«هرگز فکر نمیکردم روزی از باران بترسم. اما همان قطرههای بیشمار بارانی که عاشقش بودم، جمع شدند و زندگیمان را نابود کردند». (از زبان کودک سیلزده)
«اگر مردی گاه پروا نکرد که هر آنچه را در دل داشت، بر زبان آورد، گمان دارم که هم در آن لحظه، جهان خُرد خواهد شد». (هنری میلر، نویسنده آمریکایی)
من با دو چشم خویشتن...
پشتههای سیل و کوبههایش، سراسری بودند و فاجعه، همگانی و ملی؛ آنقدر گسترده که «تنها در چند دقیقه، زندگی تو را زیر و رو میکرد». این چند دقیقه، زیر و رو شدن را فقط جلو چشمت نمیدیدی، بلکه روح، روان، خاطرات و همهٔ دوستداشتنیهایت، تکهپاره و شناور و روان میشدند و از نگاهت و محلهات و وجودت کنده میشدند، میرفتند و نیست میشدند.
در این چند دقیقه، تمام رؤیاها و آرزوهای کودکیِ دم دستت، جلوات پرپر میشدند و شاهد «شمع مزار خویش میشدی».
در این چند دقیقه همان بارشی در جانت وحشت میپراکند که «هرگز فکر نمیکردی روزی از باران بترسی. اما همان قطرههای بیشمار بارانی که عاشقش بودی، جمع شدند و زندگیات را نابود کردهاند».
«حالا تو ماندهای و شهری شناور در آب و خاطرات شبی که سیل جاری شد و بسیاری از نزدیکانت را با خودش برد».
حرفهای دل ایران
قطعات فشرده شده و در گیومه گذاشته شدهٔ بالا از نامهٔ یک کودک دبستانی به دوستش نقل شد. کودکی که در پایان نامه به دوستش تأکید میکند «حرفهای دلت را دیدهام». در همین عبارت استعارهگونهٔ کوتاه، حس عمومی و حرف دل مردم ایران را به تماشا گذاشته است. حالا تصور کن این تصویرها، وصفها و عواطف در عواطف که به هم گره خوردهاند، در تمام ایران به سخن و به قلم بیایند. آنگاه، هنگامهای است که «هم در آن لحظه، جهان خُرد خواهد شد».
نویسنده کیست؟ مخاطب کیست؟
این نامه اگر چه از زخم و رنجی روحی، روانی و عاطفی ـ آن هم از ادبیات و عواطف زلال کودکانه ـ لبالب است، اما در بطن خود، مخاطبی دارد که آن را به یک نماد سیاسی و اجتماعی بالغ میکند. از این رو نباید آن را یادداشتی یادگاریگونه تلقی نمود که چند صباحی میگذرد و غبار زمان بر آن مینشیند.
این نامه را باید نمایندهٔ حرفهای تمام کودکان و پدران و مادرانشان در فاجعهٔ ملی سیل دانست. از این رو نامه را باید به دست خامنهای داد تا اعماق زخم و رنج و آه و خشم مردم ایران را ببیند که سیلی اجتنابپذیر، بهدلیل خیانت سیاست و غارتگری افسار گسیخته، هستیشان را نابود کرد.
در این نامه دنبال ایران بگرد!
در لابهلای کلمات و وصفهای نامهٔ کودک ایران، میتوان بهعلت و اساس و باعث و بانی سیل رسید.
میتوان هزاران نامه از عواطف مجروح و آرزوهای پرپر شدهٔ کودکان ایران را در انواع سیلها در این چهل سال خواند.
میتوان بهعلت و اساس ترکتحصیل دانشآموز و کودک ایران رسید.
میتوان بهعلت و اساس کودکان کار رسید.
میتوان بهعلت و اساس کودکان خیابانی رسید.
میتوان بهعلت و اساس سنگینی حمل بستههای آجر در کورهپزخانهها بر دستان دخترکان و پسرکان معصوم ایرانی رسید.
میتوان بهعلت و اساس تنوره کشیدن هیولای فقر بر سفرههای مردمان ایرانزمین رسید.
میتوان بهعلت و اساس تباه شدن و سقوط استاندارد زندگی در ایران زیر سلطهٔ ولایت فقیه رسید.
میتوان بهعلت و اساس «ایران با ۱۴هزار کودک خیابانی و کار» رسید.
میتوان بهعلت و اساس «۸هزار دختر خیابانی بهدلیل خشونت، اعتیاد و بیسرپرستی» پی برد.
میتوان بهعلت و اساس پر رونق و رسمی بودن بازار کلیهفروشی، استخوانفروشی، قرنیهفروشی، نوزادفروشی و اندامفروشی در ایران رسید.
میتوان بهعلت و اساس «ایران دومین کشور دنیا در تعداد اعدام» رسید.
میتوان بهعلت و اساس «در قعر جدول آزادی بشر بودن ایران در جهان» رسید.
میتوان بهعلت و اساس تخریب محیطزیست ایران بهدست حکومتیان رسید که باعث و بانی سیل ویرانگر شدند و « شهرهای شناور در آب و خاطرات شبی که سیل جاری شد و بسیاری از نزدیکان را با خودش برد».
پایان همیشگیِ شناور کردن شهرها
تحولات بزرگ، از پس خود آثار و نشانههای بزرگ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میآفرینند. در فحوای کلمات و سایههای خطوط نامهٔ کودک ایران، این آثار و نشانهها هویدایند. از آنجا که چنین نوشتهها یا واکنشها از پس هر تحول بزرگ، عصب و حس و واکنش جامعه را نمایندگی میکنند، بیشک ظهور آثار و نشانههای تحولات بزرگ را در تقدیر دارند.
این تقدیر را مردم ایران رقم خواهند زد تا علت و اساس یک ویرانگری و «شناور کردن شهرها» در ۴۰سال حاکمیت ولایت فقیه را پایانی همیشگی دهند...