بیتردید کسانی که از نزدیک به اوضاع ایران مسلط هستند، میدانند که در کشور ما، یک جنگ بیشتر در جریان نیست. کیفیت و ماهیت این جنگ سرنوشتساز و آرایش قوای موجود در آن، سایر چالشها را تعیین میکند و سمت و سو میدهد.
این جنگ، کدام جنگ است؟
«جنگ مردم ایران با کرونا بخشی از جنگ سرنوشت با خامنهای و رژیم دجال و ضدبشری ولایت فقیه است.
نترسید، خشم فرو خورده را به جانب رژیم نشانه بروید».
مسعود رجوی ـ ۱۵اسفند ۹۸
جنگهای حیدری ـ نعمتی
قبل از اینکه به این سؤال پاسخ دهیم، یادآوری این نکته ضروری است که نظام ولایت فقیه از نخستین روز تحمیل خود به مردم ایران، بر آن بوده است تا با ایجاد جنگهای حیدری ـ نعمتی و دامن زدن به تبادل آتش در جبهههای فرعی، اذهان را از جنگ اصلی و سرنوشتساز منحرف کند. ترویج شعارهایی مانند «فتح قدس از طریق کربلا»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان»، «دفاع از حرم»، توجیه تئوریک این جنگهاست. هدف تمام این جنگهای نامشروع، حفظ نظام ولایت فقیه بوده و هست.
حفظ نظام، اوجب واجبات
وقتی میگوییم حفظ نظام دقیقاً چه میگوییم؟
اکنون بسیاری از مردم ایران میدانند که این حکومت و نه این جمهوری، محصول غصب حق حاکمیت مردم ایران بوده است. خمینی، بهعنوان بانی این حکومت، در یک بزنگاه تاریخی و بهدنبال سرنگونی نظام سلطنتی، توانست سوار بر امواج سرکش خیزش تودهها به حاکمیت برسد و با دجالیت و دروغگویی آن انقلاب را مرحله به مرحله از مسیر اصلی خود منحرف سازد؛ یعنی یک استبداد جدید با رنگ و لعاب دینی را به جای یک جمهوری دموکراتیک و برخاسته از آرمانهای آزادیخواهانهٔ آن انقلاب حاکم سازد.
بنابراین خمینی غاصب حق حاکمیت مردم بود و به عبارت دقیقتر ایران را اشغال کرد. استبداد موحشی که او در میهن ما حاکم ساخت، بهلحاظ تاریخی بسا عقبتر از دیکتاتوری پهلوی و بسا واپسگراتر از دورهٔ قاجار است. ریشه و خاستگاه نظامی که او بنیان نهاد، به دوران قرون وسطا برمیگردد.
نظام اشغالگر ایران
این حکومت از آنجا که سارق و فاقد مشروعیت بود، از آنجا که نمیتوانست به خواستهای دموکراتیک آن انقلاب پاسخ بدهد؛ از آنجا که ظرفیت تاریخی، سیاسی و اجتماعی لازم برای جامعهٔ پویا و برآمده از انقلاب ایران را نداشت؛ بنابراین از روز نخست، به سرکوب و تروریسم روی آورد. شکستن قلمها و بستن دهانها، سرکوب زنان به بهانهٔ بیحجابی و بدحجابی، زمینهچینی و شعلهور کردن یک جنگ خانمانسوز و ضدایرانی، برپا کردن تیرکهای تیرباران و چوبههای اعدام، کشتار گستردهٔ نیروهای انقلابی، تقویت سپاه پاسداران، بهوجود آوردن نیروی تروریستی قدس، تلاش برای دستیابی به بمب اتمی و نیز تولید موشکهای بالستیک و...
مردم ایران، چه آنهایی که در دهه ۵۰انقلاب ضدسلطنتی را خلق کردند، چه دیگر نسلها؛ بهخصوص دهه شصتیها که از نزدیک شاهد کشتار جوانان آزادیخواه در زندانها بودند، چه نسلهایی که پس از آنها آمدند، هیچکدام این نظام را نمیخواستند و نمیخواهند.
