً بهریاست حاجی محمد حسن امینالضرب، و عریضههای طولانی و مکرر آنان به شاه باعث شد که شاه فرمانی برای تأسیس مجلس تجار صادر کرد و سازمان مرکزی مجالس تجار در شهرهای گوناگون کشور ایجاد شد. این مجلس که در سال 1262 تأسیس شد بیش از صد تاجر برجسته را در برمیگرفت.پیشینه، ص 98: اما این اتحادیه، کمی پس از تأسیس با مخالفت یکپارچه و قاطعانهٴ دو منبع قدرت مواجه شد: 1- حکمرانان ایالات، 2- روحانیت که قدرتش رو به ا فزایش بود.
این اتحادیه بازرگانان، بهخصوص درتبریز که مهمترین شهر تجاری کشور بود، با موانع و دسیسههای بسیار روبهرو شد. شکست مجلس در تبریز عمدتاً ناشی از دسایس مجتهد اصلی شهر و مخالفت بیامان برخی بازاریان محلی بود.
علت اصلی شکست، در ماهیت حکومت استبدادی و فاسدی ریشه داشت که نمیتوانست هیچگونه اقدام خودمختارانهیی را مجاز بشمارد.
نبود امنیت بازرگانان باعث شده بود که بسیاری از تجار شاخص، با پذیرش تابعیت روسیه یا بریتانیا درصدد کسب حمایت یکی از دو قدرت رقیب مسلط در ایران برآمدند. همچنین بخش قابل توجهی از ثروت خودشان را در سرزمینهای بیگانه نگاه میداشتند.
بازرگانان که اولین حرکتهای جنبش مشروطه رو شروع کردند دو گروه بودند. یکی صنف تاجرهای سنتی سابق، که حرفهشان داد و ستد کالا بود. دوم سرمایهدارانی که با تأسیسات اقتصاد صنعتی جدید آشنایی داشتند. و در پی فعالیت وسیع اقتصادی مثل سرمایهگذاری در صنعت تولیدی و بانکداری و ایجاد شرکتهای تجارتی و صنعتی بودند. در آن زمان شرکتهای مختلف بازرگانی توسط بازرگانان تأسیس شده بود. مانند شرکت بزرگ صنعتی اسلامیه که در سال 1276 به وجودآمد.
شرکتهای مختلف بازرگانی
ایدئولوژی نهضت مشروطیت: ص 149: «شرکت اسلامیه، بهمنظور ترقی صنایع داخلی به وسیلهٴ حاجی میرزاسلیمانخان شیرازی در اصفهان تشکیل شد؛ سرمایهاش یکصدوپنجاه هزارتومان بود که به پانزدههزارسهم ده تومانی تقسیم شده بود. از همین قبیل است شرکت امتعهٴ ایران که در 1318 (1278 شمسی) به وجودآمد.
در میان بازرگانان، افراد جهاندیده و روشنفکر، و حتی افراد مترقی و معتقد به ضرورت ایجاد تغییرات ریشهیی در جامعه فئودالی وجود داشتند؛ بهطوریکه میان این طبقه و روشنفکران جامعه پیوند فکری و عملی برقرار بود.
ناامنی بازرگانان و فشار برآنان یک عامل واقعی مخالفت آنان با طرح اصلاح مالی دولت بود، اما از آنجا که سیاستهای اقتصادی حکومت به نفع روسیه و بازرگانی وتجارت روسیه بود، انگلیس و بازرگانان درارتباط با تجارت انگلیس هم به مخالفت بازرگانان با حکومت و سیاستهای آن دامن میزدند.
با چنین پیشینهای، میتوان درک کرد که وقتی بحران اقتصادی و اجتماعی کشور در سالهای دهه 1280 اوج گرفت و قدرت استبداد فئودالی تضعیف شد، و شکایتهای بازرگانان از سیاست جانبدارانهٴ دولت به نفع روسیه بالا گرفت در نهایت، شخص شاه، ناچار به دعوت آنان به دربار و شنیدن سخنان آنها میشد. به این ماجرا توجه کنید:
در فروردینماه 1284، بازرگانان در نامهیی به عین الدوله، از ستمگریهای موسیو نوز و همدستانش شکایت کردند.