آخوندها و ارتزاق از سیاست مماشات
در اینجا این سؤال پیش میآید، اگر مردم ایران این رژیم را نمیخواهند، پس چگونه توانسته است ۴دهه تاب آورد و به حیات ننگین و زالووار خود ادامه دهد؟
در پاسخ باید گفت، این حاکمیت فقط با توسل به دشنه و چماق و گلوله و طناب دار و نیز موشک و سلاح کشتار جمعی و سیاست مماشات سوار شده بر منافع اقتصادی کشورهای غربی سرپا مانده است. وقتی تاریخچهٔ آن را موشکافانه از نظر میگذاریم، میبینیم یک بحران تا بحران دیگر را فقط توانسته است با تکیه بر دجالگری، فریبکاری، سرکوب و تروریسم، شکنجه و اعدام پشت سر بگذارد. در این میان خدمات سیاست کثیف مماشات را در طولانی شدن عمر آن نباید فراموش کرد. دیکتاتوری آخوندی بارها تا آستانهٔ سرنگونی پیش رفت اما «امدادهای»! جهانی و منطقهیی به دادش رسید. از جمله این «امدادها» باید از سه جنگ مهم منطقه یعنی جنگ خلیج، جنگ اشغال عراق و نیز جنگ در افغانستان نام برد که منافع آن مستقیم به جیب گشاد آخوندها ریخت و عراق را در سینی طلایی به آنها تقدیم کرد.
پرش از روی بحرانهای مرگبار
اگر کمی به عقب برگردیم و سالیان تلخی را که بر مردم ایران گذشته است، دوباره نگاه کنیم، خواهیم دید غول بیشاخ و دم ارتجاع مذهبی، با دو پای سرکوب و تروریسم توانسته است دورخیز کند از روی بحرانهای دامنگیر بهطور موقت بپرد و جان سالم به در ببرد.
در تمامی این سالیان مقاومت ایران، پیوسته با دیکتاتوری دینی، لحظه به لحظه در نبردی نفسگیر و سهمگین پنجه در پنجه بوده است و آنی از آن چشم برنداشته است تا او را به مهلکهٔ تاریخیاش بکشاند و به اعماق نیستی پرتاب کند. این همان جنگی اصلی است که از روز اول در جریان بوده و هست. این جنگ سرنوشتساز، استبداد دینی را به جایی رسانده است که برای اولین بار در طول حیاتش نمیتواند از امدادهای مماشاتگران بهره بجوید؛ شعار علیه «شیطان بزرگ»! بدهد ولی از مواهب سیاست استمالت برخوردار شود.
نیش اتمی آن کشیده شده و خود با دست خود مجبور شده است گامبهگام از تعهدات برجام عقبنشینی کند و طرح فعال کردن مکانیزم ماشه را دوباره روی میز اروپا بیاورد.
باجخواهیها و عربدهکشیهای او دیگر حتی کشورهای کوچک عربی را نیز مرعوب نمیکند و همه دریافتهاند که دندانهای غول کشیده شده و چنگ و ناخن او شکسته است.
اجرای پیدر پی تحریمها و افزوده شدن بر کم و کیف آن، نفس آخوندها را بند آورده تا جایی که به باریکه آبی برای مبادلهٔ نفت در برابر غذا و دارو راضی شدهاند؛ اما همان نیز بهدلیل فریبکاری و سرپیچی فاشیسم مذهبی از تعهدات بینالمللیاش نقد نیست و هیچ دولتی به آن اعتماد نمیکند.