تاریخ بیداری ایرانیان ناظمالاسلام کرمانی: ص293: «22 صفر1323، یک راپورت خوانده شد که جمعی از تجار پناه بردهاند به زاویهٴ مقدسه حضرت عبدالعظیم و میگویند: موسیونوز بلژیکی که رئیس گمرک ایران و مستخدم سلطان است، زیاده از آنچه تعرفة گمرکی قرارداده است از مالالتجاره اخذ میکند و عمالش در سرحدّات احجافات فوقالطاقه و خلاق قانونی وارد میآورند. عینالدوله… جوابی به تجار نمیدهد، تا آن که آخرین عریضة تجار به توسط سعدالدوله، در خصوص شکایت از نوز دادند، عینالدوله نخوانده جواب داد، این لوطیبازیها چیست که تجار میکنند؟ تمامشان را دهنهٴ توپ میگذارم!»
نشست بازرگانان در دربار:
اما برخلاف تصور و آرزوی عینالدوله، حاکمیت استبدادی دیگر آن هیبت و قدرت زمان ناصرالدینشاه را نداشت که بتواند به چنین اقدامات قدرقدرتمأبانه دست بزند. به همین دلیل، ادامه ماجرا به نشست در دربار میکشد.
مظفرالدینشاه بهدرخواست سعدالدوله وزیر تجارت، نشستی در دربار تشکیل داد که در آن هفت نفر از سران بازرگانان حاضر شدند. از رجال درباری هم چند نفری حاضر بودند. موسیونوز را حاضر کردند.
تاریخ بیداری ایرانیان ناظمالاسلام کرمانی: ص 293: «یک نفر از تجار چند قطعه پارچه بهعنوان نمونه در دست گرفته آن محلی را که رئیس گمرک سرحد مُهر کرده و تعیین گمرک آن پارچه را نوشته به زیر دست خود گرفته طرف دیگر آن پارچه را به نوز نشان داد و گفت گمرک این پارچه چه قدر است؟ نوز نگاهی به آن کرده و نظر به کتابچه نموده و گفت این پارچه مثلاً سی شاهی است… چند پارچه را نشان داد، به حدی معین جواب داد، (بعد) تجار مُهر و خط رئیس محل را ارائه کردند که خیلی تفاوت داشت. مثلاً دو هزار را بیست و پنج هزار، و سی شاهی را دو تومان وهفت هزار را هفت تومان به انواع مختلفه گمرک گرفته بودند. … در این اثنا کلمه رکیکی از دهان نوز بیرون آمد که در این مملکت به آن فحش میگویند».
بستن بازار توسط بازرگانان:
طبیعی بود که وقتی شاه و دربار طرف روسیه و عامل آن یعنی نوز را میگرفتند، این پادرمیانی به نتیجه نرسد، این بود که بازرگانان تصمیم به بستن بازار گرفتند.مشروطه کسروی: ص51: «روز پنجم اردیبهشت (سال 84) تیمچهها و کاروانسراها و بازار بزازان بسته شد و بازرگانان و بزازان و دیگران به عبدالعظیم پناهیدند. از سران اینان، یکی حاجی محمداسماعیل مغازهیی، و دیگری حاجی علی شالفروش میبود. اینان با بهبهانی و طباطبایی بیپیوستگی نبودند.»
این که بلافاصله بعد از جلسه با شاه و تصمیم بازرگانان به بستن بازارها، همهٴ کاروانسراها و بازارها بسته میشد، خود نشانهٴ تشکلی گسترده از بازرگانان و بازاریان است. و نشان میدهد که این تشکل، شخصیتهایی مثل بهبهانی و طباطبایی را هم سمت و سو میدهند و این مجموعه است که جریانهای رو به پیش میبرد.