دیروز، امروز و اکنون
آری، مقاومت ایران، دندانهای نیش غول را کشیده شده و شاخ او را با کوبیدن سرش بر صخرههای البرز در هم شکسته است. رژیمی که روزی از زبان پاسدار قاسم سلیمانی میگفت: «هیچ کشوری جز ایران قادر به رهبری جهان اسلام نیست» و در عراق به بهانهٔ جنگ با داعش ارد میداد و ویروس حشدالشعبی را تکثیر میکرد، در سوریه به نام دفاع از حرم به تاخت و تاز مشغول بود و برای جنگافروزی، ماهیانه ۳۰میلیون دلار نفت برای حوثیها میفرستاد و جیبهای سیریناپذیر حسن نصرالله را با دلارهای نو و تانشده پر میکرد و حتی در سایهٔ سیاست مماشات به جایی رسیده بود که با قاچاق مواد مخدر در کشورهای آمریکای لاتین و اروپا جولان میداد، اکنون سطرهای خالی بودجهٔ سال آینده خود را با باد هوا و بلوف و پوشال پر میکند. اکنون حتی در محافظهکارترین محافل خارجی صحبت از این نیست که نظام ولایت فقیه به کدام کشور جدید چنگ میاندازد، سخن از این است که تا چه مدت در برابر خیزش مردم ایران و نیز بحرانهای دهان گشوده بر سر راهش، خواهد توانست دوام آورد؟
سرنگونی آخوندها، یک خواست ملی
بعد از قیامهای ۸۸، دی ۹۶، آبان و دی ۹۸ یک فصل کیفی بین مردم و حاکمیت ولایت فقیه ورق خورده است. ریخته شدن خون ۱۵۰۰تن از فرزندان شورشی و از جان گذشتهٔ ایرانزمین بر سنگفرش خیابانها در آبان ۹۸ خط قرمز عبورناپذیر بین خلق و دیکتاتوری را پر رنگتر از همیشه کرد و ضرورت سرنگونی تمامیت آن را به یک خواست ملی و همگانی تبدیل نمود. کتمان آمار شهیدان آبان و بهدنبال آن سرنگونی هواپیمای اوکراینی بهقول قلم به مزدان و رسانههای حکومتی دیوار بیاعتمادی بین مردم و نظام را قطور و قطورتر کرد.
هنوز خامنهای از شکست در نمایش انتخابات کمر راست نکرده بود که با کتمان کرونا خود را در برابر نفرت انفجاری تمامیت جامعهٔ ایران قرار داد. بهوضوح میتوان دید که مهار این فاجعهٔ ملی از قوارهٔ نظام ولایت فقیه بزرگتر است. خامنهای در آخرین نمایش حضور خود به بهانهٔ درختکاری از موضعی ضعیف به لاپوشانی ابعاد کرونا و کوچکانگاری آن پرداخت. اما پنهان شدن او از انظار و لغو جلسههای علنی و سخنرانیهایش از ترس کرونا، جای تردید باقی نگذاشت که نظام ولایت فقیه بهسادگی نمیتواند از این بحران عظیم و غیرقابل مقایسه با دیگر بحرانها بگریزد. عواقب سهمگین آن از هماکنون دامنگیر نظام است. اگر ناکامی در تصویب بودجه، تبدیل شدن به بازیگر دست چندم در سوریه و شکست در صحنهٔ عراق را نیز به سلسله شکستهای خامنهای بیفزاییم، میتوان گفت که او و نظام کرونا گرفتهاش، اینک در حال کشیدن نفسهای آخر هستند.
آخرین سکانس این نبرد سرنوشت
خامنهای اکنون با خلقی به جانآمده و دردمند مواجه است که ناکارآمدی و بیکفایتی این نظام را به چشم میبیند. این وضعیت دیری نخواهد پایید. اگر قیام آبان ۹۸ را تودههای گرسنه و خشم سرریز شدهٔ آنان سازمان داد، این بار همان مردمی که نان شب در سفرهٔ خویش نمییابند، جان خود و فرزندانشان را در خطر عاجل میبینند. انسانهایی که از مرگ عبور کنند و از آن نهراسند، قدرتی را در خویش احساس خواهند کرد که آنها را قادر خواهد ساخت تا خامنهای را از جایگاه خدایگانی و تفرعن به زیر کشند.
آری اینک به فصل آخر این نبرد سرنوشت، بین مردم و مقاومت ایران از یک سو و دیکتاتوری ولایت فقیه از سوی دیگر نزدیک شدهایم؛ فصلی که همدردی، همبستگی، خیزش و خروش آتشین ما میتواند آن را به طلیعهٔ دمیدن خورشید آزادی پیوند زند.
وقت آن است که برخیزیم و آخوند و کرونا را در هم پیچیم و جرثومهٔ نفرت برانگیزشان را در چهارشنبهسوری آتشین به تلی از خاک و خاکستر تبدیل سازیم.