عینالدوله صدراعظم، برای ارعاب مردم و فرونشاندن آشوب، به سختگیری و فشار بیشتر روی آورد. این خود باعث شد که. بست نشستن بازرگانان در حضرت عبدالعظیم، مایهٴ جوش و خروش عمومی گردد. نمایندهٴ روزنامه حبلالمتین نیز نزد آنان رفته و گزارشی از خواستهای آنان در روزنامه منتشر کرد. خواستههای آنان به تمامی، درخواستهای اقتصادی بود.
خواستههای بازرگانان:
تاریخ مشروطه کسروی ص51: «اینان سه سخن میگفتند: 1-آن که از تعرفة گمرکی نوین گله کرده و زیانهای آن را به کشور و بازرگانی میشمردند. 2- از ستمگری کارکنان گمرک و از پولهای فزونی که از بازرگانان گرفته میشد مینالیدند، 3- بدخواهیهای نوز را باز نموده و برداشتن او را میخواستند».
در هنگامه این اعتراضها مظفرالدینشاه در بهار 1284، به بهانهٴ کسالت مزاج و لزوم استفاده از آبهای معدنی، برای سومین بار به اروپا سفر کرد.
در همان زمان بین روسیه و ژاپن هم جنگی بر سر تصاحب تسلط به بندری درجنوب استرالیا در جریان بود و عینالدوله به همهٴ این دلایل سعی کرد جلوی این سفر شاه رو بگیرد اما موفق نشد. حتی اروپاییها هم نپذیرفته بودند که شاه را بهطور رسمی بپذیرند، شاه گفت حاضرم بهطور غیررسمی به این سفر بروم. در آن سفر شصت وهشت تن همراه شاه بودند و با وامی که از روسیه گرفته بودند مخارج سفر تأمین شد..
برای نیابت شاه، ولیعهدش محمدعلی میرزا را از تبریز به تهران آوردند تا در پنج ماهه غیبت شاه، اوضاع را کنترل کند. محمدعلی میرزا ـنایب السلطنهـ ، به این بهانه که شاه عازم اروپاست و پس از بازگشت به خواستهای آنان رسیدگی خواهد کرد، بست نشینان حضرت عبدالعظیم را پراکنده کرد.
مشروطه کسروی؛ ص52: «از آنسوی چون (محمدعلی میرزا) میدانست پشتگرمی بازرگانان به بهبهانیست، خود به خانهٴ او رفت و از او هم دلجویی نمود. بدینسان شورش فروخوابید.»
استمرار شورشها:
بهرغم توافق بهبهانی با ولیعهد برای جلوگیری از شورش، ولی مردم خشمگین که حکومت را آسیبپذیر میدیدند و کارد به استخوانشان رسیده بود، در نقاط مختلف کشور به شورشهایی دست میزدند. در این آشوبها بسیاری توسط حکومت دستگیر شدند. بهطوریکه مجموعه بازداشتشدگان در تهران و سایر شهرها از هزار تن بیشتر شد.ایدئولوژی نهضت مشروطیت: از گزارش پریس به هاردینگ: «درآغاز 1323 (1284 شمسی) در تهران، شیراز، اصفهان و یزد، کمیتههایی تشکیل شد که افرادی را به ناحیههای مختلف گسیل دارند، و به مردم تعلیم سیاسی بدهند. بهعلاوه این نقشه در میان بود که با سفر شاه به فرنگستان، در سرتاسر کشور آشوب برپا دارند.
در همین سال که بحران اقتصادی سراسر کشور را فراگرفته بود و صداهای اعتراض از هر سو برمیخاست، یک رخداد خارجی به مردم ایران، روحیه و باور به نیروی خود برای پیروزی بخشید. در شهریور 1384 برابر با 5سپتامبر 1905، خبر شکست روسیة تزاری از یک کشور کوچک آسیایی، آن خبر روحیهبخش بود. «جنگ روسیه و ژاپن در 1904 و 1905، رخ داد».
ادامه دارد.